یکی می گوید توسط پدرش در حمام حبس و مورد آزار قرار گرفته، دیگری را فروخته اند و یکی هم مجبور به ازدواج در سن کودکی شده؛ اینها قصه نیست، واقعیت زندگی دخترانی است که نمی دانم چرا وقتی روبه روی خبرنگار قرار می گیرند سرگذشتشان را خیلی راحت مثل آب خوردن بیان می کنند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی همراز به نقل از ایرنا،برخی از آنان حتی خم به ابرو نمی آورند موقع بیان این خاطرات؛ منِ خبرنگار میخکوب شده ام و آن لحظه ای که پدر داشته در مورد قیمت فروش دخترش چانه می زده را که تصور می کنم مو بر تنم سیخ می شود اما «میترا» خیلی راحت سرگذشتش را بیان می کند؛ دیگر انگار نه آهی دارد و نه اشکی.
تنها پاسخ و علتی که برایم باقی می ماند این است که این افراد از وقتی در خانه امن دولت آباد شهرری (وابسته به بهزیستی) سکونت دارند آنقدر با این موارد مشابه خودشان مواجه شده اند یا برای همدیگر و خبرنگاران مختلف سرگذشتشان را شرح داده اند که عادت کرده اند و هنگام بیان خاطره دیگر در لحظات سخت گذشته گیر نمی افتند.
البته بیان خاطرات برای همه این دختران راحت نیست؛ مثل مرجان که چهار سال توسط پدرش در حمام حبس بوده، آزار دیده و راحت صحبت نمی کند، دیگر لبخندی با خود ندارد و انگار که پدرش شادی را تا همیشه از او دزدیده است.
زندگی هر کدام از ساکنان خانه امن دولت آباد حکایت هفتاد مَن کاغذ است؛ هرکدام را می توان جداگانه شنید، نوشت یا مطالعه کرد؛ رویدادهایی که برخی از آنها در باور انسان نمی گنجد که مگر انسان هایی هم هستند که اینطور با فرزندانشان رفتار کنند؟ اما واقعیت دارد و باید پذیرفت و دید که این آسیب های اجتماعی هم جزئی از همین زندگی برخی شهروندان است که اگرچه فراوانی بالا ندارند اما وجود یک مورد آن هم زیاد است.
میترا کودکی که فروخته شد
دختری سفیدرو با لبخند سلام کرد و وارد اتاق شد؛ سرشار از انرژی، خندان و شاد. 12، 13 ساله به نظر می رسد اما می گوید 16 سال دارد و از 10 سالگی ساکن این خانه امن شده است.
بغض و لبخند در چهره اش در هم آمیخته است، ادامه می دهد: پدر، مادر و خواهر داشتم اما نمی دانم چرا پدرم در پنج سالگی مرا به مردی معتاد فروخت؛ هرگز دلیلش را نفهمیدم.
«مرد معتاد مرا به تکدی گری، دستفروشی و حمل مواد مخدر مجبور می کرد و اگر به حرفش گوش نمی کردم کتکم می زد؛ با پولی که در می آوردم باید برایش مواد می خریدم و هر ساعت از شبانه روز که نیاز به مواد داشت باید به دل کوچه و خیابان می زدم و اصلا مهم نبود چه بلایی بر سر یک دختر بچه با آن سن و سال خواهد آمد».
ادامه می دهد: همراه همسر آن مرد کار می کردیم تا جنس مورد نیازش را تامین کنیم؛ باز ما را کتک می زد؛ همه جای تن و صورت من و خواهرم کبود و سیاه بود تا اینکه دیگر خسته شدم و از خانه فرار کردم.
متیرا بقیه ماجرای زندگی اش را اینچنین روایت کرد: پس از فرار، مرد میانسالی که راننده آژانس بود مرا سوار کرد و به خانه اش در حوالی خیابان آزادی برد، اما همسایه ها با اورژانس اجتماعی تماس گرفتند و مرا به این خانه امن دولت آباد منتقل کردند.
وی افزود: راننده آژانس مرد خوب و مهربانی بود اما همسایه ها می گفتند دلیل ندارد وقتی دو پسر بزرگ داری یک دختر غریبه در منزل نگهداری کنی.
میترا می گوید که آن زمان شناسنامه نداشته و یکسال و نیم طول کشیده تا بتواند از طریق بهزیستی و ثبت احوال شناسنامه بگیرد.
