همراز: دو سال است شاگردانش سیمرغ را به خانه میبرند؛ همانهایی که او معرفیشان کرد به عالم بازیگری؛ سال گذشته رضا عطاران و امسال هم سعیدآقاخانی. اگر آنها منصف باشند و اگر سیمرغ آقاخانی مانند پرنده افسانهای عطاران نر از آب درنیاید و بتوانند سیمرغکشی کنند، باید یکی دو دانگ از کسب و کار تازه خود را...
همراز: دو سال است شاگردانش سیمرغ را به خانه میبرند؛ همانهایی که او معرفیشان کرد به عالم بازیگری؛ سال گذشته رضا عطاران و امسال هم سعیدآقاخانی. اگر آنها منصف باشند و اگر سیمرغ آقاخانی مانند پرنده افسانهای عطاران نر از آب درنیاید و بتوانند سیمرغکشی کنند، باید یکی دو دانگ از کسب و کار تازه خود را به نام مدیری سند بزنند.
بچه شرق تهران بیست سال و اندی است که حضیض و نشیب آنچنانی نداشته؛ بیش و کم همیشه در اوج بوده است. هیچگاه دستش خالی نبوده، همیشه حرف تازهای برای گفتن داشته است. کفگیر خلاقیتش کمتر به ته دیگ خورده و از عهده شگفتزده کردن طرفدارانش بخوبی برآمده است. حتی اسمش هم گوشها را تیز میکند. هر سریال جدید مدیری میتواند برای دوستدارانش یک اتفاق باشد. او آنقدر کاریزما دارد که با اجرای حتی بداهه بخشی از اختتامیه جشنواره سی و سوم فیلم فجر حاضران را به وجد بیاورد و لبخند را بر لبانشان بنشاند، گیرم که نوع و فرم اجرایش سر و صدای کسانی را درآورد از جمله فرزاد حسنی که از او انتقاد کرده بود با این مضمون؛ «انگار مدیری را به زور به این مراسم آورده بودند و انگار به زور میخواهد بامزه باشد!»
آقای طنز تلویزیون
مهران مدیری، کارگردانی تاثیرگذار و حتی جریانساز بوده است؛ چه از نوروز سال 73 که با «ساعت خوش» آمد و چه حالا که مجموعه جدیدش «در حاشیه» در سالی که نفسهای آخرش را میکشد به بازبینی و اما و اگر افتاده است. او نسلی از بازیگران جوان و خلاق را به سینما و تلویزیون ایران معرفی کرد که بعضیهایشان بعدها خود قد کشیدند و بزرگ شدند و وزنه شدند و تاثیرگذار شدند.
نوروز 72، پرواز 57، ساعت خوش، نوروز 77، ببخشید شما؟، پلاک 14، نود شب، طنز 80، پاورچین، نقطهچین، جایزه بزرگ، شبهای برره، باغ مظفر، مرد هزار چهره، مرد دو هزار چهره و... از جمله آثاری هستند که او طی این سالها برای تلویزیون ساخته و البته خود در اغلبشان بازی هم کرده است. حضورش صرفا به عنوان بازیگر اما به تعداد انگشتان یک دست محدود میشود؛ در تلویزیون سریال دردسر والدین و در سینما فیلمهای دیدار، توکیو بدون توقف، همیشه پای یک زن در میان است و آخریاش، پل چوبی. همین و خلاص. مجید مجیدی در سالهای غیبت مدیری در تلویزیون درباره او گفته بود: «باید واقعا به مهران مدیری اسکار داد چرا که کارش یک استاندارد و کلاس خاصی دارد.» مدیری موافقان و مخالفان متعصبی دارد؛ طیف اول اما معمولا چربیدهاند و غالب شدهاند بر گروه دوم. مرحوم کیومرث صابری فومنی یا همان گل آقای محبوب او را به موسسهاش دعوت کرد و برایش مراسم تقدیری گرفت. کیومرث پوراحمد هم یادداشتی در مدح او و آثارش در ماهنامه فیلم نوشت. تعبیر و تشبیه شهرام شکیبا هم از مدیری شنیدنی است: «من تا حالا کسی را ندیدهام که چلوکباب کوبیده را دوست نداشته و شناسنامه ایرانی داشته باشد. چلوکباب کوبیده به قدری محبوب است که حتی گیاهخواران هم نوع گیاهیاش را درست کردهاند. مهران مدیری در ایران حکم چلوکباب کوبیده زعفرانی را دارد.»
