يكشنبه 4 آذر 1403, Sunday 24 November 2024, مصادف با 22 جمادی‌الاول 1446
از پنجره همراز به نصف جهان نگاه کنید...
کد خبر: 13590
منتشر شده در جمعه, 03 مرداد 1399 20:31
تعداد دیدگاه: 0
جبهه-مقاومت-با-شهادت-«حاج-قاسم»-جدی‌تر-شده-است

سفیر ایران در عراق گفت: جبهه مقاومت با شهادت «حاج قاسم» جدی‌تر شده و نوعی حس خونخواهی در آن شکل...

سفیر ایران در عراق گفت: جبهه مقاومت با شهادت «حاج قاسم» جدی‌تر شده و نوعی حس خونخواهی در آن شکل گرفته است.

به گزارش خبرگزاری مهر، مهمان این هفته برنامه «دستخط» ایرج مسجدی متولد آبادان است؛ کسی که ۸ سال دفاع مقدس را در جبهه‌های حق علیه باطل بوده و به خصوص در حوزه برون مرزی فعالیت می‌کرده است. بیش از اینکه در خاک ایران باشد در ۸ سال دفاع مقدس در خاک عراق و حوزه‌های برون‌مرزی حضور داشته و الان از همین تجربیات در تعامل با گروه‌ها و احزاب مختلف سیاسی استفاده می‌کند.

متن گفتگوی سفیر ایران در عراق به شرح زیر است: 

*سلام عرض می‌کنم و خیلی خوش آمدید.

خدمت جنابعالی و همه بینندگان عزیز سلام عرض می‌کنم.

*از عراق برای ما بگویید. اوضاع و احوال عراق چطور است؟ آقای مصطفی الکاظمی مستقر شدند. اوضاع الان چطور است؟

کابینه دولت جدید، آقای مصطفی کاظمی، در دو مرحله رأی اعتماد گرفتند، با ۲۲ وزیر شروع به کار کردند، بنابراین مورد حمایت هم مردم و هم احزاب و جریانات مختلف هستند. ممکن است برخی چالش‌ها وجود داشته باشد که مختص آقای مالکی یا دیگری نیست؛ در دوره‌های گذشته نیز همین موضوع وجود داشته است، اما نسبت به نقش جمهوری اسلامی و روابط با ایران، عراق مصمم است و دولت ایشان نیز همینطور است. دولت جدید عراق درصدد ایجاد یک توازن یا تعادل در روابط هست، بین حوزه عربی و جمهوری اسلامی و همسایه شمالی خودش ترکیه، آمریکایی‌ها و دیگران است، اما نسبت به ما به عنوان کشور جمهوری اسلامی ایران، دولت مصمم بر هم جدیت در روابط و هم گسترش روابط در ابعاد مختلف است و مشکلی را در این زمینه احساس نمی‌کنیم.

ممکن است در عراق برخی موافق یا مخالف باشند، نظرات مختلفی بیان شود و عده‌ای دولت را قبول داشته باشند و عده‌ای قبول نداشته باشند، این به نظر من یک امر سیاسی و طبیعی است، اما نسبت به روابط با کشور جمهوری اسلامی ایران، عراق مصمم است.

یک اتفاقی در یکی دو هفته در مورد نیروهای حشدالشعبی و نخست وزیری عراق افتاد و سروصدای زیادی کرد که یکسری از نیروهای حشدالشعبی را گرفتند و عکس‌العملی در بغداد اتفاق افتاد که برخی از قفل شدن بغداد صحبت می‌کردند. این چه اتفاقی بود؟

یک مقری مربوط به تیپ ۴۵ حشدالشعبی بود، نیروهای مکافحه‌الارهاب که خودشان یک سازمان و جریانی هستند که برای مبارزه با تروریسم کار می‌کنند...

*زیرمجموعه نخست وزیر است؟

بله. این‌ها همه زیرمجموعه نخست وزیری است؛ چون نخست وزیر به عنوان فرمانده نیروهای مسلح، هم فرمانده ارتش، هم فرمانده حشدالشعبی، هم قوات پلیس است و همچنین فرمانده نیروهای مکافحه الارهاب است. این‌ها به این مقر هجوم می‌برند و آنجا را در اختیار می‌گیرند و افرادی را که از حشدالشعبی بودند به نوعی بازداشت می‌کنند. به اعتبار اینکه بهشان گزارش شده که اینجا محلی است که ممکن است اقدامات غیرقانونی انجام شود.

نیروهای حشدالشعبی که متوجه می‌شوند عکس العمل نشان می‌دهند و متقابلاً مقر ستاد مکافحه‌الارهاب را در اختیار می‌گیرند و افراد آنجا را بازداشت می‌کنند. این تنش تا نیمه‌های شب ادامه داشت و آقای مصطفی کاظمی ورود پیدا کرد و دستور می‌دهند این افراد باید آزاد شوند. ایشان اعلام می‌کند در این موضوع نقشی نداشتم و حالا برخی قبول کردند، برخی قبول نکردند. تا نماز صبح روز بعد تقریباً بچه‌های حشدالشعبی را آزاد می‌کنند و مقر را ترک می‌کنند. از سوی دیگر هم نیروهای حشدالشعبی نماز جماعتی می‌خوانند و مقر طرف مقابل را تخلیه می‌کنند و در صبح اوضاع عادی می‌شود.

اما رسانه‌ها به این بسیار دامن زدند و این امر را قدری بزرگ کردند. یک اتفاقی بود و بعد آقای مصطفی کاظمی جلسه مشترک برگزار کرد و هم این طرف و هم آن طرف را دعوت کرد و صلح و صفایی بین نیروهایی که همه در مدیریت آقای نخست وزیر هستند، ایجاد شد و امروز این مشکل کامل برطرف شده است.

*برخی معتقد هستند بعد از شهادت حاج قاسم ما و جبهه مقاومت تضعیف شده باشیم. آیا واقعاً چنین نگاهی وجود دارد؟

من فکر نمی‌کنم. چه بسا بعد از شهادت سردار عزیز شهید سلیمانی، به نوعی انگیزه این‌ها برای ادامه راه این شهید بزرگوار جدی‌تر و مصمم‌تر شده است. اتفاقی که افتاده خلاء وجود سردار سلیمانی است و به اعتقاد من، بعد از شهید عزیز و سرافراز ما شهید سلیمانی، وجود پربرکت فرماندهی جدید سردار قاآنی که سال‌های طولانی جانشین و قائم مقام ایشان بوده و امروز در رأس این سازمان قرار گرفته‌اند، بنده مطمئن هستم به فضل الهی با قوت و با اقتدار این راه و این مسیر و این مکتب به گفته حضرت آقا، ادامه خواهد داشت.

