جمعه 2 آذر 1403, Friday 22 November 2024, مصادف با 20 جمادی‌الاول 1446
از پنجره همراز به نصف جهان نگاه کنید...
کد خبر: 21255
منتشر شده در یکشنبه, 17 بهمن 1400 08:53
تعداد دیدگاه: 0
سخنی با نماینده مردم اصفهان در مجلس؛

انا لله و انا الیه راجعون، با کمال تاسف و تاثر باطلاع عموم اصفهانی های عزیز می رساند هویت، این مولفه موثر فرهنگی در اثر مسمومیت با سم مهلک سیاست زدگی دارفانی را وداع گفت و جمعیتی را در دنیای بی هویتی تنها گذاشت...


از این رو برای بررسی ابعاد این رخداد تلخ فرهنگی به بررسی چرایی این واقعه در این کلانشهر فرهنگی می پردازیم .

یا شیخنا، الحسین ابن عبدالمحمد ملقب به میرزایی ، اسمع ؛ افهم!

آن روزی که شما را در راهروهای اداره تازه بازسازی شده فرهنگ و ارشاد اصفهان همراه با مدیرکل تازه منصوب شده و دونفر از معاونین ایشان در حال سرکشی از واحدهای مختلف دیدم، بسی خرسند شدم که بالاخره کسی در این استان دلش به حال فرهنگ سوخت وقاب دستمال به دست گرفته تا گرد و غبار از سر و روی آن بزداید، اما از آن روز هرچه بیشتر گذشت، ما هم بیشتر به وخامت حال بیمار در حال احتضار فرهنگ در نصف جهان پی بردیم و امروز بر مزار این فقید اینچنین مویه می کنیم.

یا شیخنا، الحسین ابن عبدالمحمد، اسمع؛ افهم!
آن روزی که سرباز لشگر بهارستانیان شدی، مردمان دیار نصف جهان منبعث از سوء مدیریت ها در ناامیدی ژرفی فرو رفته بودند و دیگر خیلی ها حضور در انتخابات را حماسه نمی پنداشتند و حالا وقتی به عقب برگردیم و آن روزهای ابتدایی حضورتان را به واکاوی و کاوش بنگریم، برای مردمی که ناامید ولی از سرتکلیف پای صندوق های رای حاضر شدند چه داریم برای ارائه؟

آری! "اسمع ؛ افهم"ی که اولین بار خودتان از یک تریبون رسمی برای جایگاهی غیر استفاده کردید، تلنگر خوبی است ؛ پس آقای نماینده، اسمع؛ افهم! که هویت ایرانی اسلامی امان به تاراج رفت و نمونه بارز آن را می توان در بین جوانان پارک ها وخیابان های شهر دید که هیچ اطلاع و علقه ای نسبت به داشته های عمیق فرهنگی خود ندارند و بی شک من، شما و آن هایی که بر کرسی ادارات کاملا سیاسی زیر تابلوی فرهنگی تکیه زده اند باید پاسخگو باشیم.

مولفه های بی هویتی را می توان در چشمان خشمگین و قمه در دست "هلیا" دید که جوان همین آب و خاک است، ولی از فرهنگ اصیل این آب و خاک فرسنگ ها فاصله دارد و یا هزاران جوان و نوجوان دیگر که بردن نام سلبریتی های هالیوودی برایشان ارزش و اعتبار بیشتری دارد نسبت به حتی یکبار شنیدن نام مفاخر ایران زمین.

یا شیخنا، الحسین ابن عبدالمحمد، اسمع ؛ افهم!
در کجای دنیا دیده اید با رسانه ها در کشوری اینگونه برخورد شود که اکنون در ایران؟

هر روز که می گذرد، مدیران مسئول رسانه ها که سر از خواب بر می دارند منتظرند ببینند کدام قانون، آئین نامه و یا بخشنامه قرار است بخشی از حرفه و درآمدشان را به مسلخ بکشد و اصفهان نیز همیشه در این آوردگاه پیشتاز از همه استان هاست.

قانون گرفتن مالیات بر ارزش افزوده تبلیغات وآگهی از رسانه ها نمونه ای کوچک از این ادعاست.

قانونی که قرار بود از سوم بهمن اجرایی شود، در استان اصفهان از روز اول بهمن اجرا شد، آن هم دقیقا مصادف با وقتی که دیگر استان ها داشتند برای جلوگیری از اجرایی شدن این قانون رایزنی می کردند. و این یعنی این که مدیران فرهنگی این استان به استقبال قانونی رفتند که روز 16 بهمن ماه اجرای آن فعلا متوقف شد.

