روستاهای زیادی هستند که پزشکان داوطلب به آنها نرسیدهاند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی همراز به نقل از شهروند، تاریخ و ساعت آمدن پزشکان را با بلندگو به مردم اعلام کردهاند. بعضیها را هم خانه به خانه خبر کردند. فاطمه بچه به بغل آمده، میگوید پزشک زنان نداریم، مطبها هم گرانند. نوزاد خوابیده است، زردی داشته. مادر میگوید: «حیف که آمدن دکترها همیشگی نیست، شاید الان یک نفر مشکلی نداشته باشد ولی بعدا که نیازمند است، کسی نیست به دادش برسد.»
دکتر حسینی روپوش سفیدش را تن میکند. آخرین گروه مردم هم میآیند. کنار ورودی تکیه سیدالشهدای روستای اساس، پزشکان ایستادهاند تا قبل از ورود عکس دستهجمعی بگیرند. توی تکیه، مردم به دیوارها تکیه دادهاند و منتظرند. بار اول است که نوبت به اساس رسیده است. منطقه سوادکوه ٢٨٤ روستا دارد. قبلا فقط یکبار از هلالاحمر پزشک عمومی و روانپزشک آمده بود. این را میمنت وهابی میگوید که از ٢٥سال پیش بهورز روستاست. مریضها که سراغش میآیند، فشارشان را میگیرد و اگر تزریقی داشته باشند، انجام میدهد اما غیر از اینها باید بفرستدشان به درمانگاه پل سفید: «تا آنجا هشت کیلومتر راهه. هفتهای یکبار هم پزشک عمومی میآید».
پنجرههای مسجد بازند و غیر از زنها و مردها، بچهها هم گوشهای کنار بخاری خاموش جمع شدهاند و میگویند و میخندند.
دکترعمادی چند دقیقهای به مردم آموزش میدهد. به آنها میگوید غذا را به مدت طولانی در یخچال نگذارند. زنها پچپچ میکنند. عمادی میپرسد: «برای جلوگیری از تب مالت شیر چقدر باید بجوشد؟» زنها میگویند یک ربع. مردها میگویند نیمساعت. جواب درست ٥ تا ٢٠ دقیقه است. برایشان از بیماریهای قارچی و نشانههای تب مالت میگوید.
هرکدام از پزشکان متخصص پشت میزی نشستهاند. یک میز آهنی، یک میز پلاستیکی و میزی با پایههای تاشو در گوشه دیگر که مردم بعد از شنیدن اسمشان بلند میشوند و خود را به میز پزشک متخصص میرسانند.
آسیه گلودرد دارد و از گلویش تکهبرداری شده، ٦٠ساله است و با لهجه محلی میگوید: کرایهها تا درمانگاه شهر گران است: «اگر دربست بگیری، ١٠هزارتومن، نفری هم ٢٥٠٠تومن.» شوهرش فوت کرده و آسیه حالا دیگر کشاورزی نمیکند، گاهی در باغ کار میکند: «کمیته امدادی هستیم. بچههایم هم کارگرند، گرفتارند.»
بماندعلی هم کارگر است، صورت لاغر و آفتاب سوختهاش را نزدیک میآورد تا بهتر بشنود. وقتی که بیمار میشود، معمولا میرود «زیراب» که یکساعت از اساس دور است و ٥ تا ١٠هزارتومن باید کرایه بدهد.
آنسو پزشکان رفتهاند بالای سر پیرمردی که بیماری زونا دارد، پیراهنش را بالا زدهاند و زخمهایش معلوم است. درد دارد پیرمرد و همه ماندهاند چطور تا به حال دکتر نرفته است.
جعبه داروها یک گوشه چیده شدهاند و مسئولشان یکییکی کارتنها را باز میکند. داروها را با دفترچه به مردم میدهند. رشیدی میگوید: «مردم این منطقه دو نوع دفترچه دارند یا بیمه روستاییاند که ٥ تا١٠درصد هزینه را پرداخت میکنند یا بیمه کارخانه البرز مرکزی. برای آنها که میدانیم تحت پوشش کمیته هستند، همان هزینه را هم دریافت نمیکنیم. مابهالتفاوت را گروه خیرین میدهند.»
اطراف داروها مردم نشستهاند، اسمشان از روی دفترچه خوانده میشود و کمی جلوتر میآیند داروها را میگیرند. بعضیها داروهایشان در این کارتنها نیست: «اینها داروهای ترکیبی است که فردا تهیه شده و از طریق خانه بهداشت به مردم میدهیم.»