کودکی که پیانو مینواخت
مهران مدیری متولد هجده فروردین سال 1347 است در میدان بروجردی سرآسیاب دولاب، شرق تهران. کودکیاش شبیه همه کودکان همدوره خود بوده است؛ در یک خانه دو طبقه احتمالا خاکستری رنگ که وجه تمایزش با دیگر خانهها وجود یک پیانو در گوشه یکی از اتاقهای آن بوده و پسربچهای که پیانو مینواخته، پیگیر و مشتاق. چندان درسخوان نبوده، در ریاضیات همیشه ضعیف بوده است. زیستشناسی را دوست میداشته و کتابهای مورد علاقهاش هم مکتوبات داروین و آثاری با محوریت زندگی حیوانات. شاید به همین دلیل باشد که خانهاش این روزها پاتوق انواع و اقسام جانورهای عجیب و غریب است، از جمله یک مار پیتون پنج متری. بزرگ که میشود میرود دانشگاه تا تئاتر بخواند، اما در میانه راه قید درس و دانشگاه را میزند و همه چیز را نیمهکاره رها میکند. جنگ شده است. مدیری سه سال به جبهه میرود. واقعهای که بعدها حامد بهداد را به شگفتی وا میدارد: «وقتی فهمیدم که سه سال در جبهه جنگیده شگفتزده شدم.»
حضور مدیری روی صحنه نمایش به سال 1353 و تئاتر «خرگوش» به کارگردانی حمید عالمی باز میگردد. او پس از بازگشت از جبهه دوباره راه صحنه را در پیش میگیرد. عکسهایی که از او منتشر شده در فضای مجازی با امین حیایی و میکائیل شهرستانی در پشت صحنه نمایشهای متعلق به همین دوره است. مدیری تا سالهای پایانی دهه 60 و اوایل 70 به تئاتر وفادار ماند؛ نشانههایش هم هملت، سیمرغ، تلگراف، آرسنال، کیسه بوکس و... .
ساعت خوش اما میشود سکوی پرتاب او و پایش را برای همیشه به تلویزیون باز میکند.
محال است جوک تعریف کند
مهران مدیری طنزساز است، طنزپرداز هم است، اما خودش میگوید انسان طنازی نیست، بلکه بیشتر درونگراست و مسائل جدی برایش جدیتر.
«خیلیها میگویند آدم غمگینی هستم، خیلی وقتها هم درست میگویند. در طول روز غمگینیام بر شادیهایم میچربد.»
این سخن را نزدیکان او نیز تائید میکنند. بهاره رهنما در اینباره گفته مهران مدیری یکی از تلخترین آدمهایی است که در عمرش دیده.
میگویند او حتی نمیتواند یک جوک تعریف کند. یکبار خودش در واکنش به درخواست بازگو کردن جوک و لطیفه گفته بود: «شوخی میکنید؟ جوک تعریف کنم؟! محال است بتوانم چنین کاری انجام دهم. اصلا تا دوره نوجوانی فکر میکردم شاد بودن، آواز خواندن و هر کاری که آدم را سرخوش نشان بدهد بشدت جلف است. به نظرم هیچ چیز بهتر از متانت نبود.»
شایعات گاه پا را از این هم فراتر میگذارند و به مدیری نهتنها صفت غمگینی و ناشاد بودن که حتی افسردگی میدهند. او در عالم واقع هر چه باشد غمگین یا شاد، اما در دنیای فیلمسازی قواعد طنازی را بخوبی میداند و آگاه است که چه موقعیتهایی را بیافریند تا مسرت را به مخاطب هدیه کند و شادش کند و خوشحالش کند و مسرورش کند و البته لختی هم به تفکرش وادارد و در پس هجومی از باران خنده، رگهای از تامل و اندیشیدن هم بیاید تا مگر رسالت اصلی طنز به جا آورده شده باشد.
