عجب روزگاری شده این روزها، زنی در محله ای محروم در اصفهان می زاید، به هر دلیلی نوزادش را کنار جاده رها می کند و کودکِ خون دماغ شده، به خورشید سلام نداده، بار از این دنیا می بندد.
سگی، روباهی یا شغالی تنش را به نیش دندان می کشد، ولی او نیز ظاهرا شرم می کند از این همه بی مِهری آدم ها به خودشان، به طبیعت، به انسانیت، به ساحت مقدس الهی و جسد نوزاد را رها می کند و می رود.
شَرنگی به کام انسان هایی که هنوز نور انسانیت در وجودشان تلئلو دارد، می ریزد و ژَک گویان پشت میز نشین را دوباره به یاوه سرائی وا می دارد و موجی از تکذیب و توجیه ها جامعه رسانه های رسمی و غیر رسمی را فرا می گیرد.
ما کاری نداریم که چه کسی گفت هنوز ابعاد قضیه برای ما روشن نیست؟ اما به این کار داریم که چرا برای روشن شدن موضوع زحمت به خودش نداد تا کمی آنسوتر از اداره اش، به دیدن آثار به جا مانده از جسد نوزاد رها شده برود و شخصا ابعاد قضیه را بررسی کند؟
ما به این کار نداریم که استاندار اصفهان شب وقوع حادثه به عواملش دستور رسیدگی داد یا صبح روز بعدش یا صبح روز بعدترش، اما به این کار داریم که وقتی مسئله برایش محرز شد تا کجای کار پای این قضیه ایستاد و برای پیشگیری از وقوع حادثه مشابه چه کرد؟
ما کاری به این نداریم که موضوع ساماندهی حاشیه شهرها تاکنون و ظیفه شهرداری بوده یا نهاد دیگری، اما خیلی به این موضوع کار داریم که چرا باید رسانه ای شدن این مسئله را از عینک بدبینی سیاست زدگی ببینیم؟
چرا رسانه های وابسته و به دید خود وارسته! تصور می کنند نباید این موضوع در اوج پردادن چند پروانه در شهر رسانه ای می شد؟
مگر نه این که پروانه ها هر سال در تُنگ بلورینی از سوی تهران نشین ها می آیند، چند صباحی در آسمان اصفهان پر داده می شوند، بدون آن که برای اصفهان و اصفهانی ها عایدی خاصی داشته باشد؟ بعد هم کاسه کوزه هایشان را جمع می کنند، در کیف های قلمکاری که با انبوهی از گز و شیرینی و صنایع دستی اصفهان هدیه گرفته اند می گذارند و می روند تهران و به ریش ما می خندند؟ ما هم اینجا باد در غبغب می اندازیم و پُز می دهیم که پروانه ها فقط در اصفهان به رقص در می آیند!
آقایان همه چیز دان، لطفا پاسخی به جامعه بدهید که مگر نه این که چنین فاجعه ای می تواند زائیده دو فرضیه بسیار قوی و البته فرضیه های ضعیف تر باشد؟
اول این که مادری در اثر فقر مطلق احساس می کند نمی تواند فرزندش را در جامعه ای که روز به روز که نه، ساعت به ساعت هم نه، دقیقه به دقیقه با افزایش قیمت ها روبروست، بزرگ کند، او را کنار خیابان می گذارد و از بد روزگار فرزند این مادر به آفتاب سلام نکرده، مزه گَس مرگ را می چشد که این فاجعه زائیده فقر است و لاغیر...
دوم هم این که فرزندی نامشروع به دنیا می آید و مادری از ترس آبرو فرزندش را به امید این که از نگاه های پر حرف و حدیث دیگران نجات دهد، کنار خیابان می گذارد و می رود که با توجه به توسعه حاشیه نشینی به لطف زندگی ماشینی و لوکس گرایی عده ای، پدیده تن فروشی نیز در این مناطق نتیجه فقر مطلق است و لاغیر...
پس حالا که آشی با یک وجب روغن دست پخت خودتان در قالب کالبد بی جان یک نوزاد از پرده بیرون افتاده است، چرا رسانه های خاص معتقدند که نباید زنی در اوج پر دادن پروانه ها بزاید
چرا فکر می کنید به خبری که از رسانه های معاند پخش می شود، نباید دامن زده شود؟
مگر معیار و ملاک انسانیت پخش شدن یا نشدن خبری از این رسانه هاست؟
مگر نه این که خیلی از اخبار از این رسانه ها پخش شد و شما هم در همان مسیر حرکت کردید و حساسیتی هم نشان ندادید؟
اصلا مگه نه اینکه وقتی شما داشتید برای امتداد خط بنفش فقر در جامعه هیاهو می کردید، همین رسانه های معاند داشتند مستند مظلوم نمایی منافقین کوردل را پخش می کردند؟
مگر نه این که ما فریاد زدیم "نگذارید جای جلاد و مقتول عوض شود" و شما جیغ بنفش کشیدید که تا 1400 با....
آقایان، درست است که مدیریت استانمان این گونه است، درست است که نمایندگانمان اینطوری هستند، درست است که برخی مدیران شهری امان شهر را رها کرده و در سفارتخانه کشورهای اروپایی در صف ویزای اقامت سر می کنند، اما تفنگ پدری اهالی رسانه آزاد اندیش همان قلمی است که در دستشان بوده و می نویسد تا مبادا فردا روزی خود را مدیون نوزادی آفتاب ندیده بداند.
البته ببخشید که می نویسیم، ببخشید که مردم می فهمند، ببخشید که زنی در اوج پر دادن پروانه هایتان می زاید.
به قلم رضا صالحی پژوه