*آن خلأ به دلیل ابعاد مختلف شهید سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس بود که خیلی چیزها را پوشش می‌دادند؟ از این جهت بیان می‌کنید؟

بله؛ همین طور است. نقش آقای ابومهدی مهندس در عراق و منطقه به عنوان یک دستیار بسیار امین و قوی و مورد علاقه شهید سلیمانی و همچنین حضور فرمانده عزیز شهید ما آقای سلیمانی در منطقه، موقعی که هر دو به شهادت رسیدند، کاملاً چنین مسئله‌ای اتفاق افتاد. اتفاقاً یک نوع خونخواهی و انتقام‌خواهی و احساس دین نسبت به خون این شهدا، چه در عراق و چه در منطقه در بین جامعه انسانی علاقه‌مند به این طریق، یعنی طریق مبارزه و مقاومت، جهاد ایجاد شده است.

در این ماه‌های آخر شنیده می‌شد سردار سلیمانی وقتی با چالش‌های بزرگ به خصوص ناآرامی‌های داخل عراق مواجه شده بودند، بعد از استعفای آقای عادل المهدی و موارد دیگر، خیلی به سختی گذراندند. در مورد این مسائل اگر بتوانید صحبت کنید خوب است.

یکی از توفیقاتی که خداوند لطف کرده و بنده داشته‌ام، از روز اولی که سردار سلیمانی آمدند و حکم فرماندهی نیروی قدس را از رهبر معظم انقلاب اسلامی گرفتند، تا روز شهادت ایشان دائم با ایشان در مراوده و ارتباط بودیم. نکته بارز سردار سلیمانی این بود که یک فرمانده میدانی بود. یک مدیر واقعاً در صحنه بود. بارها که صحبت می‌کردیم ایشان مطرح می‌کردند که موفقیت ما در زمان دفاع مقدس، حضور فرماندهان در خطوط مقدم بود و این یک حقیقتی است که در زمانی که ورود به نیروی قدس پیدا کرد، با اینکه صحنه یک صحنه منطقه‌ای، بین المللی و خارج از کشور بود، می‌گفت تجربه دفاع مقدس برای ما تجربه موفقی بود. آن تجربه چه بود؟ این بود که اگر می‌خواهیم مدیریت و رهبری و فرماندهی کنیم باید کاری کنیم که در وسط میدان و در خط مقدم کار باشیم؛ لذا برای این است که شما شهید سلیمانی را در جنگ با داعش همیشه در میدان می‌بینید. مگر شرایطی بود که امکان حضور فراهم نباشد.

*و مخاطرات آن را هم می‌پذیرفت؟

بله. سردار سلیمانی همیشه آماده شهادت بود. اصلاً احساس می‌کرد از کاروان شهدا و خیل رفقای شهیدش مانند شهید باکری، شهید کاظمی در دوره دفاع مقدس جا مانده است؛ واقعاً به دنبال شهادت بود. نه اینکه بخواهد خودش را به کشتن بدهد؛ نه، اشتباه نکنیم. آن مسیر و هدف خودش را مانند زمان جنگ انتخاب کرده بود. در یک منطقه رفته بود و یک ربع بعد داعش آنجا را تصرف کرده بود. ایشان وقتی خارج شد آن منطقه سقوط کرد. سردار سلیمانی وارد منطقه می‌شد مستقیم به خط می‌رفت. این نکته قابل توجهی است، قبل از اینکه با کسی جلسه بگذارد، بحث‌های سیاسی کند. مدیریت قوی در ارتباط با دیگران داشت. بسیاری اذعان داشتند با خانواده شهید، با فرزندان شهدا ارتباط داشت؛ من می‌گویم یک رابطه عاطفی و عمیق شهید سلیمانی با مقامات بزرگ سیاسی در منطقه وجود داشت.

*مصداقی می‌توانید تعریف کنید؟

مثلاً فرض کنید با آقای مقتدی، سید عمار حکیم، آقای مالکی، با آقای ابوحسن عامری، حتی با اکراد آقای بارزانی، با دکتر برهم روابط اینچنینی داشت و واقعاً آقای سلیمانی را دوست داشتند. آقای بارزانی به عنوان یکی از رهبران کردستان می‌گفت من واقعاً آقای سلیمانی را دوست دارم. در جمهوری اسلامی اگر بخواهند کسی را مثال بزنند که واقعاً او را دوست دارم و به او باور دارم، حاج قاسم است. من گفتم چرا؟ می‌گفت بخاطر صداقت او و دوم جدیت او و سوم عمل به قولی که می‌دهد.

*اربیل و قصه آن را می‌توانید بازگو کنید؟

من همراه ایشان بودم. قضیه اربیل که اتفاق افتاد آقای بارزانی تماس گرفتند، داعش داشت به منطقه اقلیم کردستان حمله می‌کرد. در حال پیشروی به سمت اربیل بود. آقای برزانی تماس گرفت و سردار سلیمانی با هیأتی از همکارانش در اربیل حاضر شدند. شهید ابومهدی هم همراه ایشان بودند. بنده هم بودم و این اتفاق قبل از مسئولیت سفارت بود. وقتی دیدیم آقای بارزانی خیلی نگران هستند، از اینکه داعش حمله می‌کند و شرایط بحرانی شده و درخواست کردند نیاز به همکاری شما داریم.

شهید سلیمانی به ایشان گفت ما در خدمت شما هستیم و نگران نباشید. فقط یکی از آقایان را به من معرفی کنید و دست او را در دست ما بگذارید که با ایشان کار را جلو می‌بریم و مزاحم شما هم نمی‌شویم. به یاد دارم ایشان آقای دکتر رژ را معرفی کردند. دکتر رژ یکی از مسئولین حزب دموکرات کردستان است. ما شام خوردیم که مهمان آقای بارزانی بودیم. تا نماز صبح نیروهای جمهوری اسلامی و امکانات ایران با چندین پرواز در فرودگاه اربیل به زمین نشستند. به این سرعت کار انجام شد.

