همراز : حبیب االه کریم زاده * وقتی که قلب هایمان کوچک تر از غصه هایمان می شود، وقتی نمی توانیم اشک هایمان را پشت پلک هایمان مخفی کنیم وبغض هایمان پشت سر هم می شکند ، احساس می کنیم بدبختی ها بیشتر از سهم مان است و رنج ها بیشتر از صبرمان ، کنارمان باش خدا. داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم لطفی اگر...
همراز:حبیب االه کریم زاده*
وقتی که قلب هایمان کوچک تر از غصه هایمان می شود، وقتی نمی توانیم اشک هایمان را پشت پلک هایمان مخفی کنیم وبغض هایمان پشت سر هم می شکند ، احساس می کنیم بدبختی ها بیشتر از سهم مان است و رنج ها بیشتر از صبرمان ، کنارمان باش خدا.
داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم لطفی اگر نبود که مسلمان نمی شدیم
یا ایها الرسول بدون دعای تو از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم
بغض سنگین و کشنده ای گلویم را می فشارد، سینه ام را به درد می آورد، آه سردی در رثای فرمانده ام، که تا کنون تجربه نکرده ام.
آه فرمانده مظلومم : چگونه باور کنم دیگر آن لبخند شیرینت را نخواهم دید.
دیگر آن آرامش ستودنی فرمانده را نظاره گر نخواهم بود. چگونه نکته سنجی های عالمانه و عادلانه ات را فراموش کنم؟ مگر می شود هدایت های مخلصانه تو را فراموش کرد.
فرمانده عزیزم، تو دلسوز بودی و دلسوزی را به درستی معنا کرده بودی. فرمانده ای بودی که آگاهانه فرمان می دادی . حلم تو را به امانت می خواهم برادر سفر کرده، صبوری و متانتت شیرین و گوارا بود.
پابرجا بودی و استوار، صادق بودی و بی ریا، محکم بودی اما نرم و مهربان، قانونمند بودی اما دلسوز، پر کاری و وظیفه شناسی تو بدون شک کم نظیر و مثال زدنی خواهد بود. آنچنان که بر سر کار سر بر آستان دوست گذاشتی چه زیبا وداعی بود استقبال از تو فرمانده، چه نیکو عروجی بود رفتنت به ملکوت حضرت دوست، تو با گل و حماسه و نغمه شهیدان بسوی یار رفتی.
عروجت مظلومانه اما مجاهدانه بود برادرم از میدان رزم آمده بودی دلاور مجاهد، لقب مرد زیبنده مردانی چون تو بود که در رزمایش محمدرسول الله(ص) تو را چنان نامیدند.
تو امیر ولایتمداری که نام پر آوازه ات برای همیشه بر تارک توپخانه ارتش خواهد درخشید و یاد و خاطره در خاطره ها ماندگار خواهد ماند و راهت پر رهرواست.
*همرزم و جانشین شهید دشت پا