وی خیلی دوست دارد که بازیگر شود و در عین حال به هم سن و سالانش توصیه می کند که قدر پدر و مادرهایشان را بدانند.
دختری که از ازدواج کودکانه فرار کرد
زهره 17 سال و سرنوشتی شبیه میترا دارد؛ کمی خجالتی است و از سکونتش در خانه امن چهار سال می گذرد، سرگذشتش را چنین شروع می کند: هشت سال پیش، پدر و مادرم را در تصادف از دست دادم و با دو برادر و یک خواهر زندگی می کردیم. برادر بزرگترم مسئولیت نگهداری از ما را برعهده گرفت اما از دست آزارها و اذیت های همسرش در امان نبودیم».
«برادرم در سن 13 سالگی مرا به پیرمردی 70 ساله فروخت، وقتی متوجه شدم با خواهرم از خانه فرار کردیم و به منزل همسایه ها پناه بردیم که آنها بلافاصله با اورژانس اجتماعی تماس گرفتند و ما را به این مرکز آوردند».
زهره می گوید دوست دارد موسیقیدان شود.
ثریا قربانی تجاوز
گویی دردها و حکایت زندگی این دختران معصوم و بی گناه تمام شدنی نیست؛ حکایتی که شنیدنش تحمل می خواهد. ثریا دختری با قد متوسط اما سبزه رو وارد اتاق می شود و روبه رویم می نشیند. با دستانش بازی می کند و از زندگی پردردش می گوید که روزگاری از یکی از شهرهای سیستان و بلوچستان وارد تهران و در کلاف سردرگم زندگی گرفتار شده است.
«بعد از فوت مادرم با نامادری معتادم زندگی کردم و او به دلیل اعتیاد بیش از حد مرا اذیت می کرد و برای تامین هزینه های مواد مرا در اختیار دیگر معتادان قرار می داد».
ثریا می گوید معلم مدرسه اش پس از تعطیلی مدارس با اورژانس اجتماعی تماس گرفته و در خانه امن توانسته ادامه تحصیل دهد.
وی آرزو دارد بازیگر و ثروتمند شود تا بتواند برای کودکان خانواده های کم بضاعت اسباب بازی بخرد و به دخترانی که سرنوشتی مثل او دارند کمک کند.
4 سال حبس در حمام توسط پدر
مرجان یکی دیگر از دختران این مرکز می گوید چهار سال در حمام خانه حبس بوده و از سوی پدرش مورد آزار و اذیت جنسی قرار می گرفته است؛ دختری بلند قامت و سبزه رو که مدام از جمع می گریزد و گویی هنوز در شکنجه گاه پدری اش اسیر است.
حرف زدن برای این دختر ستمدیده خیلی سخت است و دوست دارد هرچه زودتر از محل مصاحبه خارج شود.
می گوید اگر مشاوران و روانشناسان نبودند به این راحتی به زندگی باز نمی گشت و نمی توانست اینطور راحت صحبت کند.
«مادرم اختلال عصبی و بیماری روانی داشت و نمی توانست خانه را اداره کند».
از پدرش می پرسم که سرش را پایین می اندازد و تنها به این جمله بسنده می کند: پدرم از وضعیت مادرم سوءاستفاده می کرد و مرا در حمام آزار می داد تا اینکه عمویم متوجه شد و با مرکز اورژانس اجتماعی تماس گرفت؛ آن زمان 16 ساله بودم.
«چون چهار سال در حمام زندانی بودم نتوانستم درس بخوانم و به همین دلیل از درس عقب ماندم اما در این مرکز توانستم ادامه تحصیل دهم».
مژگان جمالی مدیر مرکز اورژانس اجتماعی در گفت وگو با خبرنگار ایرنا در مورد سرنوشت مرجان وقایعی را تعریف کرد که قابل تامل است؛ وی گفت: روزهای اول که این دختر به اینجا معرفی شد به دلیل مشکلاتی که در گذشته داشت قادر به ایجاد ارتباط با کسی نبود و یک پتو روی خود انداخته بود و از همه ترس و وحشت داشت.
خانه امن نقطه امید دختران بی پناه
خانه امن دولت آباد شهرری بین فلکه دوم و سوم با ساختمانی دارای پنج هزار مترمربع دختران و زنان درد کشیده ای را جا داده که پناهگاه دیگری نداشته اند.