بنده با حاج قاسم رفته بودم تا اربیل برویم و برگردیم. یکباره به آقای بارزانی گفت آقای مسجدی اینجا بماند که کنار آقای دکتر رژ باشد و اگر کاری داشتید کمک کند. من هم نگاهی به ایشان کردم که چنین قراری نداشتیم. گفتند نه، شما اینجا بمانید و من هم اجرا کردم؛ این ماندن ۴۵ روز شد. به سرعت مناطق را از داعش پس گرفتند، چون شهید سلیمانی این تئوری و نظر را داشت که اگر داعش زمین‌گیر و ماندگار شد، آن زمان کندن آن سخت‌تر می‌شود و شهرهایی که از دست رفته بود و مردم متواری شده بودند و از ترس جان خود فرار می‌کردند، در مسیر رفتن به شهر خودشان بازگشتند. آقای مسعود بارزانی، ریاست اقلیم کردستان عراق، اعلام کردند من واقعاً نمی‌دانم چطور از جمهوری اسلامی تشکر کنم. با چه بیان و با چه زبانی تشکر کنم. هم رسماً اعلام کرد و هم نامه‌ای برای ریاست جمهوری اسلامی ایران نوشت و رسماً از حضور نیروهای ما و کمک به برخورد با داعش، تشکر کرد. ما هم بعد از ۴۵ روز و بعد از آرام شدن منطقه به شهید سلیمانی زنگ زدم و کسب اجازه کردم، گفت شما می‌توانید برگردید.

در ماجرای خودمختاری که می‌خواستند در کردستان اعلام کنند و پشت آن نیز امریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها بودند. آنجا هم نقش‌آفرینی حاج قاسم باعث شد بسیاری از تئوری‌ها بهم بخورد.

کردها به دنبال یک نوع خودمختاری یا رأی‌گیری که از مردم کردند، مسائلی که اتفاق افتاد بسیاری در عرصه سیاسی عراق با این امر مخالف بودند. در بین خود عراقی‌ها و هم در منطقه و هم کشورهای همسایه بعضاً ترکیه، سوریه، ما و دیگران مخالف بودند. با آقای بارزانی هم بسیار صحبت شد. آقای بارزانی مصمم در این امر بودند و اقدام کردند و بعد آن اتفاقات رخ داد.

*سردار سلیمانی با ایشان در این زمینه صحبت‌های جدی کردند؟

بله. شهید سلیمانی هم با این امر مخالف بودند. دلیلش هم این بود که می‌گفتند منجر به ناامنی و اختلاف و درگیری می‌شود؛ هم چنین منجر به تجزیه عراق می‌شود. ایشان کاملاً با این اقدام مخالف بودند.

*آقای بارزانی در مذاکراتی که صورت می‌گرفت، قبول نمی‌کردند؟

نه، ایشان قبول نداشت و می‌گفت مردم کردستان این را مطالبه می‌کنند، سال‌ها مبارزه کرده‌ایم و دنبال این هستیم.

*شما انبوهی از ناگفته‌ها هستید. مطالعه‌ای در آن مطالبی که در ذهن دارم کردم، یکی از مقاطع حساس، پیشروی داعش به سمت بغداد بود.

سردار سلیمانی با همه فداکاری‌ها و تلاش‌هایی که کرد یک اعتقادی داشت که می‌گفت تمام موفقیت‌ها مرهون خداوند است؛ حرف اول ایشان این بود. می‌گفت ما اینجا کمک کردیم و نقش اصلی را خود عراقی‌ها داشته‌اند. من عراق را بیشتر عرض می‌کنم، چون حوزه کاری بنده بود. عراقی‌ها هزاران شهید از حشدالشعبی، ارتش عراق، نیروهای عراقی دادند. ما هم نقشی داشتیم، همان طور که فتوای حضرت آیت الله العظمی سیستانی نقش بارزی داشت.

برخی فکر می‌کنند فقط حشدالشعبی آقای سلیمانی را دوست دارند؛ در صورتی که ارتشی‌های عراقی، سپهبدها و سرلشگرها و تمام مقامات نظامی عراق به آقای سلیمانی احترام می‌کنند، هم در زمان حضور ایشان و هم در زمان حیات ایشان و هم امروز بعد از شهادت ایشان این احترام وجود داشت و دارد.

*ایده حشدالشعبی چطور به ذهن رسید و شکل گرفت؟

من فکر می‌کنم از اینجا شروع شد که داعش عراق را در می‌نوردید، در اینجا بود که مرجعیت بزرگوار نجف اشرف، حضرت آیت الله العظمی سیستانی، آن فتوای تاریخی را دادند و با هجمه بسیار عجیب و گسترده مواجه شدیم. سردار سلیمانی و آقای ابومهدی المهندس، فرماندهان سپاه بدر و دیگران نقشی که داشتند، این بود که در این فتوا و در این هجوم انسانی به سمت جبهه‌ها کار سازماندهی و مدیریت و آموزش را برعهده گرفتند. به قول معروف نیروی فله‌ای که نمی‌تواند وارد جبهه شود و بجنگد؛ او باید مسلح شود؛ باید سازماندهی شود. مانند دوره دفاع مقدس ما بود. آن‌ها از این تجربه جمهوری اسلامی استفاده کردند، نیروی مردمی را سازماندهی کردند و این حشدالشعبی شد. در آن زمان دور عملیات تغییر کرد.

*جبهه مقاومت مسیحیان عراق را نیز در این جریان داعش کمک کرد. درست است؟

هم مسیحیان، هم ایزدی‌ها که در مناطق خط فاصل این درگیری‌ها بودند و بسیار اذیت و آواره شدند و بسیاری مهاجر شدند، تعداد زیادی کشته شدند. فرقی نمی‌کرد. مسیحیان هم راه نجات خودشان را نیروهای مقاومت می‌دیدند؛ لذا امروز که در عراق هستیم مسیحیان عراق، ایزدی‌های عراق، نسبت به نیروی مقاومت و شهید سلیمانی واقعاً علاقه دارند، چرا که می‌گویند این انسان کمک به نجات ما کرد، کمک به نابودی داعش کرد، کمک به بازپس‌گیری مناطق ما کرد، خانه و زندگی این‌ها در دست داعش بود. این مناطق آزاد شده و همه به سرزمین‌های خود برمی‌گردند.

*در جایی اشاره کردید که داعش هست؛ یکی از نگرانی‌ها الان بخاطر تحرکاتی است که داعش انجام می‌دهد. قدرت داعشی‌ها در عراق چقدر است؟

داعش بسیار ضعیف شد. امروز هیچ منطقه‌ای در اختیار داعش نیست.

*پراکنده هستند...

نه شهر و نه روستایی در اختیار آن‌ها نیست. به هیچ وجه داعش الان هیچ جایی را در اختیار ندارد. داعش در عراق تبدیل به تعدادی هسته‌های مخفی و سیار شده که در یک جایی حضور پیدا می‌کنند و تروری را انجام می‌دهند یا ناامنی ایجاد می‌کنند و بعد متواری می‌شوند.

