هادی حجازیفر اگرچه برای مخاطبان سینما چهره جدیدی بودکه در قامت احمد متوسلیان ظاهر شد، اما سابقه و نام او برای اهالی تئاتر شناخته شده است.
وی در این سالها تمرکز خود را بر کارگردانی و بازیگری در تئاتر گذاشت و تنها کار سینمایی او در مقام بازیگری ایفای نقش در فیلم سینمایی «مزرعه پدری» رسول ملاقلیپور بود که پس از آن ترجیح داد کمی تامل کند و کسب تجربه نماید تا بتواند ایفاگر نقشی مناسب در سینما باشد. حاج احمد متوسلیان نامی که اینک به واسطه همت محمدحسین مهدویان و تلاش هادی حجازیفر و صد البته زحمات عوامل فیلم از گردوخاک تاریخ بیرون کشیده شد تا نسل جوان را متوجه رشادتها و شخصیت این سردار بزرگ کشورمان نماید. اگرچه سرنوشت وی و همرزمانش پس از۳۴ سال در هالهای از ابهام مانده، اما در انتظار و به امید وصال او و هم رزمانش به میهن میمانیم و اینک فرصت را غنیمت شمرده و طعم حاج احمدبودن را از زبانهادی حجازیفر میشنویم.
شما درعرصه تئاتر به عنوان کارگردان و بازیگرفعالیت دارید و شناخته شدهاید. اما درسینما فقط تجربه بازی در فیلم سینمایی«مزرعه پدری» را داشتید. چرا در این همه مدت از بازیگری در سینما فاصله گرفتید و چه چیز شما را مجاب کرد تا در فیلم «ایستاده درغبار» در نقش حاج احمد متوسلیان پس از این همه سال ظاهر شوید؟
آن زمان احساس کردم شیوه گزینش بازیگر وکاری که از بازیگر میخواهند با ایدهآل من فاصله دارد. چون نحوه ورودم برایم مهم بود، بنابراین تصمیم گرفتم عجله نکنم تا بیشتر یاد بگیرم. آن زمان خیلی تجربه زندگی نداشتم و ممکن بود به کار روتین برایم تبدیل شود، به همین دلیل بیشترروی کارگردانی تمرکز کردم. کار قبلی مهدویان با نام «آخرین روزهای زمستان» راخیلی دوست داشتم وجزء آثار برگزیدهام بود. وقتی پیشنهاد کار شد فکرکردم که شباهتی با احمد متوسلیان ندارم، اما در نهایت تست گریم دادم و پذیرفته شد. با توجه شناخت قبلی که از سابقه گروه داشتم بسیار دوست داشتم در این فیلم باشم.
ایدهآل یک نقش که به آن اشاره کردید چیست و چه ویژگی باید داشته باشد تا بپذیرید؟
فرض این که برای پروژهای به دفتری بروید وصفحات کاغذی (فیلمنامه) را پیش رو قرار دهند تا مثلا یک ماه دیگر بازی راببینند که به نظر من این سهل درنظرگرفتن این موضوع است. باید جهان آن نقش را بسازی و فرصت فکرکردن به نقش را داشته باشی. متن را میگذاشتند و میگفتند: بخوان. من حاضر نیستم چنین کاری را انجام دهم. فکر میکنم سینما به تئاتر احتیاج دارد، همان گونه که همه هنرها به هم وابستهاند. امروز در تئاتر بازیگران بسیار خوبی داریم که متاسفانه دیده نمیشوند و همه جا گفتم من کم استعدادترین ورودی بین بچههای دیگر بود موهمه از من بهتر بودند و اکنون آنان در جاهای مختلف اجرا دارند. ایکاش کارگردانان و آدمهای سینما بیشتر تئاتر ببینند. برای مثال نوید محمدزاده از تئاتر وارد سینما شد و من بسیار بازی او را دوست دارم که سینما بدون نوید محمدزاده برایم قابل تصورنیست، امثال او در سینما بسیارهستند. امیدوارم روابط بهتر و حضورها بیشتر شود و درهمه بخشهای کارمان سختگیرانهتر عمل کنیم.
