يكشنبه 4 آذر 1403, Sunday 24 November 2024, مصادف با 22 جمادی‌الاول 1446
از پنجره همراز به نصف جهان نگاه کنید...
کد خبر: 433
منتشر شده در شنبه, 24 آبان 1393 00:22
تعداد دیدگاه: 0
راننده اتوبوس خط اصفهان – تهران:
راننده اتوبوس خط اصفهان – تهران:

وقتی پشت فرمان نشست ، برایش مهم نبود که مسافران چه فکری می کنند، نگاهی به آیینه انداخت، چندباری ترمز ها را چک کرد و با یک بوق اتوبوس تکان محکمی خورد و از جایش کنده شد. به گزارش پایگاه خبری تحلیلی همراز ، مسافران صندلی های ردیف جلو که او را می دیدند پچ پچ می کردند و نمی توانستند موجی از تعجب را در...

وقتی پشت فرمان نشست ، برایش مهم نبود که مسافران چه فکری می کنند، نگاهی به آیینه انداخت، چندباری ترمز ها را چک کرد و با یک بوق اتوبوس تکان محکمی خورد و از جایش کنده شد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی همراز ، مسافران صندلی های ردیف جلو که او را می دیدند پچ پچ می کردند و نمی توانستند موجی از تعجب را در خود مخفی کنند، زمان زیادی نگذشت که خبر به آخر اتوبوس هم رسید، حالا بزرگتر ها از روی صندلی هایشان حالت نیم خیز به خود گرفته بودند تا با چشم خود ببینند و خبری را که به آن ها رسیده است تایید کنند و بچه ها هم تا نزدیکی صندلی راننده آمده بودند تا او را ببینند.

حالا همه می دانستند که راننده اتوبوس یک زن جوانی است که قرار است آن ها را به مقصد برساند، مقصدی حدودا 400 کیلومتری خارج از شهر و از طریق گذر درجاده.

دیگر مسافران با اتوبوس سفید رنگ "وی آی پی" دل به جاده ای زده بودند که سالیانه اخبار زیادی از تصادف های گوناگون آن مخابره می شود و مهمتر از آن ، این که راننده اتوبوس آن هایک زن بود.

سارا حق شناس ، زن 41 ساله اصفهانی با آن چنان دقتی رانندگی می کرد که شاید کمتر راننده مردی اینطور می توانست در سبقت ها ، گردش به چپ ها و ... مهارت و دقت را هم زمان چاشنی کار خودش کند.

وی که دو فرزند پسر دارد ، می گوید از کودکی عاشق رانندگی بوده و معتقد است هرچه خودرویی که با آن رانندگی می کند بزرگتر باشد ، هیجانش هم بیشتر است.

همراز : در خانواده شما کسی راننده بود که شما را با این شغل آشنا کرده باشد؟

نخیر ، من خودم رانندگی را دوست داشتم و اراده کردم که راننده پایه یک شوم و رفتم گواهینامه پایه یکم گرفتم.

همراز: خانواده ات با این کار مخالفتی ندارند؟

خب چرا ، دو برادر و همسرم بعضی وقت ها می گویند که این شغل برای من مناسب نیست، اما من آن ها را متقاعد کرده ام و چون علاقه به کارم دارم ، سعی می کنم در کارم بهترین باشم.

همراز: چه کسی بیشتر از همه شما را برای این کار تشویق می کند؟

من دو پسر دارم که هردوی آن ها مشوق های خوبی برای کارم هستند، مخصوصا پسر بزرگترم که الان 23 سال سن دارد.

همراز: چند سال است که گواهینامه پایه یکم داری؟

بیشتر از سه سال، در تمام این مدت هم رانندگی کردم و می خواهم روز به روزدر کارم موفق تر شوم

همراز: کمی در مورد روزی که رفتی گواهینامه پایه یکم بگیری توضیح می دهی؟

آن روز وقتی رفتم همه تعجب کردند ، اما چون قانون زنان را از این موضوع منع نکرده بود کسی هم مانع کارم نشد، اتفاقا برخورد پلیس هایی که آنجا بودند با من خیلی خوب بود. من هم توانستم همه مراحل را به خوبی پشت سر بگذارم ، اما در آزمون "تپه" که یک آزمون خیلی سختی است، هفت بار مردود شدم.

همراز: چرا بعد از این همه آزمونی که دادی از ادامه این کار منصرف نشدی، مخصوصا این که خانواده هم مخالف این کار تو بودند؟

من عزمم را جزم کرده بودم که گواهینامه پایه یکم را بگیرم و حتی اگر دهها بار هم مردود می شدم ، دست بر نمی داشتم ، البته مخالفت خانواده ام هم فقط توصیه بود، نه اینکه جدی باشد، می گفتند این کار خطرناک است، و الا مشکل دیگری نبود.

همراز : روزی که گواهینامه گرفتی چه حسی داشتی؟

خیلی خوشحال بودم، احساس می کردم یک کار غیر ممکن را انجام داده ام، می توانم بگویم آن روز از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم.