*از خاطراتتان در مذاکرات و صحبت با مقامات سیاسی عراق بگویید.

سردار سلیمانی یک دیپلمات بسیار قدرتمندی بود. دیپلمات به معنای سیاستمدار و کسی که فهم و راهبری سیاسی دارد. ایشان منطق بسیار قوی داشت و لذا با منطق اقناعی طرف مقابل را جذب و همراه می‌کرد. اگر طرف مقابل نظر بهتر و قوی داشت ایشان می‌پذیرفت. بسیار صبور در بحث‌های سیاسی بود و به همین علت بسیار وقت می‌گذاشت. شاهد بودیم جلساتی طولانی مدت تا پاسی از شب یا صبح زود برگزار می‌کرد که برای برخی دوستان عراقی ما هم سخت بود و می‌گفتند حاج قاسم تا پاسی از شب ما را نگه می‌دارد و می‌گوید بعد از نماز صبح آماده مذاکره باشید و اجازه نمی‌دهد ما بخوابیم؛ البته شوخی هم می‌کردند.

اما یک نکته بسیار مهم این است که نقش سردار سلیمانی نقش مشاور بود. یک دیپلمات مشاور برای عراقی‌ها و مسئولین و رهبران و سیاستمداران عراقی بود. می‌گفت نظر، دیدگاه و منطق ما این است. اگر این منطق درست است بپذیرید و اگر درست نیست به راه خودتان ادامه دهید. به دلیل اینکه این منطق و این اقناع قوی بود، ۸۰-۷۰ درصد می‌پذیرفتند. یک زمانی می‌گویند ایشان دولت‌سازی کرد و دخالت کرده و یا امر و نهی کرده است؛ این تعبیر غلطی است. این نوعی بی‌احترامی به طرف مقابل و شخصیت‌های عراقی است. صحیح این است که سردار سلیمانی به عنوان یک دوست و مشاور امین و فهیم کمک فکری داد و دیدگاه‌های خود را به عنوان دیدگاه‌های جمهوری اسلامی منتقل می‌کرد.

*در مذاکرات شهید سلیمانی احترام ویژه‌ای برای مرجعیت و روحانیت قائل بود و در وصیت نامه ایشان هم وجود دارد. حتماً نزد آیت الله سیستانی هم می‌رفتند و صحبت در باب این مسائل داشتند؛ ممکن هم هست برخی مواقع اختلاف نظرهایی وجود داشته باشد. با این اختلاف نظرها چطور برخورد می‌کردند و چطور احترام را حفظ می‌کردند؟

در وهله اول شهید سلیمانی تابع ولایت بودند و خودش را همانطور که بارها گفتند و نوشتند، سرباز ولایت و حضرت آقا می‌دانستند. در عراق، چون جایگاه بسیار ارزشمند و بزرگی مرجعیت جناب آیت الله العظمی سیستانی دارند، هم توصیه رهبر معظم انقلاب ما بوده و هست که توجه به نظرات آیت الله سیستانی باشد و هم اهتمام به این مسئله مورد تاکید بود، لذا سردار سلیمانی کاملاً ارتباط خود را با بیت آقای سیستانی و شخص ایشان و یا فرزند ایشان حفظ کرده بودند. به طور مثال اگر در موضوعی آیت الله سیستانی یا بیت ایشان ملاحظه‌ای دارد، حتماً ایشان ملاحظه را مدنظر داشتند.

*درباره آقای مقتدی صدر و رابطه‌ای که با شهید سلیمانی داشت و حواشی که در اواخر ایجاد شد، صحبت فرمائید.

صدری‌ها جایگاه بسیار بزرگی در عراق دارند و شهیدان بزرگوار خاندان صدر، شهید سید محمدباقر صدر و شهید بزرگوار سید محمدصادق صدر، در تاریخ عراق می‌درخشند و لذا جریان صدری که خود را دنباله‌روی این مرام و مسلک و این خاندان می‌داند و امروز آقای مقتدی صدر به نوعی در این صحنه سیاسی بعد از سقوط صدام حضور دارد، یک جریان مهم اجتماعی، مذهبی و تاریخی در صحنه عراق است. همین روند، اصول و چارچوب را با آقای مقتدی صدر نیز دنبال می‌کردند. حالا روحیات، خلقیات، دیدگاه‌های شخصیت‌های عراقی با هم متفاوت است. آقای مقتدی صدر هم برای خودش دیدگاه‌ها و نظرات و مسائلی داشت.

*سفر ایشان به عربستان و دیدار با بن سلمان قدری حواشی را گسترده‌تر کرد.

ارتباط رهبران سیاسی عراق غیر از جمهوری اسلامی با هر کشور دیگری، برخواسته از مراودات و اعتقادات و دیدگاه‌های خود آن‌ها است. سردار سلیمانی هیچگاه مانع این امر نبودند؛ ایشان کار خودش را انجام می‌داد. در اصل جمهوری اسلامی را عرضه می‌کرد. من ندیدم یک جایی که شهید سلیمانی با رأی مخالف خودش نسبت به طرف مقابل خود خدای ناکرده بی احترامی و ابراز ناراحتی کند. به این دلیل است که به عنوان دیپلمات قوی از او یاد می‌کنم.

*در لحظه تلخ، بامداد ۱۳ دی ۹۸، در کجا بودید؟

بنده در سفارت بودم و تقریباً ساعت ۱۲:۳۰، حدود ۱ شب بود که به من خبر دادند چنین اتفاقی افتاده است. بلافاصله همکاران ما به محل حادثه منتقل شدند و از آنجا تماس گرفتند که خودروی شهید سلیمانی و همراه ایشان را آمریکایی‌ها زده‌اند و آن زمانی که بچه‌ها رفتند هنوز خودرو آتش می‌گرفت و جنازه‌ها متلاشی شده بود و صحنه دلخراشی که پیکرها قابل شناسایی نبود. خیلی شرایط بدی بود.

تا این‌ها را جمع کردند و منتقل کردند و به تدریج مسائلی که اتفاق افتاد… به جمهوری اسلامی اطلاع رسانی شد. بحث‌های دیگری که در جریان هستید.

**دعوت رسمی بود که درباره پاسخ به عربستان بود؟ چون شهید سلیمانی پاسخ ایران به درخواست عربستان را می‌بردند؟

ایشان مرتب به عراق برای مذاکره، برای پیگیری بحث‌ها، برای موضوع داعش، برای مذاکرات سیاسی می‌آمدند. حالا موضوع پیام عربستان و هر چیزی ممکن بود یک مسئله باشد، اما ممکن است به دلیل صرفاً این کار سفر انجام نشده باشد.