گاهی پزشکان با خود وسایل جراحی میآورند و در مرکز بهداشت یا آمبولانس جراحی هم انجام میدهند.
احتمال درگیری در روستاهایی که داوطلب ندیدهاند
«در یکی از روستاها مردم با ما درگیر شدند، چون فکر میکردند آمدهایم عکس بگیریم و تبلیغ کنیم ولی بعد دیدند که میخواهیم به آنها خدمات بدهیم و با علاقهمندی برای معاینه آمدند.» در روستاهایی که پزشک داوطلب به خود ندیدهاند، چنین احتمالی بعید نیست. حالا چهارسالی است که یک گروه پزشکی داوطلب ماهی یکبار در مرکز بهداشت پل سفید در شهرستان سوادکوه جمع میشوند و هربار برای ویزیت رایگان راه میافتند به سمت یک روستا. روستاهایی که به حضور گروههای داوطلب عادت دارند، آنها را میپذیرند و منتظر ورودشان هستند. پزشکان داوطلب، هربار در یکی از روستاهای دور و محروم سوادکوه در مسجد محل جمع میشوند، یکییکی بیمارها را ویزیت میکنند، برایشان دارو مینویسند و بعضیهایشان را میفرستند به بیمارستانها که دوره درمانشان را بگذرانند. خیلی از مردم این روستاها تا اوضاعشان وخیم نشود، سراغ دوا و درمان نمیآیند. راهشان دور است، هزینه درمان ندارند و زندگی آنقدر سخت میگذرد که تا درد امانشان را نَبُرد، به فکر نمیافتند.
در مرکز بهداشت پل سفید، نصراله رشیدی هماهنگیها را انجام داده است. به دهورز روستاها گفتهاند و به مردم روستا اعلام شدهاست: «به ده ورزها میگوییم کدام پزشکان میآیند. اگر مرکز بهداشت به روستا نزدیک باشد، در آنجا جمع میشوند، اگر نه در مسجد. معمولا یک ربع تا ٢٠دقیقه برایشان صحبت میکنیم و درباره بیماریهای فصلی آموزش میدهیم. در تابستان معمولا بیماریهایی مثل اسهال، تب مالت و بیماریهای مشترک انسان و دامها موضوع آموزش است و در زمستان آنفلوآنزا. همچنین آموزشهای کلی درباره شیوههای زندگی و رفتارهای روزمرهشان با توجه به رشتههای تخصصی همکارانی که همراهمان هستند.» بعد هرکدام از پزشکان در گوشهای مستقر میشوند و هر بیمار به پزشک خودش ارجاع داده میشود. مساجد روستاها معمولا جای وسیعتری دارند و از قبل برای مردم صندلیهایی تهیه میکنند که کار ویزیت شروع شود. رشیدی پزشک عمومی است و مدیر مرکز بهداشت پل سفید. میگوید گاهی در روستاهای پرجمعیت روزی ١٠٠ بیمار را ویزیت میکنند.
پزشکان به ییلاق میروند
دوسال است که اواخر بهار برنامه عوض میشود و پزشکان به ییلاق میروند، آنجا که مردم روستا مراسم قرقشکنی دارند؛ جشنی برای دامها که از این زمان اجازه دارند در ییلاق چرا کنند. جمشید عمادی، پزشک متخصص بیماریهای عفونی میگوید: یکی دوبار وقت رفتن به ییلاق که جاده مناسبی نبود، خودروها در مسیر ماندند، پزشکان پیاده شدند و ادامه راه را با پای پیاده رفتند به جشن قرقشکنی. آنجا مردم جمع شده بودند و دامها منتظر که زودتر از روبان قرمزی که مرز ییلاقها بود، بگذرند و دلی از عزا درآورند: «چون جمعیت زیادی جمع میشوند، فرصت خوبی است که هم برنامه آموزشی برایشان بگذاریم و هم آنها را ویزیت کنیم. این یک مراسم سنتی است که به صورت نمادین هربار در یکی از روستای ییلاقی برگزار میشود.»
برای کشاورزان و دامداران منطقه که پنیرهای سنتی درست میکنند، آموزشهایی درباره پیشگیری از تب برفکی و تب مالت لازم است. امسال مراسم در روستای «دراسله» سوادکوه بود و سال قبل روستای «چرات». در هر مراسم ٢٥٠٠ تا ٣هزارنفر از قشلاق میآیند. پزشکان در چادرها مستقر میشوند و مردم بعد از جشن به آنها مراجعه میکنند.