پس شما قبول دارید که محدودیتی برای ورود سینماگران به صحنه تئاتر وجود ندارد و قائل به خط کشی و مرزبندی بازیگران در دو حوزه نیستید؟
بله. من اتفاقا جزء آدمهایی هستم که از حضور بازیگران سینما در تئاتر استقبال میکنم وهمه جا گفتم تئاتر باید اقتصاد خود را داشته باشد. ما سالها درسینما با ستاره داشتن مشکل داشتیم و متاسفانه در تئاتر هم پیش آمده است و اکثر جامعه تئاتری ما به عنوان مسئلهای منفی به آن نگاه میکنند. وقتی بازیگران خوبی در سینما داریم و تماشاگران میتوانند در سالن حضور داشته باشند و کار با ارزش ببینند چه اشکالی دارد؟ البته استثناهایی وجود دارد که منتقد آنها میتوان بود اما لزوما یک استثنا نمیتواند یک قاعده را زیر سوال ببرد. تئاتریها از قدیم نشان دادند که حضورموثر در سینما داشتند و ستونهای بازیگری بودند مثل استاد علی نصیریان، استاد عزت الله انتظامی تاخسرو شکیبایی و ابوالفضل پورعرب. در دانشگاه تئاتر بچههای بازیگری میدانند چه کارکنند! درفیلم «ایستاده در غبار» هم من و نود درصد بازیگران تئاتری بودیم. فکر میکنم یکی از دلایل موفقیت فیلم درکنار بقیه عوامل، باورپذیری بازیها بود که بدون خودنمایی و این که بخواهند تواناییشان را به رخ بکشند بازی کردند. به نظرم زمان آن رسیده که مهربانانهت رو جستجوگرانهتر باهم برخورد کنیم.
در ایفای نقش حاج احمد، محمدحسین مهدویان در اجرای بداهه کار و باورپذیری چقدر دستتان را باز گذاشت؟
ما چارچوب کلی را داشتیم و در جلسه حدود یازدهم به زبان مشترک درباره نقش رسیدیم. مثلا درخاکریزی به طول ۵۰۰ متر که تیراندازی میکردند و شما در تصاویر نمیبینید، آن فضا برای من ساخته میشد و اجازه میداد تخیلم را درآن لحظه بگذارم. به طورکلی تعامل خوبی در گروه داشتیم که در جزییات تذکراتی داده میشد. مثلا در صحنهای از مریوان حسین گفت: خوب بودی و من گفتم نه! یک بار بگیریم اما بعدها که راشها را دیدم متوجه شدم آن جا که حسین گفت خوب بود بهتر از آن که فکر میکردم شده بود. از آن جا به او کامل اعتماد کردم و هرجا میگفت خوب است، من مطمئن بودم که خوب شده و خدا را شکر نتیجه نهایی برای من ملموس شد.
پیش از آغاز فیلمبرداری با احمد متوسلیان چقدرآشنایی داشتید؟
به طور کلی به زندگی فرماندهان جنگ علاقه دارم و پیش از این چون در حوزه تئاتر دفاع مقدس کارکردم مطالعاتی داشتم. اما از احمد متوسلیان اطلاعات عمومی و کلی که بسیاری از مردم از او دارند و یا بعضی همان راهم ندارند داشتم و گرنه در جزییات آشنایی با او نداشتم.
شما باید ایفاگر شخصیتی بودید که ما به ازای بیرونی برای همه داشت، جدا از اعتمادی که به فیلمنامه و گروه داشتید. خودتان برای باورپذیری و شباهت به این شخصیت چه کردید؟
همه کارها را گروه تحقیق انجام داده بود وتبدیل به فیلمنامه شده بود که کاراکتر از آن بیرون آمد. علاوه بر اعتماد به فیلمنامه، به دلیل این که به لحاظ بیرونی شبیه او باشم از عکسهایی که از وی موجود بود استفاده کردم، مثلا در جاهایی که سخنرانی دارد به شکل کج میایستاد و سروگردن را کج میکرد و نکتههای دیگر که تلاش کردم آنها را انجام دهم. ولی درآوردن شخصیت و بقیه شناخت از او همه از فیلمنامه بود و غیر از آن به چیزی رجوع نکردم.
