پنجشنبه 8 آذر 1403, Thursday 28 November 2024, مصادف با 26 جمادی‌الاول 1446
از پنجره همراز به نصف جهان نگاه کنید...
کد خبر: 14190
منتشر شده در شنبه, 08 شهریور 1399 11:43
تعداد دیدگاه: 0
گزارش-چرا-«سید-ضیاء-طباطبایی»-نماد-سیاستمدار-انگلوفیل-در-تاریخ-ایران-شد؟

گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- روز 7 شهریورماه 1348 سید ضیاءالدین طباطبایی در سن 81 سالگی...

گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم- روز 7 شهریورماه 1348 سید ضیاءالدین طباطبایی در سن 81 سالگی درگذشت و پرونده نخست‌وزیر کابینه‌ی سیاه و کودتای سوم اسفندماه 1399 بسته شد. 

نام سیدضیاء بیش از همه در کودتای سوم اسفند 1399 به گوش می‌خورد. زمانی که با همکاری رضاخان، نیروهای قزاق را از قزوین به تهران آورد و حکم دستگیری 60 نفر از سیاسیون ازجمله شهید  سید حسن مدرس را صادر کرد. در روز چهارم کودتا، رضاخان با لقب سردار سپه ریاست قزاقخانه و سید ضیاء نیز حکم نخست‌وزیری خود را از احمدشاه قاجار دریافت می‌کنند.

عمر کابینه سید ضیاء طباطبایی 93 روز طول کشید و احمدشاه وی را برای تبعید روانه اروپا کرد و جای وی را رضاخان گرفت. پس از وقایع شهریور 1320 و اشغال ایران از سوی متفقین و عزل رضاشاه از سلطنت، سید ضیاء با نظر مثبت انگلیسی‌ها وارد ایران شد و تا بتواند سیاست‌های بریتانیا را در ایران پیگیری کند.

سید ضیاء در انتخابات مجلس شورای ملی چهاردهم از یزد به نمایندگی انتخاب شد اما با گشایش مجلس در اسفند 1322، دکتر مصدق به اعتبارنامه او اعتراض کرد. رسیدگی به اعتبارنامه سید ضیاء دو جلسه کامل از مجلس را به خود اختصاص داد و مصدق با این استدلال که اقدام سید ضیاء به کودتای سوم اسفندماه، مصداق اقدام علیه دولت بوده و طبق قانون انتخابات اقدام‌کنندگان علیه حاکمیت دولت صلاحیت نمایندگی ندارند، شرح مفصلی از اقدامات غیرقانونی سیدضیاء و وابستگی او به انگلیس داد اما اعتبارنامه او در نهایت به تایید رسید و دور جدید فعالیت‌های انگلوفیلی سید ضیاء با حضور وی به عنوان نماینده مردم یزد در مجلس چهاردهم آغاز شد.

سید ضیاء را می‌توان نماد کاملی از یک سیاستمدار وابسته به انگلیس برشمرد که در تاریخ به "انگلوفیل" معروفند. در یادداشت ذیل به قلم سید امیر مکی پژوهشگر تاریخ معاصر اسناد وابستگی سید ضیاء به انگلیسی‌ها بررسی شده است.

متن زیرمشروح یادداشت سید ضیاء است:

سید ضیاءالدین هنگام طرح اعتبارنامه‌اش در مجلس چهاردهم درباره کودتای سیاه چنین گفت: "دو روز پیش از کودتا من رفتم به شاه آباد (شهرک دانش فعلی – جاده قدیم – سه راه ایران خودرو )، جلسه ای تشکیل شد، در شاه آباد بنده و آقای رضا خان میرپنج ، آقای احمد آقاخان و آقای ماژور مسعود خان و آقای کاظم خان که من آنها را دیدم ، چه دیدم و چه صحبت کرده و چه تصمیم گرفتیم از اسرار ماست ، ولی یک خبری را به شما میگویم و آن این است که ما پنج نفر قسم خوردیم که به ایران خدمت کنیم..."