نمونه مصداقی دیگر ، مدیران شهری همراه با بنگاه های نه چندان موثر خبری که در کمال ناباوری حاضر به تمکین از قانون نیستند و پیشینیان آن ها نیز نبوده و نمی پذیرند که بر اساس قانون می بایست آگهی های خود را از طریق اداره کل فرهنگ و ارشاد به رسانه ها بسپارند و نه تنها ظاهرا، که باطنا نیز اداره متولی فرهنگ در استان زوری آنچنان ندارد که بتواند در برابر این تخلف بایستد و فقط خود را میان انبوهی از نامه نگاری ها در قالب بروکراسی اداری محبوس کرده است که این نیز حاصلی برای رسانه ها در پی ندارد.

آقای نماینده، اسمع؛ افهم!
در کجای دنیا دیده اید که روزنامه نگاران که از شریف ترین انسان های یک جامعه هستند، اینچنین دغدغه بیمه و امنیت شغلی و ... داشته باشند و حتی فرصت آن که مانند دیگر اقشار جامعه مقابل آن اداره کل و این اداره کل تجمع و تحصن کنند را هم نداشته باشند؟

آقای نماینده، هویت چیزی نیست که اگر از دست رفت بتوان دوباره آن را تهیه کرد؛ سال ها، دهه ها ، قرن ها و شاید هم هزاره ها زمان لازم است تا هویت یک جامعه شکل بگیرد و با ذبح رسانه پیش پای سیاست، یک شبِ می توان آن را زیر خروارها نسیان و فراموشی مدفون کرد.

آقای نماینده، اصفهان هویت بخش بود و حالا هویت خود را نه تنها از دست داده که تازه مورد هجمه هویت های ناشناخته ای هم قرار گرفته که به هیچ عنوان با روحیات، فرهنگ و سبک زندگی آنان همسنگ و هم سنخ نیست و متولی آن نیز کسی نیست غیر شما و دیگر مدیران فرهنگی.

از زمانی که فرهنگ مونوپل عده ای خاص شد در اصفهان، اینچنین زخم بر رخ این دلدار نازآفرین نشست.

قانون داشتیم، اما فراتر از قانون حرف اول را می زد...

آئین نامه داشتیم، اما محافل خاص بودند که سایه بر سر آئین نامه ها می افکندند، از همین رو بردن نام فلان پیشکسوت و بهمان کهن کسوت در عرصه هنر تقبیح شد به خیال آنکه به فراموشی سپرده خواهد شد، غافل از این که رسانه های آن سوی مرزها، با انبوهی از خباثت برای وارونه جلوه دادن نگاه والای دین به مقوله فرهنگ، از نام همین افراد به عنوان دستاویز استفاده کردند و نه تنها نامی فراموش نشد که فرهنگ در برابر پروپاگاندای رسانه ای غرب کم آورد و رنگ باخت.

آقای نماینده، درد زیاد است و گوشی برای شنیدن نیست...

کلام را خلاصه کنیم که هم وقت شما گران است و هم قلم مقدس...

عضو کمیسیون فرهنگی بودن کار دشوار و تخصصی است و در اصفهان نیز دشوارتر، ولی در اصل موهبتی است از سوی خدواند تا در جایگاهی قرار گیرید که بتوانید به این مردم درد کشیده و رنجور خدمتی کنید.

فرهنگ را درست شناختن و درست از حریم آن دفاع کردن هم هنری است والا که باید در نهاد آدمی باشد و بی شک از آن دسته خصوصیاتی است که اکتسابی نیست.

آقای نماینده، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی ، امروز وقتی با بیشتر هنرمندان و اهالی فرهنگ گپ و گفت می کنیم، ناراضی از اوضاعی هستند که در تار و پود آمارسازی های اداری گیر افتاده اند.

هنرمند هنر نمایش از این که برخی یک شبِ می شوند هنرمند سالن های نمایشی درجه یک و ممتاز شهر و هیچ ممیزی در این زمینه وجود ندارد و مقیاسی نیز برای تعیین و سنجش هنرمندان این رشته نیست، در حالی که در بسیاری از استان های کشور هست، نگرانند.

اهالی سینما از این که سینما در استان اصفهان به رقم دهه های قبل که در آن "فرش باد"، "بایسیکل ران"، "قصه های مجید" و ... ساخته می شد، اینقدر مهجور است نگرانند.
اهالی قلم از بی مهری مدیران فرهنگی دلخورند.

اهالی رسانه از این که هرجا که قرار است سنگی جلوی پای رسانه انداخته شود، نقش ادارت متولی رسانه پررنگ می شود و هرجا قرار است سنگی برداشته شود، نقش ادارت متولی به همین میزان کم رنگ می شود بهت زده اند.

آقای نماینده ، بشنویم و بفهمیم حرف دل مردم را پیش از آن که بخواهند در گوشمان تلقین بخوانند که این شنیدن ها هرچند هم تلخ و گزنده، ولی بی شک سهل و آسان تر از سئوال هایی است که آن سوی پل هستی از ما خواهند پرسید./

 

به قلم رضا صالحی پژوه

   رضا صالحی پژوه

نوشتن دیدگاه