به نظرم ایفای چنین شخصیتی که قهرمان ملی کشورمان است در تجربهای که نقش اصلی یک فیلم سینمایی را برعهده داشتید به نوعی ریسک برایتان بود؟ نگران نبودید از پس نقش برنیایید؟
شانسی که آوردم این بود که فاصله بستن قرارداد تا شروع فیلمبرداری ۱۰ روز طول کشید و فرصت ترسیدن پیدا نکردم. به نظرم اگر فرصت بیشتری داشتم شاید دچاروسواس میشدم و خراب میکردم. فرماندهان شبیه هم حرف میزنند اما زمانی که حواسشان نیست و از دور از آنها فیلم گرفته میشود خیلی واقعی هستند، آنها علاوه بر فرماندهی و رهبری حتی داد میزنند. همه ما هرتصویری که از جنگ به یاد داریم از فیلمهای روایت فتح است که پخش میکردند و من تلاش کردم شبیه آدمهای جنگ باشم.
درباره گریم کار توضیح دهید؟ برخورد دوستان و خانواده در قبال این گریم چه بود؟ نوع گریم چقدر در باورکردن نقش موثر بود؟
روزهای اول سه ساعت و نیم گریم طول میکشید و بعد که ریشم بلند شد به دوساعت و نیم رسید. عکس سه چهار نفره را به خانواده نشان دادم مادرم گفت: توکجایی و دنبال من میگشت و مرا نشناخت(خنده) و خوبی گریم این است که امروز کنار مردم مینشینم با آنها فیلم میبینیم و نظرشان را درباره بازیگران میپرسم چون قابل شناسایی نیستم. هنوز فکر میکنم خیلی شبیه متوسلیان نشدم اما خانوادش میگویند به شدت شبیهام و من میپذیرم. قطعا یکی از ابزار بازیگری گریم است که باعث میشد همه گروه مثل یک فرمانده با من برخورد کنند. اولین اسلحه من گریم بود که بچههای خوب گریم به رهبری آقای خلج انجام دادند. در پادگان و مریوان دوستانی که برای بازدید میآمدند با واردشدن من از جایشان بلند میشدند و همه در راستای این بود که من نقش را باور کنم. حس گریم یکی از سختیهای کارمن بود، چون نگاتیو بود و نور نقش مهمی درآن داشت و در سختترین لحظات باید مواظب بودم گریمم از بین نرود.
شما تجربه کار درتئاتر را داشتید و در نقشآفرینی این فیلم مثل نابازیگر برای مخاطبان بودید. این به شما کمک کرد که به راحتی ایفاگر نقش باشید و یا اگر قبلا تجربه بازیگری و شناخته شدن توسط مردم را داشتید به بازی خوبتان و دیده شدنتان بیشتر کمک میکرد؟
اگر پیش از این بازی دیگری داشتم این نقش به من نمیرسید، چون دوست داشتند چهرهای تازه باشد که مردم حافظه و خاطرهای از آن نداشته باشند. حسن آن این بودکه چون من را نمیشناختند انتظار زیادی نداشتند و کارم راحت تر بود. پ. همه این سالها بسیاری از پیشنهادها را رد کردم و پس از ایفای نقش در «مزرعه پدری» برای فیلم «خداحافظ رفیق» قراردادبستم، که عذرخواهی کردم و نرفتم. پاداش صبوری من این نقش بود و من تلاش کردم در فیلم دیده نشوم. اگر بازیگر شناخته تر بودم مطئنا تماشاگر سختگیرتر بامن برخورد میکرد.
چرا پروژه «خداحافظ رفیق» را با وجود بستن قرارداد قبول نکردید؟
احساس کردم برای ورود به عرصه بازیگری زود است وباید بر این وسوسه غلبه کنم. تصمیم گرفتم دنبال تجربه کردن و یادگرفتن بروم. آن موقع۲۶ سالم بود. البته این انتخاب سختی بود، چون من برای بازیگری به دانشگاه آمده بودم اما در هنر بسیار صبورم برعکس زندگی که عجول هستم.