بین کشاورزان و کارگران این منطقه بیماریهای پوستی هم شایع است. پزشکان داوطلب بعد از هر ویزیت از منطقه اطلاعات آماری تهیه میکنند. رشیدی میگوید: «کار تحقیقاتی و مطالعاتی انجام میدهیم که ببینیم چه نوع بیماریهایی شایع است. در آموزشهای دوره بعد آن بیماریها را در دستور کارمان قرار میدهیم.» میگوید اینجا نیاز واقعی است. اگر کسی سراغشان نیاید، آنها درمان بیماریشان را پیگیری نمیکنند و زمان درمان میگذرد، مثل بیماریهای پوستی و اگزما که به آن توجهی نمیکنند: «بیشتر در مناطق محروم فعالیت میکنیم که مردم تمکن مالی ندارند.» نتایج مطالعات باعث میشود پزشک مرکز بهداشت هر منطقه هم روی همان بیماریها تمرکز کند.
تجربههای خوب اما سخت
رشیدی میگوید در بعضی از روستاها، مردم برای مراجعه به پزشک باید ١٠ تا ١٥کیلومتر مسیر را طی کنند. پزشکان داوطلب، روستاهایی را انتخاب میکنند که فاصله بیشتری از مرکز دارند: «این فعالیتها اگر متداوم باشد نتیجهبخش است. کار موردی خیلی نمادین است اما اگر برنامهای مستمر باشد اکیپهای معاینه رایگان و پزشکان داوطلب شناخته میشوند و تاثیرگذاری بیشتر میشود.» گاهی ساعت هشت صبح کارشان را شروع میکنند و کمی مانده به نیمهشب برمیگردند. گاهی مردم سعی میکنند جبران کنند، برایشان غذا میآورند و بزرگان ده را به استقبال میفرستند: «آنها مردم سادهای هستند و ساده زندگی میکنند. یک لبخندشان و ارتباط نزدیکی که با ما برقرار میکنند کافی است.»
بین پزشکانی که گروه داوطلب را همراهی میکنند، متخصصان چند رشته حضور دارند. معمولا پزشکان عمومی و داخلی، اطفال، پوست و گاهی وقتها پزشک زنان گروه را همراهی میکنند.
جمشید عمادی، پزشک بیماریهای عفونی و داخلی است. شش، هفتسال پیش زمانی که در منطقه محروم سوادکوه خدمت میکرد، از طریق پسرعمویش ناصر عمادی که عضو پزشکان بدون مرز است وارد طرح پزشکان داوطلب منطقه شد: «پسرعمویم آن زمان در روستاها ویزیت رایگان میکرد و از طریق پزشکان بدون مرز، برای کار داوطلبانه به کشورهای دیگر هم سفر میکرد. او از ما خواست هروقت نیاز بود در منطقههای دوردست و صعبالعبور بیماران را ببینیم و برایشان داروهای رایگان یا با دفترچه ببریم. از آنجا همکاریام را شروع کردم. آن زمان پزشک عمومی در منطقه سوادکوه بودم. دوسال خدمت کردم. بعد از تخصص در همین منطقه در بیمارستان شهدای زیراب مشغول به کار شدم.» او در این مدت بیماران زیادی دیده است. بیمارانی مبتلا به بیماریهای واگیردار و غیرواگیردار و انواع بیماریهای عفونی. در روستاهای سوادکوه، در کیاسر، در روستاهای ساری و حتی فولاد محله سمنان. اهل «چاشم» است که قبلا جزو استان مازندران بود و حالا بخشی از سمنان است: «گاهی پیش میآید که از صبح تا نیمه شب از این روستا به آن روستا رفتیم. تجربههای خوبی است اما سخت است که روزی ٤٠٠-٣٠٠ مریض ببینی.» عمادی در قائمشهر ساکن است، میگوید وقتی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد میتوانست هیأت علمی باشد اما کار در مناطق محروم را انتخاب کرد. حتی با اینکه دختر بزرگش میگوید هیچ وقت خانه نیستی و برای همین از شغل پزشکی خوشش نمیآید. گاهی که شبها به خانه میرسد تلفن خانه تا ساعتها اشغال است، هم از بیمارستان و هم مریضهای دوست و آشنا: «سعی میکنیم خانوادهمان احساس نکنند از آنها غافلیم اما کارمان زیاد است و کمتر منزل هستیم.»