سید ضیاء همچنین می‌گوید: آری پول کودتا را انگلیسی‌ها به من دادند تازه گولشان زدم و به ایشان وعده دوستانه دادم... تاریخ سیصد ساله ی اخیر نشان داده  که انسان در دوستی با انگلستان ضرر می‌کند ، اما دشمنی با انگلستان موجب محو آدمی می‌شود. من در تمام مدت زندگیم ضرر این دوستی را کشیده‌ام تا محو نشوم... آری اعلامیه کودتا را من نوشتم ، اعلامیه مشهور "من حکم می‌کنم " را من نوشتم، اعلامیه را من تقریر کردم، یکی از افسران قزاق نوشت و رضا خان هم امضاء کرد."

سید ضیا در جواب این سوال که صبح روز کودتا کلاهی بودی و نه معمم، می‌گوید: " هر لحظه به رنگی بت عیار در آمد...درآمد....." وی در ادامه‌ نطق خود می‌گوید: به شما بگویم که سقوط دولت تزاری ما را درست توی دهان انگلیس‌ها برده بود. انگلیس ها بیشتر میل داشتند در ایران حکومت مقتدر اما مطیع سرکار بیاید. هدف من اقتدار بود و اطاعت نه. با این همه چاره‌ای جز اینکه با انگلیسیها کنار بیایم، نبود، برای اینکه انگلیس‌ها در خانه‌های رجال قاجاریه مامور مراقبت شبانه روزی داشتند. از حمام صبح آقا و موعد معذوریت خانم هم با خبر بودند... می‌خواستم حداقل به ارزش مشورت برسد نه اطاعت."

"می‌خواستم زمامدار مطلق العنان ایران شوم "

بنا به اسناد سیاسی وزارت خارجه انگلیس، در روز سوم حوت (اسفند) وزیر مختار انگلیس – نرمان در تهران با سلطان احمد شاه ملاقات نمود و شرح ملاقات خود را به وزیر خارجه انگلیس – لرد کرزن – چنین تلگراف کرده است :

"اعلیحضرت از من کسب تکلیف فرمودند که حالا چه باید بکنند. اعلیحضرت فوق العاده مشوش و ناراحت بنظر می‌رسید، ولی تشویش و نگرانیش کمتر از روز قبل بود زیرا روز پیش در حضور اسمارت نتوانست از ابراز نگرانی و تشویش خودداری کنند... قبلا فکر شاه را از مقاصد رهبران کودتا نسبت به شخص اعلیحضرت راحت و سفارش کرده بودم که فورا با رهبران آنها ارتباط بگیرند و از نیات درونی و خواسته‌های او آگاه شوند و هر تقاضایی که داشته باشند همه را بی چون و چرا و بیدرنگ برآورند زیرا در وضع کنونی پایتخت ، قزاقها حاکم مطلق بر اوضاع شده‌اند‌. تنها رویه عملی که مقام سلطنت می‌توانند اتخاذ نمایند همین است و لا غیر. اعلیحضرت موافقت کردند که توصیه مرا بپذیرند."

نرمان در گزارش دیگری مینویسد:

"سید ضیاء الدین در بادی امر و ملاقات با اعلیحضرت پیشنهاد می‌کند که در عنوانی که در فرمان شاه اعلام می‌شود عنوان رسمی او را بجای رئیس الوزراء، دیکتاتور ایران بنویسد ولی اعلیحضرت زیر بار نمی‌رود و ابراز مخالفت می‌کنند و می‌گویند عنوان چنین سمت و عبارتی به حیثیت مقام سلطنت لطمه می‌زند و باعث تحقیر شئون سلطنت و تاج و تخت است..."

عصر روز چهارم حوت یا چهارم اسفند ماه 1299 مردم سید ضیاء را دیدند که سوار بر اتومبیل ریاست وزراء شده است در حالیکه سر و صورت خود را نیز اصلاح نموده و عمامه  را برداشته و بجای آن کلاه پوست بر سر گذاشته و در خیابانهای تهران در حال رفت و آمد است.

سید ضیاء الدین چون روش و رویه غالبی را در مقابل شاه برقرار کرده بود، فوق العاده تکدر خاطر احمد شاه را فراهم کرد و از طرف دیگر عملا بر خلاف میل و اراده شاه عده‌ای از شاهزادگان و رجال را حبس کرد و در حقیقت مقابله با شاه را اینچنین آغاز نمود و مضافاً اینکه وقت و بی وقت و بدون اجازه شاه به ملاقات او می‌رفت و این چنین اقتدار و عظمت  او را خدشه دار می‌کرد که بواقع موجب آزردگی شاه و احساس خطری جدی برای او حاصل نمود.