*طبیعی بود که آمریکایی‌ها مطلع بودند؟

معلوم شد که آمریکایی‌ها روی تردد ایشان از مسیر دمشق و پرواز و فرودگاه مسلط شده بودند. ردیابی سردار سلیمانی برای آمریکا یا غیرآمریکا کار مشکلی نبود چرا که آقای سلیمانی مخفی تردد نمی‌کردند. آشکارا می‌رفتند و می‌آمدند. با هواپیما می‌رفتند و همه هم می‌دانستند. موقعی که می‌خواست به عراق بیاید جمعیت بسیاری می‌دانستند آقای سلیمانی فردا تشریف می‌آورد، چون قرار جلسه داشتند و تماس گرفته بودند و هماهنگی صورت گرفته بود.

سردار سلیمانی هر زمان و من جمله در آخرین سفر که ختم به شهادت شد، به عراق می‌آمدند با اطلاع و هماهنگی مسئولین و مقامات عراقی بود و دلیل این بود که جلسات روز بعد ایشان تنظیم شده بود. مثلاً در سفر آخر ایشان صبح روز بعدش ساعت ۸:۳۰ صبح قرار ملاقات و صبحانه با آقای نخست وزیر داشتند؛ بنابراین آقای سلیمانی مهمان دعوت شده رسمی دولت عراق بودند. ما – منظور خود شهید سلیمانی یا اطرافیان است - احتمال می‌دادیم ایشان در جایی ترور شود یا توسط صهیونیست‌ها هواپیمای ایشان زده شود، یا ربوده شود یا منهدم شود، یا در مسیری و جایی ترور شوند، اسرائیلی‌ها از این کارها زیاد کرده‌اند، ولی اینکه دولت آمریکا این کار را انجام دهد پیش‌بینی نمی‌شد. این به معنای واقعی تروریسم حکومتی و دولتی است. دولت آمریکا و ترامپ بپذیرند و دست به این اقدام بزنند و اعتراف کنند. پهپادهای آن‌ها و در عملیات موشکی در خاک و آسمان عراق بدون اجازه و مجوز از طرف نیروهای عراقی، آقای ابومهدی مهندس را که مسئول حشدالشعبی بود، همچنین مهمان عراق یعنی شهید سردار سلیمانی را ترور کنند، یک جنایت تاریخی است که به اعتقاد من از دامن آمریکا و آقای ترامپ به این زودی پاک نخواهد شد.

*اولین مقام عراقی که به شما واکنش نشان داد و تسلیت گفت چه کسی بود؟

من آن شب خیلی وضعیت بدی داشتیم و شرایط سختی بود و بسیار متأثر بودیم، به خصوص بنده به دلیل عمق علاقه، رابطه و دوستی عاطفی که با شهید عزیز داشتیم. ولی اولین اقدامی که انجام دادم خدمت آقای عادل عبدالمهدی نخست وزیر عراق در آن زمان رسیدم و ایشان هم بسیار ناراحت بود. دلیل این دیدار این بود که این اتفاق افتاده باید چکار کنیم. روی برنامه‌ریزی اقدامات بعدی تصمیم‌گیری شد که چطور تشییع جنازه انجام شود، انتقال به ایران چه زمانی باشد.

*در کربلا و نجف چقدر این تشییع جنازه باشکوه شد.

همچنین در بغداد باشکوه بود. من می‌توانم بیان کنم اکثریت مسئولین عراقی اعم از شیعه و سنی و دیگران شرکت کردند. خود دکتر عادل عبدالمهدی شرکت کرد، جمعیت عظیم انسانی در این مراسم حضور داشتند. مثلاً انتقال جنازه‌ها که قرار بود در ساعت‌های تعریف شده انجام شود، بعد از مراسم کاظمین منتقل به کربلا شود، این با تأخیر بسیار زیادی اتفاق افتاد. ما هم در هلیکوپتر سوار شده بودیم، خودمان فکر می‌کردیم نکند بخاطر تأخیر جمعیت پراکنده شده باشند. ولی شاید ۸-۷ ساعت تا ده ساعت مردم منتظر بودند و نرفتند تا جنازه‌ها برسند و مراسم تشییع را باشکوه برگزار کنند.

*پرونده بررسی شهادت و علت شهادت سردار سلیمانی و عوامل آن در عراق در جریان است؟

بله؛ در جریان است.

*به جایی رسیده است؟

آنجا هم دستگاه قضائی و هم دستگاه امنیتی و مسئولین اجرایی کشور برای این مسئله تشکیل پرونده داده‌اند و موضوع را دنبال می‌کنند.

*حضرت آقا بعد از شهادت شهید سلیمانی با این تعبیر گفتند که باید آمریکایی‌ها از منطقه خارج شوند. یعنی بزرگترین انتقامی که می‌توان از آن‌ها گرفت خروج امریکایی‌ها از منطقه است. پارلمان عراق دقیقاً بعد از شهادت سردار سلیمانی این را تصویب کرد. این به کجا خواهد رسید؟ این اجرایی می‌شود یا موانعی وجود دارد؟

در خصوص حضور آمریکایی‌هایی و پایگاه‌های آن‌ها که در منطقه پهن شده، در عراق و غیرعراق، اولاً این با مجوز چه کسی است؟ این‌ها در منطقه چه کاری جز دخالت در شئونات و امورات کشورهای مختلف، تقویت و حمایت تروریسم و ناامنی دارند؟ آمریکایی‌ها غیر از این کار دیگری نمی‌کنند. به اعتقاد بنده اگر آمریکایی‌ها یک کار را واقعاً نمی‌کنند مبارزه با تروریسم است؛ این یک حقیقت است.

در عراق با شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی مهندس، پارلمان عراق بلافاصله وارد تصمیم‌گیری شد و اولین دوره مذاکرات را با آمریکایی‌ها شروع کردند. آمریکایی‌ها تلاش می‌کنند این مصوبه یا تصمیم را لغو کنند یا بگویند می‌مانیم یا نیروهای خود را کاهش می‌دهیم.

*در این مدت نیروهای آمریکایی کاهش پیدا کرده؟

آمریکایی‌ها بعد از این مرحله نیروهایشان را جمع‌آوری کردند و در دو سه پایگاه مستقر شدند. یکی در فرودگاه، یکی در پایگاه عین‌الاسد و یکی در منطقه حریر، در اقلیم کردستان است. فعلاً این سه منطقه امریکایی‌ها حضور دارند.

