دوشنبه 5 آذر 1403, Monday 25 November 2024, مصادف با 23 جمادی‌الاول 1446
از پنجره همراز به نصف جهان نگاه کنید...
کد خبر: 3832
منتشر شده در دوشنبه, 14 فروردين 1396 12:34
تعداد دیدگاه: 0
توصیفی از لطافت حاشیه زاینده رود در بهار؛

هوا لطافت خودش را به رخ شهروندان کشید طوری که تقویم هم از پس انکار یک روز بهاری بر نیامد، بارش شبانه باران و شبنم صبحگاهی روی جوانه های نو رسیده درختان حال و هوای عجیبی به چهاردهمین روز از سال نو می داد و در کنار این همه طراوت و شادابی، سکوت بیدهای لرزان همراه با صدای روح فزای آبی که پس از سه چهار...

گویا آفتاب و نسیم هم در نشست چند به علاوه چند با هم به توافق رسیده بودند تا بهشتی ترین شهر ایران را بهشتی تر کنند، و در این هیاهوی بهاری فارغ از یک زندگی روزمره، شهروندان زیادی به طمع اکسیژنِ بیشتر، به حاشیه زاینده رود آمده بودند.
پیر و جوان، زن و مرد، ورزشکار و ورزش دوست و ... همه و همه در طلوعی نیم بند، با ولع زیاد اکسیژن می بلعیدند تا آماده یک روز کاری شوند .
قدم زدن در اولین روز بعد از تعطیلات نوروزی از پل فلزی اصفهان تا سی و سه پل هرچند مسیری کوتاه، اما انرژی بخش بود که با هم درآمیخته شدن نسیم و طراوت بهاری ، تصنیفی از نوازش سرپنجه دادار بر چنگ و عود هستی را تداعی می کرد و در موزون ترین موسیقی زندگی، این شر شر آب بود که با برخورد به دهانه پل تاریخی سی و سه پل تلفیق هنر بشر با استفاده از ذهن خلاق و اندیشه پویا را به رخ تاریخ می کشید.
از ضلع جنوبی پل فلزی که حرکت کردم، حدود 50 قدم به داخل پارک رفتم تا هم به رودخانه نزدیک شوم و هم از هیاهوی ماشین هایی که در خیابان تردد می کردند و کاری غیر از آلوده کردن هوا نداشتند فاصله بگیرم.
پس از ماه ها، هنوز کارگاه تعریض پل فلزی فعال است و برای عبور از این پل به سمت پل آذر، در بخشی از این مسیر امکان استفاده از پیاده رو حاشیه رودخانه وجود ندارد؛ یا باید از مسیر خاکی کنار رودخانه با پستی و بلندی های زیاد عبور می کردم و یا این که پله های پل را بالا می رفتم و عرض پل را از بین ماشین های عبوری می گذشتم و دوباره دل به سبزی فضای داخل پارک می سپردم که راه دوم منطقی تر به نظر می رسید.
شهروندان مسنی که به افتخار بازنشستگی نائل آمده بودند، به یاد دوران جوانی که قطعا نشئات گرفته از شور ونشاط ایجاد شده در اثر این همه زیبایی بود، قدم هایشان را تندتر بر می داشتند و نفس هایشان را عمیق تر می کشیدند.
برخی با گوشی های تلفن همراهشان موسیقی گوش می کردند و راه می رفتند و عده ای هم که مشخص بود سحر خیز تر از دیگران بودند، حالا بعد از یک ماراتن لطیف، سفره صبحانه اشان را روی چمن ها انداخته و در کنار دوستان و یا خانواده اشان صبحانه می خوردند.
محمد رضا سرشوقی، بازنشسته 72 ساله یکی از شرکت های صنعتی اصفهان، در حالی که گرمکن سفید و تی شرت نارنجی پوشیده و کلاه نقاب دار سورمه ای به سر داشت، برای دقایقی روی یکی از نیمکت های پارک نرسیده به پل آذر نشست تا استراحتی کرده باشد، وی گفت: اصفهان در همه فصول زیباست، اما در فروردین و اردیبهشت قطعه ای از بهشت می شود که آورده اندش روی زمین.
این شهروند اصفهانی اظهار کرد: حیف که مسئولان به فکر این شهر نیستند و زاینده رودی که حیات بخش و تمدن ساز یک منطقه بزرگ در ایران بوده است را به این روز در آورده اند.
فاطمه السادات رضوی، دیگر شهروند حدودا 65 ساله اصفهانی با اشاره به این که اصفهان در نوروز زیباتر از زیبا شده است، از مسئولان خواست تا همچنان برای سرزنده ماندن این شهر تلاش کنند.
همین چند دقیقه کافی بود تا انبوهی از درد دل رهگذرانی را بشنویم که بیشترشان از موسمی شدن رودخانه زاینده رود گلایه داشتند و آن را نتیجه بی مدیریتی می دانستند و اغلب آنان از متحول شدن شهرشان در ایام نوروز و میهمان نوازی ویژه این شهر از میهمانان نوروزی ابراز خرسندی می کردند.
