به قلم: مریم سعیدنیا؛ عضوسازمان نظام روانشناسی ایران و عضوکانون روانشناسان و مشاوران استان خوزستان/درمانگر و روزنامه نگار بسیاری از زحمات و تلاش هایی که برای بررسی ازدواج صورت گرفته، اغلب بر روی چگونه خوشبخت شدن، روابط جنسی و بقای نسل متمرکز بوده اند. بسیاری از متخصصانی که به موضوع ازدواج علاقه...
به قلم: مریم سعیدنیا؛ عضوسازمان نظام روانشناسی ایران و عضوکانون روانشناسان و مشاوران استان خوزستان/درمانگر و روزنامه نگار
بیشتر مردم امیدوارند زندگی زناشویی توأم با خوشبختی داشته باشند، اما کمتر زوجی می تواند به این هدف برسد. درگیری، تنش، دلزدگی، سردی عاطفی، بی اعتمادی، خیانت، آزارهای کلامی و بدنی و عدم سازگاری بین زوجین کیفیت روابط زناشویی را کاهش داده و گاهی اوقات تنها دلیل ادامه زندگی زناشویی بچه ها، عرف، مذهب، ترس، وابستگی های بیمارگونه و مسایل مالی است؛ و این در حالی است که بسیاری از روانشناسان معتقدند والدین عصبی برای پرورش کودکان مناسب نیستند؛ به خصوص اگر مثل بیشتر مردم ازدواج دشوار و مشکل داری داشته باشند.
با وجود درصد بالای آمار طلاق های قانونی و عاطفی و کیفیت آشفته و متشنج روابط زناشویی که در مجردها منجر به تردید، ترس و بی تفاوتی نسبت به مسئله ازدواج شده است، تأکید اغراق آمیز و بیمارگونه ای بر روی آخرین علت جذابیت ازدواج- یعنی رابطه جنسی- می شود تا همچنان جوانان را به این سمت و سو سوق دهند! در این مورد کتاب های بی شماری را می بینیم که می خواهند به زوج های متأهل بیاموزند چطور زندگی جنسی شاد، کامل و رضایت بخشی داشته باشند. گویی قرار است برقراری رابطه جنسی(بدون توجه به کیفیت عاطفی و روانی آن)سنگ و سیمان خانه رو به ویرانی ازدواج شود و آن را سر پا نگه دارد! به طور مداوم این گونه تبلیغ می شود که ازدواج تنها جایی است که رابطه جنسی می تواند با شدت تمام و بدون هیچ محدودیتی به اجرا گذاشته شود. اما همه می دانیم که در روزگار ما خیلی وقت است که ازدواج انحصار خود را در این زمینه از دست داده است!
جوانان به لحاظ جنسی آزادتر شده اند و بیشتر و بیشتر بدون ازدواج رابطه جنسی برقرار می کنند (چه این کار نامشروع، نادرست، غیرقانونی و غیراخلاقی باشد و چه نباشد!). تمام تلاش ها برای محدود کردن زندگی جنسی بیرون از چار چوب ازدواج یا حذف آن، به طرز رقت انگیزی ناکام مانده است. روز به روز این امکان برای تعداد بیشتری از اعضای تمام طبقات اجتماعی فراهم می شود که بدون ازدواج زندگی جنسی داشته باشند. با وجود تمام اتفاقاتی که رخ داده(زندگی جنسی آزاد، تنش و عدم سازگاری در روابط زوجین، آمار بالای طلاق، مشکلات مالی، دشواری های بارداری و بزرگ کردن فرزندان، از دست دادن آزادی های فردی در ازدواج، مسئولیت های قانونی و ...)این سئوال مطرح می شود که قرار است ازدواج چه کارکرد مفید و مثبتی داشته باشد که بدون ازدواج نمی توان به آن دست یافت؟! البته این کاملاً درست و قابل قبول است که یک ازدواج خوب و معقولانه، اثرات مثبت بسیاری در زندگی می تواند داشته باشد، اما آنچه جلوی چشم بسیاری از ما در حال اتفاق افتادن است(از قتل های خانوادگی و خیانت، تنش و درگیری و زندانیان مهریه و آمار بالای طلاق و مشکلات مالی تا عصبیت افراد خانواده، ازدیاد پر.نده های حقوقی و روانشناختی و...)حکایت از واقعیت دیگری دارد!