*یعنی در التاجی و این‌ها حضور ندارند؟

در بقیه جاها یعنی ۷ یا ۸ جای دیگر که بودند، همه را جمع‌آوری کردند و در این سه مرکز قرار دارند. مصوبه پارلمان عراق بر این است که باید همه این‌ها جمع‌آوری شود. بستگی به تصمیم و اراده دولت عراق دارد که در مذاکرات به این دست یابد. اما عرض کنم به شما که این هم یک خواست مردمی در عراق، خواست نیروی مقاومت عراق، خواست دولت عراق است؛ ممکن است عده‌ای به نوعی این نظر را قبول نداشته باشند. به دلایل مختلف بیان کنند که باشند و در مبارزه با تروریسم کمک کنند و حضور داشته باشند یا اگر فشار بیاوریم ممکن است امریکایی‌هایی فشارهای دیگری را متوجه ما در صحنه‌های اقتصادی و سیاسی کنند. این بحث‌ها در عراق رایج است. آنچه مسلم است این است که وجود پایگاه‌های آمریکایی در منطقه، عراق و غیرعراق، موجب شر و ناامنی و مشکلات است. این حقیقت است.

از سوی دیگر مصوبه قانونی پارلمان عراق است که باید اجرا شود. دولت آقای کاظمی هم خود را موظف به این مسئله می‌داند؛ منتظر هستیم این اتفاق بیفتد.

*با سفیر آمریکا تا الان برخورد داشته‌اید؟

نه. من نه ملاقاتی داشتم و نه برخوردی داشتم.

*نه، ملاقات که معمولاً انجام نمی‌شود. در جلسه‌ای برخورد داشتید؟

ممکن است در اجتماعاتی که سفرا را دعوت می‌کنند و مرسوم است، همه سفرا را دعوت می‌کنند من جمله من هم دعوت می‌شوم. سفیر آمریکا هم هست و سعی می‌کنیم با فاصله مناسبی از سفیر آمریکا قرار بگیریم. هیچ وقت نمی‌خواهیم ریخت نحس ایشان را ببینیم. (می‌خندد)

*آقای مسجدی متولد آبادان هستید.

بله.

*چه سالی متولد شدید؟

من متولد سال ۱۳۳۶ هستم.

*پدر چه کاره بودند؟

پدر من شرکت نفتی بود و در پالایشگاه آبادان کار می‌کردند. خدا ایشان را رحمت کند.

*چند خواهر و برادر هستید؟

ما تقریباً خانواده پرعائله‌ای بودیم. مجموع برادرها و خواهرها ۱۱ نفر بودیم که ۳ نفر قبل از تولد من مرحوم شدند.

*به آبادان سر می‌زنید؟

بله. هر از چند گاهی می‌روم، چون زادگاه ماست و بسیاری از بستگان ما آنجا هستند.

*چه سالی ازدواج کردید؟

سال ازدواج ما سال ۵۸ هست.

*در ۲۲ سالگی بود.

بله.

*چطور با هم آشنا شدید؟

همشیره همسر بنده، سرکار خانم حجازی، خانواده متدینی در آبادان بودند. آشنایی ما به واسطه باجناق ما بود. ایشان - شهید ظریفیان - شهید شدند؛ ایشان طلبه بودند. ما با هم دوست بودیم. ازدواج اول را ایشان انجام داده بود. با خواهر همسر من و ایشان معرف من و خانواده همسرم شدند.

*چند فرزند دارید؟

بنده دو پسر و یک دختر دارم.

*چه می‌کنند؟

یکی از پسرهای من همکار خود ما در سپاه است و دیگری دوره دکترا را تازه تمام کرده است. دختر خانم ما هم خانم دکتر هستند و علوم انسانی خوانده‌اند.

*ازدواج کرده‌اند؟

بله. هر سه ازدواج کردند.

*نوه هم دارید؟

بله. ۴ تا نوه داریم.

*با بچه‌ها وقت می‌کنید، گعده کنید و حرف بزنید؟

از موقعی که برای سفارت به بغداد رفتم این ارتباط متأسفانه خیلی کمتر شد. الان که خدمت شما هستم بعد از سه ماه موفق شدم چند روزی به تهران بیایم و کارهای اداری را پیگیری کنیم و هم دیداری با خانواده داشته باشیم.

*بچه‌ها به شما سر نمی‌زنند؟

آن‌ها هم در شرایط مناسبی بود، می‌آمدند مثلاً یک سال تعطیلات نوروز بود.

*شما باجناق سردار ذوالقدر هم می‌شوید.

بله. ما سه نفر یعنی شهید ظریفیان و من و سردار ذوالقدر باجناق هستیم.

*آشنایی با سردار ذوالقدر در قرارگاه رمضان بود؟

ما در قرارگاه رمضان بودیم. البته آشنایی ما هم با شهید و هم آقای ذوالقدر قبل از انقلاب است.

*غذا درست کردن بلد هستید؟

نخیر متأسفانه.

*تفریح آقای مسجدی چیست؟

من حقیقتاً بهترین و دوست داشتنی‌ترین تفریح من سر زدن به بستگان است. دوست دارم اگر فرصتی شد به مشهد مقدس و قم بروم. به خصوص قم را دوست دارم، چون پدر و مادر حاج خانم ما آنجا دفن هستند.

*اهل ورزش هستید؟

بله. اهل ورزش بودم و هستم.

*چه ورزشی انجام می‌دهید؟

الان قدری برای من سخت شده است. دوره جوانی بچه‌های آبادان معروف به «برزیلته» هستند. من فوتبال بازی می‌کردم. در مقطع دبیرستان و دانشگاه این ورزش را پیگیری می‌کردم.

*جدای از صنعت نفت، پرسپولیس یا استقلال؟

من فقط زرد طلایی! صنعت نفت آبادان تیم مورد علاقه بنده است.

*نتایج را پیگیری می‌کنید؟

بله. نتایج را در لیگ برتر پیگیری می‌کنم و هر بار می‌برد خوشحال می‌شوم، اما رشته ورزشی من تا مقطع دانشگاه فوتبال بود و بعد که سن ما بالا رفت و قدری سخت شد و به کوهنوردی و شنا روی آوردیم.

*اتفاقی درباره فوتبال ذوب آهن افتاد که کربلا آمد و یکسری حاشیه‌ها ایجاد شد. شما حضور داشتید؟

من در استادیوم و مسابقه نبودم، ولی رصد می‌کردم، چون تیم‌های ورزشی و غیرورزشی که به عراق می‌آیند. سفارت به نوعی مسئولیت‌هایی دارد، ولی مسئله مهمی نبود.