اما در قاب دیگری از حاشیه زاینده رود سه کارگر شهرداری ، در حالی که چکمه های بلند پلاستیکی پوشیده بودند، سبزه های نورزی سفره هفت سین شهروندان را که متاثر از اعتقادات اشان در جاری زنده رود رها شده بود را می گرفتند و از آب بیرون می کشیدند، ولی الله غفرانی، کارگر مسن تر گفت" از ساعت 6 صبح تا الان از نزدیکی پل مارنان کارش را آغاز کرده و اکنون به نزدیکی سی و سه پل رسیده است، اما نه تنها سبزه های سفره هفت سین شهروندان، که هندوانه نیم خورده یک خانواده به ظاهر بی مسئولیت، پوسته پفک، ظرف یکبار مصرف بستنی، پلاستیک، بطری نوشابه و ... نیز در بین آب بندهای نیم بند سنگی میان رودخانه کم به چشم نمی خورد، گویا برخی از شهروندان و یا حتی میهمانان نوروزی که سیزده بدر را در این فضا گذرانده اند، آنقدر محو تماشای زیبایی های حاشیه زاینده رود شده که فراموش کرده اند این همه زیبایی در بستر پاکیزگی حاصل می شود.
هرچند که مسئولان شهری پیش از این به شهروندان تذکر داده بودند که در این روز زباله هایشان را در فضای سبز رها نکنند، حتی کیسه های زباله رایگان هم تحویلشان داده بودند، اما فردای روز سیزده بدر ، در کنار این همه زیبایی، کمی هم نازیبایی چاشنی شهر شده بود 
در ادامه راه، هر سیصد چهارصد متر هم یک لوله با قطر متوسط از زیر زمین به دل رودخانه سر می کشید و آب به پهنه این رود می ریخت، آبی تیره رنگ و سیاه، شاید امتداد این لوله ها از زیر زمین به ساختمان های مسکونی و تجاری حاشیه زاینده رود ختم می شد.
به سی و سه پل که رسیدم، عمارت خشت و ساروجی تصویری بی بدیل را مقابل چشمانم ایجاد کرد و طاق و چشمه های این پل تاریخی آنقدر منظم و همگون کنار هم قرار گرفته بودند که گویا پل چهارصد ساله اصفهان، همچون جوانی شیک و عصا قورت داده دستانش را به سوی رهگذران دراز کرده و آنان را به عبور از تاریخ پر افتخار این شهر دعوت می کند.
بوی نم و نای زیر پل همراه با موسیقی سنتی که از بلندگوهای اطراف این پل به گوش می رسید، همنوا با صدای شر شر آب ، اشک شوق از این همه زیبایی را در چشم آن هایی که دل در گرو این شهر دارند می دواند.
اِلِمان ها و نمادهای شهری که سازمان زیباسازی شهرداری در کنار رودخانه ایجاد کرده بود هم، ذهن رهگذران را به خود مشغول می کرد، مثلا چمدانی که چند بادکنک آبی و قرمز و سبز بر دسته آن بسته شده بود، همگی از جنس فلز، در ضلع جنوبی سی و سه پل یا اسب بالداری که کنار رودخانه با ارتفاع زیاد نصب شده و یا حتی مجسمه پیرمرد دوچرخه ساز در حال تعمیر دوچرخه اش کنار پل فلزی، پیام های خاصی را به مخاطبان ارسال می کرد و این پیام ها با تعداد زیادی دوچرخه  که به نشان از "اصفهان، شهردوچرخه ها" در ایام نوروز در نقاط مختلف شهر نصب شده بودند همراه با جعبه های زیبای گل بر روی ترک و زین و سبدشان، بخشی از میراث ناملموس گذشته را فریاد می زد.
این تنها توصیف بخشی از زیبایی های اصفهان در حاشیه زاینده رودی است که هرچند این روزها به یک رودخانه موسمی تبدیل شده است، اما هرگز از یادها و خاطرات ایرانیان فراموش نمی شود.
از پله های پارک که بالا آمدم، سرم را که بالا گرفتم، دکل های مخابراتی بلند روی یکی از ساختمان های مقابل مرکز صدا و سیمای اصفهان، همراه با بوق خودروهایی که تک سرنشین وچند سرنشین شهر را برای اندکی لطافت می کاویدند، با شهروندانی که نگاه نیمه بازشان شنبه ترین دوشنبه سال را جستجو می کرد، دوباره من را هل داد در فضای ماشین زده یک شهر پر التهاب و پر هیاهو...
با گذشت  ساعاتی از صبح، خورشید داشت جانی دوباره می گرفت و آفتاب بی اعتنا به توافقی که با نسیم داشت، با قدرت بیشتری می تابید تا طبیعتش را به رخ شهر بکشد، شاید فردا که دوباره هوا لطیف می شود، آفتاب بگوید قدرت گرفتنش نتیجه توافق چند به علاوه چند با نسیم است.

گزارش از رضا صالحی پژوه

نوشتن دیدگاه