این محل تنها مرکز نگهداری دختران و زنان آسیب دیده در جنوب پایتخت به شمار می رود که از ضلع جنوبی خیابان شوش، حسن آباد فشافویه، از غرب تا جاده ساوه، از شرق تا قرچک ورامین را زیرپوشش دارد.
مژگان جمالی مدیر این مجموعه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا در مورد وضعیت و عملکرد این مرکز اظهارداشت: برای حمایت از زنان و دختران خشونت دیده و در معرض خطر، خانه هایی امن در استان های مختلف کشور از سوی سازمان بهزیستی دایر شده است که آنان را پناه می دهد و زمینه بازگشتشان به زندگی عادی را فراهم می کند.
رئیس مرکز اورژانس اجتماعی دولت آباد افزود: خانه امن مرکز جامع پیشگیری از آسیب های اجتماعی با خط 123 و چهار دستگاه خودرو سیار به مردم خدمات رسانی و معضلات را بررسی و رسیدگی می کند.
وی عنوان کرد: موضوعاتی مثل خودکشی، کودکان رانده شده، دختران فراری، کودک آزاری، معلول آزاری و سالمند آزاری اطلاع رسانی می شود و مورد توجه قرار می گیرد.
جمالی بیان کرد: تیم اورژانس متشکل از روانشناس، مددکار، پزشک، روانکاو و مشاور حقوقی در صورت نیاز حضور می یابند و کارهای لازم را انجام می دهند.
وی با بیان اینکه خانه امن متشکل از سه بخش است، اظهارداشت: یک بخش در مورد دختران در معرض آسیب، بخش دیگر زنان در معرض آسیب و بخشی هم در مورد دختران آسیب دیده وجود دارد که در این مرکز فعالیت می کنند.
فرار از خانه به امید رویای رهایی
مدیر خانه امن دولت آباد در ادامه عنوان کرد: دختران فراری به امید رهایی از موقعیت موجود خود از خانه هایشان خارج می شوند اما از مشکلات و معضلات پیش رو غافل هستند.
وی تصریح کرد: دختران و زنان فراری هرگز علت نیستند، بلکه معلول مشکلاتی هستند که موجب بروز فرار و در نتیجه آسیب و صدمه به این قشر می شود.
جمالی با اشاره به اینکه اغلب دختران فراری در تهران متعلق به شهرستان ها هستند، ادامه داد: اوج مسائل روحی و روانی و نبود بینش و بصیرت در این افراد سبب شود تا بدون آگاهی، منطقه ای را انتخاب و خود را سرگردان و آواره کنند.
جمالی با بیان اینکه اصلی ترین دلیل فرار از خانه رها شدن از یک محیط آزاردهنده و پناه بردن به یک محیط امن جایگزین است گفت: فردی که در محیط خانه انواع فشارها و استرس ها را تجربه می کند برای رهایی از این محیط به دنبال موقعیتی می گردد تا این استرس ها را نداشته باشد.
وی اضافه کرد: دختران هرچه را در خانه پیدا نکنند در بیرون از خانه جست و جو می کنند، بخصوص اگر آن گمشده مربوط به خلاء های عاطفی مورد نیازشان باشد.
این کارشناس امور اجتماعی افزود: عواملی مانند خشونت و مشکلات والدین با یکدیگر، منع شدن از برخی خواسته های معقول، سوء استفاده های جسمی و جنسی، تحقیر، طرد شدن و ایجاد شرایط تحمیلی برای نوجوان می تواند زمینه ساز فرار از خانه باشد.
شکارچیان در انتظار دختران فراری
رئیس مرکز اورژانس اجتماعی شهرستان ری (دولت آباد) گفت: با توجه به اینکه اینگونه دختران و زنان از خلاء عاطفی، بحران های روحی و نبود منبع عاطفی و حمایتی قوی در خانواده رنج می برند، براحتی فریب شکارچیان بی رحم را می خورند.
جمالی با بیان اینکه یکی از راه های وابستگی دختران فراری به شکارچیان، گرایش به اعتیاد است افزود: شکارچیان بی رحم برای اینکه بتوانند بیشتر و بهتر از دختران فراری بهره کشی و سوء استفاده کنند آنان را به دام اعتیاد و مواد مخدر می اندازند.