تاثیر بر ادبیات عمومی جامعه
کمتر ساختهای از مدیری است که اقبال و توجه مخاطبان را به خود ندیده باشد. استقبال عمومی از ساختههای او و همذاتپنداری با شخصیتهای خلقکردهاش گاه چنان شدت گرفته و پررنگ شده که نوع گویش و تکیهکلامهای آنها ورد زبان عامه شده و حتی به ادبیات کوچه و بازار ورود کرده و برای همیشه مانده است. واژه «پاچهخواری» که از مجموعه پاورچین او وارد ادبیات عمومی شد به نیابت از کلمه چاپلوسی و مدح و ثنای افراطی و دورغین، همچنان مانده و منقضی نشده است. دیگر تکیهکلامها و واژگان موجود در آثار او نیز تا روزها و ماهها و سالها ورد زبان کوچک و بزرگ شدند؛ میشه بسه؟ جاااان؟! چرا اونوقت؟ مربا بده بابا، هشتپلکو، بیوفایی، نخودچی خوران، کتکله، شمپت و کلماتی از این دست. آثار مدیری گاه آنقدر نفوذ پیدا کرده در میان لایههای مختلف جامعه که فرهنگ عمومی را هم تحت تاثیر قرار داده است.
شانه به شانه با حاشیه
در تمام طول سالهای فعالیت مهران مدیری همیشه حاشیه با او همراه و عجین بوده است. میگویند او دستمزد بالایی دارد و در طول این سالها ثروت قابل توجهی به هم زده است. میگفتند او برای بازی در فیلم پل چوبی مهدی کرمپور یک میلیارد و 700 میلیون تومان دستمزد گرفته است! فرجالله سلحشور هم ادعا کرده بود او از ساخت سریال قهوه تلخ هفتهای دو میلیارد درآمد داشته است. شایعاتی که مدیری نه تکذبیش کرده و نه تائید. هر چند فرزندان او هم در مصاحبهای گفته بودند پدرشان پولدار است، اما نه به اندازه بیل گیتس.
حاشیه و مدیری همیشه به هم پهلو زدهاند؛ در همان اوان ورودش به وادی هنر در فیلمی بازی کرد که تا سالها در توقیف ماند؛ دیدار محمدرضا هنرمند. در زمان شبهای بررهاش هم آنقدر بچهها در مدارس به روش اهالی برره دعوا کردند و دست و پاها شکست که فغان بسیاری بلند شد از بدآموزیهای این سریال. در باغ مظفر هم شاید برای اولینبار تبلیغ محصولات بهداشتی آرایشی آن هم در یک مجموعه نمایشی باب شد. حالا باید منتظر ماند و دید مدیری در تازهترین سریالش که در حاشیه نام دارد و ایام نوروز از شبکه سه پخش میشود چه خلاقیتهایی به خرج داده است.
فرزند تلویزیون
مدیری در سالهای اخیر یک اتوبان دو طرفه گشوده میان تلویزیون و شبکه نمایش خانگی و رفته و برگشته است. حاصل کارش در این شبکه آثاری شد مانند قهوه تلخ، باغ مظفر، ویلای من، شوخی کردم و بمب خنده. تجربه فعالیتش در خارج از رسانه ملی شاید برای او پول آورد، که آورد اما اعتبار... در اینباره باید محتاط صحبت کرد. قهوه تلخ او نیمهکاره رها شد؛ باغ مظفرش که در اصل یک کپی عجولانه و خام بود از مجموعهای شبانه که قبلا به همین نام برای شبکه پنج ساخته بود چندان مورد استقبال واقع نشد و دیگر سریالهایش هم آن اقبال همگانی سابق را ندیدند. خودش هم میدانست که مخاطبان شبکه نمایش خانگی با تلویزیون قابل قیاس نیستند. «شبکه نمایش خانگی قابل مقایسه با تلویزیون نیست. من یک مخاطب ۷۰ میلیونی را عوض کردم با مخاطب ۳ میلیونی که این آزارم داده است در این سالها.»
و اینچنین شد که کارگردان نام آشنای رسانه ملی به خانه و خاستگاه اصلی و اولیهاش بازگشت.
«من فرزند تلویزیون هستم و عمده زندگیام و همچنین مهمترین آثارم را در تلویزیون انجام دادم و هیچوقت نمیشود از آن رفت و بازنگشت.»
منبع:جام جم