آنچه به نظر می رسد در این میان مهم است و اغلب نادیده گرفته می شود تعریف معقولانه تر و انسانی تری از ازدواج است که همراهی و زیستی دو انسان در کنار یکدیگر را انسانی تر و متعالی تر نشان دهد. موضوع اصلی ازدواج فرار از تنهایی، پر کردن خلاءهای روحی، عاطفی، ارضای جنسی، ادامه نسل، نجات جامعه از فساد و تباهی یا انجام ضروری و اجباری کاری که باید انجام شود، نیست. ازدواج در مفهوم انسانی و متعالی آن یعنی رستگاری. ازدواج نه تنها شامل زن و مردی است که بالغانه، هوشمندانه و با معیارهای درست و منطقی یکدیگر را انتخاب کرده اند، یکدیگر را صادقانه، عمیق و خالصانه دوست دارند است، بلکه شامل دو انسانی می شود که سعی می کنند آزادی و حد و حدود یکدیگر را رعایت کنند و به رشد فردیت دست یابند و به رستگاری روح شان نائل آیند. مسئله اصلی ازدواج رستگاری و رشد روحی است. ما مخلوقی نیستیم که رفتارمان را فقط با مبارزه برای بقا، خوشبختی، رها شدن از تنش های غریزی و کسب رضایت خاطر بتوان توضیح داد.
اغلب افراد سعی می کنند ازدواج را در این محدوده های حقارت بار و محدود کننده توصیف کنند و افراد را برای کسب رضایت خاطر و ارضای جنسی و مادی، برای مصون ماندن از فساد اخلاقی و بقای نسل به سوی آن سوق دهند، اما ازدواج به عنوان مهم ترین نهاد انسانی، بسیار بیش از اینها بر ما اثر می گذارد. ازدواجی که اگر بر اساس تعریف محدود و صرفاً غریزی اش فرایندی برای کسب لذت ها و نجات یافتن از فساد و تباهی و ادامه نسل مورد ارزیابی و قضاوت قرار گیرد، نمره ضعیفی به آن تعلق می گیرد! ازدواج نه تنها از نظر خوشبختی و بهروزی، بلکه از نظر رستگاری و تعالی روحی نیز مهم است و باید مورد توجه قرار گیرد. دعای نه چندان واقع بینانه مراسم ازدواج: "با یکدیگر مزدوج خواهیم ماند تا زمانی که مرگ ما را از هم جدا کند!"، ارتباط چندانی با خوشبختی و سعادت زوجین ندارد و هیچ تضمینی هم برای پایداری زندگی زناشویی نیست. این عبارت بیشتر به نظر می رسد یک تعارف کلیشه ای و جمله ای حاکی از غلیان احساسات تحریک شده است که منطق واقع بینانه ای ندارد!