همراز: از کی به عنوان راننده در جاده ها مشغول فعالیت شدی؟

یکی دوماه بعد از آن بود که دفترچه رانندگی گرفتم و با یک راننده ارشد رفتم شیراز ، در مسیر بازگشت بود که آن راننده به من گفت "بیا و بشین پشت فرمان"، ابتدا دستم می لرزید ، ولی نشستم و یادم هست که آن اتوبوس "اسکانیا" بود، آن هم دنده اتوماتیک بود ، اما نه به راحتی اتوبوس های "مان" ، بعد که کمی رانندگی کردم ، خودش رفت انتهای اتوبوس و خوابید، من ماندم و خودم ، ابتدا خیلی ترسیدم ، اما خیلی زود بر ترسم غلبه کردم و وقتی اتوبوس رسید اصفهان ، از تعاونی به من گفتند"فردا یک سرویس تهران داریم ، می خواهی تو بروی ؟" من هم قبول کردم ، اما بعد از یه مدت صاحب اتوبوس فهمید که من یک زن هستم و به من گفت دیگر با اتوبوس وی سفر نکنم ، من هم مدتی نرفتم تا اینکه راننده هایی که من را می شناختند وصف رانندگی من را به او گفته بودند و بعد دیدم که خودش تماس گرفت و گفت برگرد، من هم برگشتم روی همان اتوبوس

همراز: تا حالا فقط با اتوبوس رانندگی کردی یا با ماشین های باری هم رانندگی کردی؟

مدتی با تریلی رانندگی کردم ، اما چون تنهایی در جاده نمی شد رانندگی کنم و برایم سخت بود،مجبور شدم دوباره برگردم روی اتوبوس؛ البته رانندگی با ماشین باری خیلی بهتر از اتوبوس است و مسئولت کمتری هم دارد.

همراز: کسی از خانم های فامیلتان هست که بخواهد رانندگی کند ؟

خواهر کوچکترم هم دوست دارد گواهینامه پایه یکم بگیرد.

IMG 0141

همراز: در جاده که رانندگی می کنی برخورد مردم و رانندگانی که تو را می بینند چگونه است؟

ابتدا تعجب می کنند ، بعضی ها بوق می زنند ، بعضی ها می خندند و کلا برایشان تعجب انگیز است ، من هم از تعجب آن ها خنده ام می گیرد.

همراز : تاکنون شده کسی در جاده مزاحمت شود ؟

نه ، اصلا ، یعنی من با تمام وجودم امنیت در جاده ها را درک کرده ام ، خداییش کشور امنی داریم ، پلیس راه ، رانندگان جاده ای و حتی مسافرانی که در اتوبوسم هستند برخوردشان با من خیلی خوب است ، البته بعضی از خانم ها وقتی می فهمند من راننده اتوبوس هستم کمی نگران می شوند و می ترسند ، ولی آقایون کمتر دلهره دارند که ذلهره خانم ها هم بعد از کمی رانندگی رفع می شود.

همراز: معمولا هفته ای چند بار سرویس می روی؟

معمولا یک شب در میان در خط اصفهان تهران رانندگی می کنم، البته الان موضوع مالی این سرویس ها برایم مهم است ،ولی تصمیم دارم بعد از مدتی هفته ای یک یا نهایتا دو سرویس بروم و بیشتر به بچه ها و همسرم برسم.

همراز: حتما شما هم مانند دیگر خانم ها با فامیل و دوستان مهمانی دوره ای و فامیلی دارید، در مهمانی ها آشناهایتان برخوردشان با شما چطور است؟

خب اوایل برایشان تعجب برانگیز بود، ولی بعد از یک مدتی عادی شد، حالا وقتی یک غریبه وارد جمع دوستان یا فامیل ما می شود همه با ذوق و شوق برایش تعریف می کنند و هرچند آن فرد غریبه به سختی باور می کند ، اما از نحوه تعریف دیگران می فهمم که این موضوع برای آن ها خیلی عجیب و در عین حال جالب است.

همراز : چقدر درس خوانده ای؟

من دیپلم دارم ، البته یک ترم هم دانشجوی مترجمی زبان بودم ، اما درس را رها کردم و به رانندگی روی آوردم

همراز : در هر سرویس چقدر دستمزد می گیری؟

سرویس رفت وبرگشتی 120 هزار تومان

همراز: رانندگی یک کار سخت و طاقت فرسا است که باید ساعت های متمادی بیدار بمانی ، با کم خوابی ها چطور کنار آمدی؟

بله ، همین طور است ، اما عشق به رانندگی این موضوع را هم در من حل کرد، جالب است بدانید که من بیماری میگرن هم دارم و بی خوابی سردرد های سختی را برایم ایجاد می کند ، اما آن قدر به کارم علاقه دارم که اصلا به فکر خواب نیستم.

همراز : تاکنون تصادف هم کردی؟ حتی خیلی جزئی؟

نه ، اصلا ، البته خدا را شکر و گوش و چشم شیطون کر و کور

همراز: آرزوی دیگری هم داری ، غیر از این که می خواستی راننده ماشین سنگین بشوی که شدی؟

خب راستش آرزو دارم اولین زنی باشم که به عنوان لوکوموتیو ران مترو در ایران ، سوار بر متروی اصفهان می شود و حاضرم برای رسیدن به این آرزو هر سختی را تحمل کنم. البته نمی دانم از کجا باید شروع کنم ، ولی واقعا دوست دارم روزی در سازمان قطار شهری اصفهان لوکوموتیو ران شوم.

همراز: سخن پایانی؟

این که خواستن توانستن است ، اما در بستر مناسب خودش و در سایه آرامش و امنیت.

---------------------------

گفت و گو از رضا صالحی پژوه

نوشتن دیدگاه