این بود که احمد شاه هم در مقابل به فکر تراشیدن حریف زورمندی برای او شد و بفکر زورآزمائی افتاد – البته با مشاوره انگلیسی‌ها در جهت اهداف ایشان –  بدین جهت سردار سپه(رضاخان) را مورد توجه قرار داد و نسبت به او روش ملایم تری را در پیش گرفت تا جائیکه در  نوروز سال 1300 شمسی  برای انجام مراسم "سلامِ عید نوروز" از قصر فرح آباد به قصر گلستان آمد و در انظار عمومی و حضار و مدعوین شرحی در مراتب قدردانی از خدمات و شایستگی سردار سپه ایراد و یک قبضه شمشیر مرصع نشان به وی هدیه کرد و اینچنین گفت: "شما این نکته را ثابت و آشکار کردید که ایرانی لیاقت اداره کردن قشون را دارد ."

احمد شاه فکر می‌کرد که اگر با سید ضیاء الدین به توافق برسد در اندک مدتی از سلطنت ایران خلع و یا احتمال ترور را برای خود متصور می‌کرد، بنابراین چاره‌ای نمی‌دید جز حمایت از رضاخان و هرچه نزدیکتر شدن به سردار سپه.

ولی پس از آنکه سردار سپه را در پوشش حمایتی خود قرار داد، باز هم چاره ای به غیر از مسافرت به اروپا برایش عملی نشد و انقراض سلسله سلطنت قاجاریه نیز رقم خورد. غافل از اینکه سردار سپه هم دقیقاً همان نقشه سید ضیاءالدین را در سر داشته و درصدد فرصت مناسبی جهت اجرایی شدن آن داشت  اما قدری ملایمتر و حساب شده تر!

** "بریتانیا ظاهر را رها کند و باطن را بچسبد"!

در ششم اسفند 1299 (سه روز بعد از کودتا) تلگرافی با قید «فوق العاده محرمانه‌» با امضای سفیر انگلیس، به لندن مخابره شده است‌. در این تلگراف که به عنوان «سند شماره 683» در جلد سیزدهم از مجموعه اسناد سیاسی بریتانیا آمده است‌، چنین می‌خوانیم‌:

"سید ضیاء الدین طباطبائی درباره سیاستی که قرار است پس از تشکیل کابینه‌اش اتخاذ کند، اطلاعات محرمانه زیر را در اختیار من قرار داده است‌. اولاً خیال دارد، تا آنجا که بتواند عده اعضای کابینه را محدود کند و انجام وظایف غالب وزارتخانه‌ها را، بی آنکه وزیری تعیین کند، به دست معاونان همان وزارتخانه‌ها بسپارد. به عقیده وی بدون اعلام لغو شدن قرارداد، کابینه‌اش هرگز نخواهد توانست شروع به کار کند اما چنانکه می‌گفت توأم با اعلامیه مربوط به لغو قرارداد، اعلامیه دیگری نیز به این مضمون منتشر خواهد شد که قصد دولت ایران از لغو قرارداد مزبور، ابراز هیچ گونه خصومت نسبت به بریتانیای کبیر نیست و کابینه جدید منتهای سعی خود را بکار خواهد برد تا حسن نیت ایران را نسبت به انگلستان که به عقیده وی مهمترین شرط بقای استقلال ایران است را ثابت کند..."

در پایان این مصاحبه رئیس الوزرای جدید به من گفت که اگر بریتانیا بخواهد نفوذ و قدرت سابق خود را کماکان در ایران داشته باشد، باید ظاهر را رها کند و باطن را بچسبد، به این معنی که نفوذ خود را در آتیه به عکس سابق‌، از پشت پرده اعمال و طوری رفتار کند که سیمای بریتانیای کبیر حتی المقدور به چشم ملت ایران نخورد. سیدضیاء کاملاً مطمئن بود که اگر مانصایح و پیشنهادهای او را بکار بندیم‌، چنین سیاسیتی در مرحله آخر به نفع کامل بریتانیا تمام خواهد شد واغلب آن مزایایی را که دولت ما تحت قرارداد 1919 به دست آورده بود، بعد از الغأ قرارداد نیز کماکان در پشت پرده حفظ خواهد کرد. رونوشت این تلگراف برای اطلاع سرپرستی کاکس به بغداد هم مخابره شد."  «نورمن‌»

