سالهاست در عرصه تئاتر فعالیت میکند و با کارگردانان سرشناسی چون محمد رحمانیان، نادر برهانیمرند، کیومرث مرادی و... همکاری کرده است. چند سال قبل در فیلم یک حبه قند به کارگردانی سیدرضا میرکریمی بازی کرد و نشان داد مقتضیات بازی مقابل دوربین را میشناسد.
با حضور در سریال دودکش بین عموم مردم به شهرت رسید و در کنار کمدینهایی مانند هومن برقنورد و بهنام تشکر خوش درخشید.
در سری دوم سریال دودکش که با نام پادری از تلویزیون به نمایش درآمد نیز حضور داشت. با این بازیگر که به گفته خودش در کنار بازیگری که حرفهاش است، عاشق خانهداری و آشپزی هم هست، درباره زندگی و چگونه کنار آمدن با مشکلات همصحبت شدیم.
از کودکیتان بگویید و اینکه در چه فضایی بزرگ شدید؟
متولد اهواز و بزرگ شده این شهر هستم. خاطرات زیادی از اهواز دارم، خاطرات دوستداشتنی که هیچ وقت آنها را فراموش نخواهم کرد. ما حیاط بزرگ و پر از درخت و چمن داشتیم. خانهمان بیشتر شبیه باغ بود. کودکیام را در میان این همه سرسبزی و شادابی گذراندم....
اما تصوری که ما از جنوب داریم، آنقدر سرسبز نیست؟
خوزستان جلگه است، بیابان و صحرا نیست که خشک باشد، اما سبزی خوزستان نوعاش و زمانش با دیگر مناطق کشور فرق دارد. به سرسبزی شمال نیست، اما طبیعتش متفاوت است و دشت شقایق و لاله دارد. نخلستانهای خوزستان هم که معروف است. خاکش ید دارد، به همین دلیل سبزی خوردنهایش خیلی خوشمزه است. هوای مرطوب اهواز باعث شده که گیاهان بخوبی در این شهر رشد کنند و هرچه که به سمت آبادان و خرمشهر میرویم، طبیعت خوزستان زیباتر میشود. هوا گرم و مرطوب است، من در چنین جغرافیایی رشد کردم و مسلما این طبیعت و آب و هوا در روحیه من تاثیرگذار بوده. پدرم شرکت نفتی بود، اما بعد به شرکت برق خوزستان منتقل شد، اما عمو و دیگر اعضای فامیل استخدام شرکت نفت بودند. خانههای کارمندان شرکت نفت در منطقه خوب شهر ساخته شده و بسیار زیبا و سرسبز بود. خانههایمان بیشتر ویلایی بود و باغچههای بزرگی داشتیم، هرچند اکنون بافت خانهسازی اهواز هم مثل دیگر شهرها دستخوش تغییر شده است.
این منطقه چه تاثیری در انتخابهای شما و اینکه بازیگر شوید، داشت؟
اهواز شهری هنری و فرهنگی بود و من از همان بچگی به کتابخوانی و نمایشخوانی علاقه زیادی داشتم. تماشای تئاتر یکی از علاقهمندیهایم بود. یادم هست در کتابخانه پدرم کتابی بود که روایتی شاعرانه از نمایشنامههای شکسپیر بود و من با این که سنم کم بود؛ اما این کتاب را بارها و بارها خواندم و همیشه دوست داشتم به جای شخصیتهای این نمایشنامهها باشم.
وقتی جنگ شروع شد، خوزستان بودید؟
بله! ده ساله بودم که جنگ شروع شد و ما از اهواز فرار کرده و به تهران آمدیم، اما پدرم به خاطر شغلش در اهواز ماند. تهران بودیم تا خرمشهر آزاد شد و ما دوباره به اهواز برگشتیم. تجربه دیدن جنگ از نزدیک، تجربه تلخ و وحشتناکی بود. یادم هست در خانه عمویم با بچهها مشغول بازی بودیم که هواپیماهای عراقی حمله کردند و دیوار صوتی را شکستند ما چنان وحشتزده شده بودیم که نمیدانستیم چه کار باید بکنیم. همه ما از ترس میلرزیدیم. هنوز هم وحشت آن روز همراهم هست. بمببارانها تا چند روز ادامه پیدا کرد و شرایط زندگی روزبهروز سختتر شد تا اینکه مجبور شدیم شهر را ترک کنیم.