شستن تن زخمی نایروبی
میگوید باید طوری کار کنیم که ما را بپذیرند. ناصر عمادی پزشکی است که این طرح را با گروهی از همکارانش در منطقه شروع کرد. او در سازمان پزشکان بدون مرز فعالیت میکند. در کشورهای آفریقایی ، عراق و افغانستان به دیدن بیماران میرود و روستاهای داخل کشور را هم فراموش نکرده: «باید به زبان انگلیسی مسلط باشیم چون برای مردم کشورهای دیگر بیگانه هستیم باید علاقهمندیمان را به کار نشان دهیم. وقتی برایشان برنامه آموزشی میگذاریم باید در راستای نیازهایشان باشد و آنها بدانند که ما برای کشف بیماریهای شایعشان زحمت کشیدهایم و زوایای پنهان آن را کشف کردهایم. باید با دستهای خودمان زخمهای تنشان را بشوییم تا بتوانیم در بینشان جایگاهی پیدا کنیم. آنجاست که ما را درک میکنند.» سال ٢٠١٣ وقتی در «نایروبی» در کنیا تن یک بیمار ٦٠ساله مبتلا به ایدز را شست و به او دارو داد، دید که چقدر ارتباط بهتری با او برقرار کردند. ١٥ شهریور به مدت چند روز برای ویزیت بیماران به کشور غنا میرود. سالی دو سه ماه را برای ویزیت بیماران و آموزش پزشکان به کشورهای دیگر میرود: «برای پزشک بدون مرز نباید فرقی داشته باشد که هزینه رفتن و اسکانش را بدهند یا نه. این اسمی است که خودش انتخاب کرده و وقتی میگوید پزشک بدون مرز است نباید توقعی داشته باشد.»
برای بعضی از پزشکان داوطلب، همین که از سیستم اداری بیرون میآیند حس تاثیرگذاری بیشتر میشود. آنها میگویند امروز کارمان با روزهای دیگر فرق میکند، مثل وقتی که به پیرمرد یا پیرزنی میرسند که اوضاع جسمانی بدی دارد و مستحقتر است. یا کودکانی که منتظرشان میمانند و پس از بهبودی و در دیدار بعد با نقاشیهایشان به استقبال پزشک میآیند. سیداسماعیل حسینی، پزشک اطفال گروه است و میگوید اینها جایزههای من هستند. نقاشیهایی که او را با موهای فر و عینک کشیدهاند و میگوید خیلی شبیه خودم است. گاهی برایش استیکر میآورند و خوراکیهایشان را با او قسمت میکنند. بچههایی که او را عمو صدا میکنند و گاهی بیشتر از پدر و مادرهایشان از او حرفشنوی دارند: «فکر میکنم شرایطی فراهم شده که ما بتوانیم پزشک شویم و این موقعیت میتوانست برای دیگری فراهم شود. حالا باید به دیگران کمک کنیم. ما به روستاهایی میرویم که رفت وآمدشان به نزدیکترین مرکز بهداشت سوای زمان و بعد مسافت، سخت است چون برایشان بار مالی دارد و خطرات زیادی در جاده تهدیدشان میکند. بعد از معاینه بیماران، با مساعدت شبکه بهداشت منطقه داروهایی که فراهم کردهایم به آنها میدهیم. ٣٠روز برای خودمان کار میکنیم و یک روز برای مردم.» گاهی داروها فراهم نیستند و داروخانه فهرست آنها را میگیرد و روز بعد خانه بهداشت منطقه برایشان فراهم کرده و به دستشان میرساند. در چهار پنجسالی که بهعنوان پزشک داوطلب فعالیت میکند بیماران زیادی دیده و خیلی از آنها به یادش ماندهاند. بچههایی که فقر آهن داشتند، بچههایی که سوءتغذیه روند رشدشان را مختل کرده بود. گاهی درمانهای اولیه روی آنها جواب نمیداد: «در این شرایط بدون فوت وقت آنها را به اساتید متخصصی که میشناسیم ارجاع میدهیم. مثل بچههایی که توده داشتند. خیلی از بچههای منطقه بیماریهای ژنتیکی، عفونی، گوارشی و متابولیک دارند و بیماریهای انگلی هم بینشان شایع است.»
هنوز روستاهای زیادی هستند که پزشکان داوطلب به آنها نرسیدهاند. در مناطقی که مردم بیشتر پذیرایشان هستند کار پزشکان راحتتر میشود و بیشتر به آنها سر میزنند.
آنها که بومی منطقه هستند آنجا را بهتر میشناسند و با مردم هم بهتر ارتباط برقرار میکنند. رشیدی میگوید: «سوادکوه منطقه محروم است، گاهی چند کیلومتر راه میرویم تا به روستاها برسیم اما وقتی که از نزدیک نتیجهاش را میبینیم میفهمیم که به سختیاش میارزد.»