*اهل سینما، فیلم و یا سریال هستید؟

من فقط تلویزیون می‌بینم. برخی از سریال‌های ایرانی که بعضاً پخش می‌شد را می‌دیدم.

*آخرین سریالی که دیدید چه بود؟

سریال «بچه مهندس» را دوست داشتم و تقریباً تا انتها دنبال کردم و ازدواج صورت گرفت و همه چیز به خیر و خوشی مثل بقیه سریال‌های ایران تمام شد.

*در عرصه فرهنگی‌مان با عراقی‌ها بیش از این می‌توانیم فعالیت کنیم. درست است؟

صد درصد. به دلیل اینکه مناسبات و اشتراکات فرهنگی دو کشور اعم از اشتراکات اجتماعی، مذهبی، تاریخی، مردم شیعه عراق و مناطق مرزی و اکراد عراق داریم، لذا مراودات فرهنگی ما هم کم نیست. جالب است خدمت شما بیان کنم مردم عراق فیلم‌های ایران را بسیار دوست دارند. سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی که ساخته شد را پیگیری می‌کنند. رایزنی فرهنگی ما چند فیلم مانند فیلم درباره حضرت یوسف (ع)، درباره مختار را آنجا اکران کردند و استقبال باشکوهی شد.

*از بعد اقتصادی در مراودات خود چندم هستیم؟

مناسبات اقتصادی ما الان ۹ میلیارد دلار صادرات تجاری است و رقمی حدود بین ۳ تا ۴ میلیارد هم فروش گاز و برق جمهوری اسلامی در سال است. در مجموع ۱۳-۱۲ میلیارد دلار با عراقی‌ها صادرات داریم و امروز در رتبه اول هستیم.

*گفتید آشنایی شما با سردار ذوالقدر و شهید ظریفیان قبل از انقلاب و در خصوص فعالیت علیه رژیم پهلوی بود.

بله. در دوره دانشجویی آشنا شدیم.

*کدام دانشگاه بودید؟

من دانشگاه ملی ایران، دانشگاه شهید بهشتی کنونی بودم.

*دستگیر هم شدید؟

من دوبار دستگیر شدم.

*ساواک شما را گرفت؟

بله.

*چند روز بازداشت بودید؟

چند روز بیشتر طول نکشید.

*روز ورود امام در ۱۲ بهمن ماه در تهران بودید؟

۱۲ بهمن فکر کنم تهران بودم.

*از ۱۲ بهمن یا ۲۲ بهمن خاطره‌ای دارید بازگو کنید؟

آن زمان دوران اوج انقلاب بود و ما هم جوان و بانشاط بودیم و در صحنه‌های مختلف حضور داشتیم.

*بعد از انقلاب اولین جایی که رفتید و مسئولیت گرفتید کجا بود؟

اولین مسئولیت و شغلی که پیدا کردم در سپاه بود. در سال ۵۸ وارد سپاه شدم.

*آبادان یا اینجا؟

در تهران. آقای محسن رضایی آن زمان مسئول اطلاعات سپاه بود و از طریق اطلاعات سپاه وارد شدم و لیسانس را که گرفتم و تمام شد، از دوستان تقاضا کردم که می‌خواهم به خوزستان بروم. هنوز جنگ شروع نشده بود. اینجا می‌گفتند چرا به خوزستان بروید؟ گفتم می‌خواهم شهر خودم در سپاه بروم. به سپاه آبادان منتقل شوم.

*خودتان پیشنهاد دادید.

بله. دوست داشتم در شهر خودم خدمت کنم. پیش‌بینی هم نمی‌کردیم جنگ شود. من مسئول بسیج سپاه آبادان در آن مقطع شدم. چند ماهی از این دوره گذشت که جنگ شروع شد. اولین صحنه‌هایی که بنده از شروع جنگ به خاطر دارم، چون در آبادان ساختمان‌ها خیلی مرتفع نیست و همه ساختمان‌های کم ارتفاع، یک طبقه و نهایتاً دوطبقه هستند که به دلیل شرایط جوی و زمین است، لذا، چون هیچ پدافندی نبود، هواپیمای عراقی در ارتفاع بسیار پایین می‌آمدند که خود آن دیوارهای صوتی را می‌شکستند و غرشی هواپیمای جنگنده عراق و میگ‌های عراقی داشت و وحشت برای مردم عادی ایجاد می‌کرد، شیشه‌ها شکسته می‌شد و بمباران می‌کردند.

اولین جاهایی که زدند پالایشگاه آبادان بود. مثلاً ساختمان آموزش و پرورش آبادان را زدند که با تعدادی برای کمک رفتیم و فکر می‌کنم ۱۵-۱۴ نفر از کارکنان آنجا به شهادت رسیدند، از زیر اوار این‌ها را در آوردیم. در این مقطع محاصره آبادان که یک سال طول کشید، ما آنجا بودیم و در سپاه خدمت می‌کردیم. در این دوران بود که سقوط شهر خرمشهر و شهادت برادران عزیز رزمنده ما در سپاه خرمشهر اتفاق افتاد.

*در دوران حصر آبادان خالی شده بود؟

جمعیت انسانی و مردم عادی، اکثریت خالی کردند، ولی تعدادی از جوانان شهر و مردم باقی ماندند؛ زن و بچه‌ها اکثراً رفتند.

*چطور به قرارگاه رمضان رفتید؟

من از آنجا مدت یک سالی بنا به تصمیم فرماندهی محترم سپاه، فرمانده سپاه لرستان شدم و از آنجا به تبریز رفتم. چند سالی در تبریز بودم، فرمانده سپاه آذربایجان بودم و از آنجا وقتی آقای ذوالقدر فرمانده قرارگاه رمضان شدند، چون هم ما را می‌شناختند و هم باجناق بودیم. ایشان درخواست کردند بنده برای کمک بروم و با موافقت سپاه، به قرارگاه رمضان منتقل شدیم که تازه تأسیس شده بود.

*تجربه جدیدی بود که هم عملیات نامنظم انجام دهید و هم اینکه هم‌افزایی با نیروهای عراقی داشته باشید.