از مهم ترین اقدامات سید ضیا ، لغو قرارداد 1919 بود. البته این اقدام او را به هیچ عنوان نباید به پای سرشت و خوی ضداستعماری یا حس ناسیونالیستی او گذاشت، چرا که روابط عمیق او با سفارت بریتانیا، بر مردم خاص و عام عیان بود و او همان کسی بود که در روزنامه خود، در دفاع از قرارداد 1919، به مدح و ثنا می پرداخت. در حقیقت، قرارداد 1919 در مقطع به قدرت رسیدن سید ضیاء به واسطه کثرت مخالفت های داخلی و خارجی(فرانسه، روسیه و آمریکا به شدت مخالف آن بودند چرا که احساس می‌کردند در قضیه ایران از بریتانیا رودست خورده اند)، عملا مرده بود و او تنها بر فسخ آن، مهر رسمیت زد.

البته عامل مهم تر و حائز اهمیت در این اقدام سید ضیاء، همان چیزی است که در تلگرام فوق از سفارت انگلیس به لندن دیده می‌شود: "کسب وجهه ضدبیگانه برای سید ضیاء در افکار عمومی!" که در این بین تلگرام نرمان وزیر مختار انگلیس در تهران به لرد کرزن – وزیر خارجه انگلستان مطلب را به خوبی روشن می‌سازد که:" قبلا در خفا جهت الغای قرارداد با وزیر مختار انگلیس مذاکره و موافقت او  جلب شده است "

نرمان به کرزن می‌نویسد:" تصور می‌رود لغو قرارداد هیچ وضع را تغییر نمی‌دهد. برای اینکه مستشاران ما در مالیه مشغول خدمت و افسران انگلیسی در امور قشونی مداخله دارند. انتقال پلیس جنوب به دولت ایران عملی می‌شود و عملا قرارداد اجرا شده است، موافقت خودتان را دریغ نفرمایید."

و نرمان در تلگرام دیگر می‌گوید:"رئیس الوزراء (منظور سید ضیاء الدین است) به من اظهار کرد که من یک ماه است منتظر موافقت شما هستم که بتوانم الغای قرارداد را اعلام کنم و حال آنکه چون عملا قرارداد اجرا شده است ،  موافقت شما در فسخ قرارداد ضروری‌ است."

نقل از جلد سیزدهم اسناد رسمی سال 1920 و 1921 میلادی – مکاتبات دولت انگلستان – منتشر شده در لندن – از کتاب تاریخ بیست ساله- سید حسین مکی:

نرمان به وزیر خارجه تلگراف می‌کند که: "در ملاقات با شاه ، سید ضیاءالدین با اختیارات تام رئیس الوزراء شد. سید به من گفت: حتی المقدور برای وزارتخانه‌ها وزیر تعیین نخواهم کرد، با معاونین امور را انجام می‌دهم. قرارداد مبتذل شده، بدون اعلان رد آن حکومت جدید کاری نمی‌تواند انجام دهد ، فورا" بدون فوت وقت قوای پنج هزارنفری تحت نظر افسران انگلیسی تشکیل می‌دهم و 500 نفر به عده پلیس اضافه می‌کنم به اسم محافظت از سفارتخانه‌ها ولی در حقیقت نمایندگان بلشویک ها را زیر نظر خواهم گرفت..."

** آخرین ملاقات رئیس الوزراء با سلطان احمد شاه

آخرین ملاقات سید ضیاء با احمد شاه گویا در روز 30 اریبهشت 1300 شمسی که میگویند ایشان (سید ضیاء) در حالی که سیگار بر لب خود داشت وارد اتاق سلطان احمد شاه میشود و بدون اجازه روی درگاه اتاق می‌نشیند، شاه در حالیکه دور اتاق قدم می‌زد، متوجه حرکات سید ضیا شده، متغیر می‌‌شود ، فوراً زنگ می‌زند و صدا می‌کند دو نفر بیایند. سلیمان خان ناظم وارد می‌شود. شاه می‌گوید: " این سیگار را از دهن این سید بگیرید بیندازید بیرون."