شما در سن کم جنگ را دیدهاید؛ اتفاقی که باعث میشود آدمها همه داشتههای خود را از دست بدهند، این اتفاق چه تاثیری در زندگی شما داشت؟
دوره بسیار سختی بود، چنانکه سختتر از آن را نمیتوان تصور کرد. ما بعد از آزادسازی خرمشهر به اهواز برگشتیم، اما شهر خراب شده بود و مدام در معرض حمله هوایی و تهدید بود. ما که قبل از جنگ در اوج آسایش و آرامش زندگی میکردیم، در دوران جنگ با کمترین امکانات زندگی کردیم. همیشه مضطرب بودیم؛ چون هر لحظه امکان داشت که عراقیها حمله کنند. در همان دوسالی که تهران بودیم هم خیلی سخت بود! از خانهای بزرگ و یلایی به یک آپارتمان کوچک در تهران آمده بودیم و در مدرسه به ما میگفتند جنگزده! ما که در شهرمان برای خودمان بروبیایی داشتیم، خیلی سخت بود که به چشم جنگزده نگاهمان کنند. سالها از آن جنگ گذشته است، اما هنوز هم استرس آن روزها همراهم است، هرچند خیلی خودم را مدیریت میکنم که زندگیام تحت شعاع روزها و اتفاقات جنگ قرار نگیرد. بعضی وقتها هم با خودم میگویم حتما خیریتی بوده که ما آن همه سختی را تحمل کنیم. جنگ باعث شد تا نگاهم به زندگی و اتفاقاتی که برایم رخ میدهد، بسیار عمیقتر شود.
و اتفاقات سخت باعث میشود آدمها صبورتر شوند؟
بله و من بسیار صبور شدم تا جایی که بعضی اوقات فکر میکنم صبرم بیش از اندازه است و این خوب نیست. هر چیزی اندازهای دارد، حتی صبوری! در روابط اجتماعی، خانوادگی، کاری و... صبر خیلی خوب است، اما الان به این نتیجه رسیدهام که در کنار صبر و تحمل باید جرات این را هم داشته باشی که وقتی لازم است و شرایط ایجاب میکند، حرفت را بگویی و از حقت دفاع کنی، البته بدون عصبانیت و خشم. معتقدم همانگونه که باید مراقب حقالناس باشیم، باید مراقب حق خودمان هم باشیم.
و برای رسیدن به این دیدگاه و رفتار باید مهارتهای فردی را در خودمان تقویت کنیم. به نظرتان چگونه یک زن میتواند توانمند باشد تا بتواند هم از حقوق خودش دفاع کند و هم از خانوادهاش حمایت کند؟
زنان باید آنقدر آگاهی خود را افزایش دهند تا بتوانند در همه شرایط حرف خود را بزنند و حق خود را بگیرند. این گفتهام اصلا ربطی به موضوع فمینیسم ندارد؛ چون علاقهای به آن ندارم. معتقدم همه آدمها حقوقی دارند که باید به آنها احترام گذاشته شود و این ربطی به زن یا مرد بودن، ندارد. همه باید در زمینههای مختلف خود را تقویت کنند؛ جسمی و روحی. هر چقدر قویتر باشی، تصمیمات و انتخابهایت بهتر خواهد بود. مطالعه حرف اول را میزند، اما به نظرم مطالعه زمانی تاثیر دارد که به آنچه میخوانی، عمل کنی وگرنه کتاب خواندن و مطالعه هیچ تاثیری برنوع زندگیات نخواهد داشت.
در اینستاگرام صفحه دارید، نظرتان درباره فضای مجازی چیست؟
با همه محاسنی که دارد، اما از این فضا دلخورم! نمیدانم چرا برخی فقط به دنیای مجازی میآیند تا فحاشی کنند. حضور در دنیای مجازی فرهنگ و اصولی دارد که باید اول آنها را یاد بگیری بعد وارد این دنیا شوی.