بله، این تجربه به اعتقاد من تجربه جالبی بود که تصمیم آن از سوی فرماندهی وقت سپاه پاسداران آقای محسن رضایی، گرفته شده بود که باید بدانیم در پشت دشمن چه می‌گذرد. این یک ماموریتش بود. مأموریت دوم عراقی‌ها بودند، سازمان‌های عراقی و معارضین عراقی که قرارگاه رمضان مسئولیت داشت با این‌ها کار کند. آن‌هایی که در جمهوری اسلامی بودند و با ایران تردد داشتند که در رأس آن‌ها مجلس اعلا بود. شهید عزیز آقای سید محمدباقر حکیم را خدا رحمت کند، حزب الدعوه، سازمان امل اسلامی، کردها و گروه‌های دیگر بودند. خود مجاهدین سپاه بدر بود که خودش یک نیروی قابل توجهی بود. همین شهید ابومهدی و دوستان دیگر بودند.

*آشنایی شما با شهید ابومهدی از آنجا شکل گرفت؟

بله. آقای ابومهدی را از زمان دفاع مقدس و از ایران می‌شناختم. بارزانی‌ها به دلیل اینکه بخش عمده و رهبری آن‌ها در ایران بودند، آقای مسعود بارزانی و برادر ایشان مرحوم آقای ادریس بارزانی در ایران بودند، با کردها محور مهمی بود که کار را شروع کردیم. با آقای طالبانی بعداً ارتباط گرفتیم. آقای جلال طالبانی که بعد رئیس جمهور عراق شد و مرحوم شد، ایشان در داخل عراق بودند. از بین پاسگاه‌های رژیم بعثی که در مرز بود، باید پیاده یا با قاطر عبور می‌کردیم که با لباس کردی بود؛ آقای صادقی فرمانده یگان ما بود؛ این را یگان دواب می‌گفتیم. (می‌خندد). ۴۰۰ تا قاطر داشت و بچه‌هایی که در این واحد کار می‌کردند حرفه‌ای شده بودند، چون قاطرها هم افراد و هم مهمات و امکانات را انتقال می‌دادند؛ لذا نیروهای سواره ما و لجستیک ما با این قاطرها به داخل عراق منتقل می‌شد. مناطق کردنشینی که دست اکراد و معارضین کرد بود.

*بعد از جنگ هم ارتباط ادامه پیدا کرد؟

بله. این ارتباط برقرار بود تا سقوط صدام و ۲۰۰۳ میلادی اتفاق افتاد و همچنین تا امروز ادامه پیدا کرد. در این میان، فقط یک اتفاق افتاد که منجر به تشکیل نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد که تدبیر و تصمیم رهبر معظم انقلاب بود. آقای وحیدی اولین فرمانده نیروی قدس شدند، لذا مجموعه‌هایی که در سپاه برون مرزی کار می‌کردند زیرمجموعه‌های نیروی قدس شدند؛ لذا نیروی قدس تشکیل شد و این مأموریت را دنبال کرد. فکر می‌کنم ۱۰ سالی طول کشید. بعد از این بود که فرمانده جدید و سرافراز ما آقای سلیمانی ورود پیدا کردند. همکاری را با شهید سلیمانی ادامه دادیم. من رئیس ستاد در نیرو بودم، آقای قاآنی قائم مقام و جانشین بودند، حاج قاسم هم آمدند. این هم جالب است که به عنوان خاطره بیان کنم، سردار سلیمانی به بنده گفتند من آمدم اجازه نمی‌دهم جای دیگری بروید. هم به من و هم به آقای قاآنی این مطلب را بیان کردند. گفتیم ما قرار نیست جایی برویم، خدمت شما هستیم.

حقیقتاً روز به روز هم که گذشت علاقه بنده به حاج قاسم بیشتر می‌شد، چرا که توانمندی‌های ایشان را می‌دیدم و از آن مهم‌تر صمیمیت‌های ایشان را می‌دیدم. با حاج قاسم بسیار صمیمی بودیم. برخی مواقع شوخی می‌کرد که بچه‌های آبادان اهل لاف هستند. (می‌خندد). در جلسات بقیه حاجی را اذیت نمی‌کردند، ولی من کمی سر به سر ایشان می‌گذاشتیم.

نکته جالب این بود که آقای سلیمانی دو شخصیت متفاوت داشت. یک شخصیت کاری ایشان بود که بسیار جدی، محکم، قاطع، بدون رودربایستی بود؛ با همکاران بسیار جدی بودند. کار که کنار می‌رفت حاج قاسم انسان دیگری در روابط می‌شد. بسیار عاطفی، بسیار با آرامش و بسیار صمیمی بودند. اینکه در آغوش بگیرد و ببوسد. حاجی پس دعوا در جلسه چه بود؟ اینجا چیست؟ می‌گفت حساب کار از برادری و صمیمیت و دوستی جداست.

فرض کنید در مأموریت‌ها احساس می‌کرد یکی از بچه‌ها و همکاران یا سرداران طوری تند یا شدید شده و می‌خواست کاری انجام شود و نشده است. بلافاصله در فرصت مناسب از نظر عاطفی آن را ترمیم می‌کرد. عشق‌ورزی می‌کرد. خیلی برای ما سخت بود. چون در سفارت عکس شهید سلیمانی هم در دفتر کارم هست و هم در سالن جلسات هست، هر روز صبح به نوعی ایشان را ملاقات می‌کنم، تمام این خاطرات برای من تکرار می‌شود. هنوز باور نمی‌کنم سردار سلیمانی نیستند، برای ما بسیار سخت بود. انسان بسیار بزرگی را از دست دادیم؛ یک مدیر و فرمانده لایق.

خوش به سعادت شهید سلیمانی و خوش به سعادت شما که ایشان را درک کردید و در مسیر ایشان هستید ان‌شاالله. من خداحافظی می‌کنم، ولی برنامه با دستخطی که حاج آقای مسجدی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق، برای ما به یادگار می‌نویسند به پایان خواهد رسید.

«بسم الله الرحمن الرحیم

از خداوند مهربان شاکرم بخاطر لطف و فضل بیکران که ما را در مسیر حق و ولایت قرار داد. درود و رحمت الهی بر شهیدان والامقام و سردار سرافراز جبهه مقاومت اسلامی شهید سلیمانی، ابومهدی مهندس و شهدای همراه ایشان.

ان‌شاالله روز به روز قدرت مقاومت اسلامی قوی‌تر و فراگیرتر خواهد شد و ما شاهد نصرت و پیروزی رزمندگان اسلامی و شکست استکبار و صهیونیسم جهانی خواهیم بود.

امید است کرونای منحوس از جامعه بشری رخت بربندد و همه انسان‌ها در امنیت و سلامت به سر ببرند.

ان‌شاالله

سرباز ولایت و ارادتمند ملت شریف ایران

مسجدی»

نوشتن دیدگاه