و از این پس با توجه به دلگیریهای گذشته و همچنین ترس از کسب قدرت سید، دیگر تا زمان سقوط دولت و تبعید با ایشان هیچ ملاقاتی نداشت اما پس از آن اتفاق و تصمیم به خلع سید، سلطان احمد شاه سردار سپه را احضار و نگرانی تمام و کمال خود را از سید ضیاء عنوان کرد بطوری که سردار سپه می گوید:

"ما تصور می‌کردیم که اقدامات دولت موافق میل شاه است، حال که مخالف میل اعلیحضرت همایونی است، هرطور امر بفرمایید اطاعت می‌شود ، زیرا من یکنفر سرباز مطیعی بیش نیستم و هر وقت امر کنید شمشیرم را تقدیم خواهم کرد."

احمد شاه به رضا خان میگوید: "بروید و اسباب سفر و حرکت سید ضیاء را فرام نمائید." و اینچنین شد که سقوط کابینه سیاه حادث و زمینی به وسعت کشور ایران جولانگاهی برای وزیر جنگ وقت و رضاشاه آینده شد و شروع سلسله پهلوی رقم خورد. 

 آنچنانکه سید ضیاء بعدها در مصاحبه‌اش گفت: "احمدشاه رضا خان سردار سپه را به حضور خواند و نارضایتی خود را از من به او اعلام کرد و پاسخ، یک سلام نظامی محکم بود: امر بفرمائید همین الان اعدامش می‌کنم!. شاه با دستپاچگی فریاد زد «اعدام نه نه... برود فرنگ برود به هر جا غیر از اینجا»... وقتی نماینده سردار سپه بدون وقت قبلی وارد کاخ بادگیر شد، فهمیدم خبری شده است. وقتی گفت به فرمان اعلیحضرت اتومبیل آماده است زیر لب فحشی دادم، خدایار خان دستش به اسلحه‌اش رفت. خیال کرد سردار سپه را می‌گویم در حالی که مقصودم کسی بود که نفهمید چه بر سر خود آورده، خودش تاج را دو دستی تحویل کسی داد که هرگز جلوی من ننشست. از من می‌ترسید".

** سید ضیاء: خطا کردم با رضاخان شریک شدم!

طباطبایی درباره دلیل سقوطش نیز چنین گفت:

"خطا کردم. خطایم این بود که همه چیز را با رضاخان شریک شدم. همه رازها را به او گفتم. فکر نمی‌کردم این شاه راحت‌طلب برای دفع من با قزاق دست به یکی می‌کند. فکر نمی‌کردم که گور خودش را می‌کند. وگرنه از همان اول پیدا بود که رضا خان چه می‌خواست. احمد شاه نفهمید و تاج و تختش را آسان داد. در حالی که من تاج و تخت او را نمی‌خواستم. می‌خواستم قدرت داشته باشم. نظرم به کاخ و تاج نبود."

سیدضیاءالدین پس از سقوط کابینه و بهنگام تبعید با دریافت 25 هزار تومان‌ تحت الحفظ به سوی قزوین و از آنجا به خارج از ایران تبعید گردید و جای خود را به میرزا احمد قوام السلطنه داد. هنگام خروج سید از تهران تلگرام زیر از طرف احمدشاه به تمام ولایات و ایالات کشور مخابره شد:

«نظر به مصالح مملکتی‌، میرزا سیدضیاءالدین را از ریاست وزرأ منفصل فرمودیم و مشغول تشکیل هیأت وزرای جدید هستیم‌. باید کمال مراقبت را در حفظ انتظامات به عمل آورید و مطالب مهمه را به عرض برسانید ـ  احمد شاه‌.»

گرچه دولت سید ضیاء تنها 93 روز به طول انجامید، اما همین دوره کوتاه، طلیعه دوران مهمی در تاریخ معاصر ایران بود که شکل‌گیری  دودمان پهلوی از آثار آن بود .

نورمن وزیر مختار انگلیس در ایران به کرزن وزیر امور خارجه انگلیس نوشت:" سیدضیاء در هر مورد با وی مشورت کرده است ، ولی گاهی باید چیزهایی بگوید یا کارهایی بکند که معلوم نشود، آلت دست انگلیس است."

انتهای پیام/

نوشتن دیدگاه