از دیدگاه خوشبختی، ازدواج به طرزی درمان نشدنی بیمار است. زیرا تلاش برای درمان روابطی که از همان ابتدا نیز اشتباه بوده اند، کار عبث و بیهوده ای است. ازدواج بر خلاف تصور و انتظار بسیاری از افراد صرفاً بر آورده کردن و برآورده شدن تمایلات و خواسته ها نیست. برای کسانی که ازدواج را فرایندی لذت بخش برای برآورده شدن آرزوها و تمایلات شان می دانند، ازدواج سبب بیماری می شود! تصاویری که امروزه در پس ازدواج به مفهوم امروزی آن قرار دارد، بسیار از مفهوم انسانی و متعالی آن دور است. وقتی ازدواج را با اهداف حقیر و محدود کننده ای مانند خوشبختی، سعادت، ارضای تمایلات، برخورداری از موقعیت و امتیازات اجتماعی، ادامه نسل، ادای دین به باورهای مذهبی و عرفی، فرار از مشکلات دوران تجرد، مصون ماندن از فساد اخلاقی و بقای نسل و نگهداری از کودکان برابر می دانیم، ازدواج به حال و روزی که اکنون دچارش شده دچار می شود؛ نهادی بی معنی، رو به زوال و کسالت بار که به هزار جان کندن و به دست دستگاه عظیم روان شناسان و جامعه شناسان و مشاوران مذهبی زنده نگه داشته شده است!
ازدواج در مفهوم انسانی و متعالی آن در کنار یکدیگر قرار گرفتن دو انسان مستقل، بالغ و هوشمند است که پیوندشان منجر به رشد و تعالی روحی خواهد گردید. در این رابطه انسانی خبری از شعارهای مضحکی مانند: تا زمانی که مرگ ما را از هم جدا کند، نیست، و زن و مرد تا زمانی در کنار یکدیگر خواهند ماند که باعث رشد و تعالی روحی یکدیگر گردند و هر زمان که این هدف مقدس دیگر تحقق پذیر نباشد، از یکدیگر جدا می شوند. ازدواج یک فرایند همکاری و رفاقت دو جانبه است که مستلزم ایثار دو جانبه، توجه، وقت و صرف انرژی است، اما این وقت و نیرو باید به هدف اصلی آن یعنی، تغذیه هر یک از زوجین برای سفر فردی و شخصی آنها جهت صعود به قلل رشد روحی معطوف باشد. آنچه به ازدواج و اتحاد زوجین قوام می بخشد احترام گذاردن به استقلال، آزادی و فردیت یکدیگر است. ازدواج موفق ازدواجی نیست که زن و مرد از تنهایی و جدایی وحشت داشته باشند و طبق عرف و مذهب به دنبال یکی شدن و ذوب شدن در یکدیگر باشند!
عشق اصیل نه تنها به هویت، فردیت و استقلال دیگری احترام می گذارد، بلکه در عمل در پی تقویت آن است، حتی اگر این امر به بهای جدایی و از دست دادن طرف مقابل باشد. رشد روحی و تعالی برای انسانی بهتر شدن هدف نهایی زندگی و یکی از اهداف مهم ازدواج است. مسئله اصلی این است: آیا ازدواج بیشتر به سعادت و خوشبختی و ارضای نیازها و تمایلات ربط دارد یا به رستگاری و رشد و تعالی روحی؟ ازدواج نهادی رستگاری جو است یا سعادت جو؟! آیا ازدواج راهی به سوی رشد و تعالی فردی در کنار فردی دیگر است یا راهی برای وابستگی انگل وار به فردی دیگر و ترس از تنهایی و تلاشی دیوانه وار برای تأیید شدن؟! برای کسانی که ازدواج را وسیله ای برای خوشبختی و ارضای تمایلات می دانند مواجه شدن با مشکلات و فراز و نشیب های آن دشوار و طاقت فرسا است، اما برای کسانی که ازدواج را فرایندی برای رستگاری و رشد و تعالی روحی می دانند این راه نیز مانند هر راه رستگاری دیگری نه تنها با مشکل، زحمت، رنج و درد همراه است بلکه عمیق ترین نوع رضایت خاطر از زندگی را نیز به دنبال دارد. در این نوع ازدواج های بالغانه و عاقلانه(که آمارشان بسیار محدود است!)زن و مرد بدون عبور از دوزخ رنج، آگاهی، شناخت، کنترل غرایز، صبر و استقامت نمی توانند به خنکای آرام بهشت و رابطه ای عمیق و عاشقانه برسند.