تفاوت مدیوم سینما و تئاتر را در بازیگری چه میدانید؟
سختترین کاردر سینما تجربه حفظ راکورد حسی، حرکتی و تاثیری است که درتماشاگر گذاشته میشود. در تئاتر اجرا زنده اتفاق میافتد و زاویه دید تماشاگر را شما مشخص میکنید، باید حواست باشد که میمیک با توجه به شکل سالن گرد، مستطیل چه سمتی باشد تا تماشاگران ببینند، اما در سینما این محدودیت وجود دارد مثلا در فیلم «ایستاده در غبار» کار سختی بود و باید راکورد راحفظ میکردیم. مثلاصحنهای که درجاده با ماشین جلوی همه ماشینها را نگه میدارم و در تردید شلوارم را بالا میکشم در سه روز آخر فیلمبرداری ضبط کردیم. صحنه بعدی که من بهشان خیز میدهم روز دوم فیلمبرداری بود و همه را باید یادداشت میکردم که شدت نگاهم چگونه باشدکه به نظرم سختترین قسمت است. درسینما تصوری از نگاه تماشاگربه خودت وجودندارد هرچند به مرور زمان دستت میآید و به تجربه وابسته است. اما همیشه تلاش کردم حین فیلمبرداری به این فکر کنم که تماشاگران بادیدن این صحنه چه واکنشی نشان میدهند و تاچه میزان تاثیر حسی روی آنها میگذارم.
سختترین لحظات درطول کلیدخوردن پروژه کجابودکه برایتان به خاطره تبدیل شد؟
دردولحظه، یکی زمانی که برای اولین بار با ماشین وارد صحنه شهرک دفاع مقدس شدم و با بی سیم حرف میزدم که حدود هزار هنرور حضور داشتند. وقتی وارد شدم به شدت خودم را باختم و احساس کردم چه صحنه سختی است چون باید حواسم به دوربین باشد، سینگ حرف میزدم و روز اول گریم هم بود. دیگر روزی که به مریوان رسیدیم. صحنهای که درپشت صحنه هم است و از کوه بالا میروم تاشناسایی کنم. کوه را به حالت دو بالارفتم و وقتی به بالارسیدم، حس کردم دارم میمیرم. لباس کردی تنم بود، اسلحه به طور کامل روی قفسه سینم بسته شده بود، دوربین روی گردنم بود و نمیتوانستم نفس بکشم که لحظات بسیارسختی بود. اما اکنون که فیلم را میبینیم به نظرم ارزش آن سختیها راداشت.
نظرخودتان درباره سینمای دفاع مقدس چیست وساخت این فیلمها چه تاثیری درشناساندن قهرمانان ملی برای جوانان دارد؟
فکر میکنم برای هرکشوری در دنیا که غرور، عزت و اتحاد ملی داشته باشند قهرمانانشان سرمایههایشان محسوب میشوند، اما بسیاری ازکشورها به زور برای خودشان قهرمان میتراشند یا حتی قهرمانانهای کشور همسایه را به نام خودشان میزنند چون درکشورداری به آن نیاز دارند. وقتی با موضوعی ستایش آمیز برخورد شود هرگزنمی توان آن راکالبد شکافی کرد یاحتی با نگاه معاصر به آن نگاه کرد. هنوز وقتی فیلم ساخته میشود گویی میخواهیم فیلمی بسازیم که مردم به جنگ بروند. مثل زمان جنگ درهمه دنیا که فیلمهای هیجانی میسازند که مردم را به رفتن جنگ تحریک کنند. اما الان در دوران جنگ نیستیم. زمانی است که بانگاهی زمینیتر به این آدمها باید پرداخت. ما قهرمانان راتبدیل به یک ابرانسانهایی کردیم که قابل تکثیر در جامعه نیستند، اما وقتی به احمد متوسلیان در«ایستاده درغبار» نگاه میکنم میبینم میتوانم مثل این آدم باشم و درجامعه امروز ما قابل تکثیراست که همه به اواحترام میگذارند و باورش دارند. مردم اشتباه و جسارت او را باهم میبینید، اما اگراز اول کسی خلق شده باشد که قهرمان بوده و در جنگ شهید شود معلوم است که نسل امروز درقبالش موضع میگیرد. فردی به من گفت کاش دیالوگ داشتی و به نظرم آن صحنه که میگویم «انشالله به یاری خداوملائک خداخرمشهرآزاد میشود» اگر با دیالوگ بود شاید نسل امروز آن را پس بزند درحالی که ادبیات واقعی آن دوران بوده و باید باورپذیر باشد. وقتی فیلمی ببینیم که قهرمانش هزار سال نوری با من فاصله دارد بیشک اتفاقی برایم نمیافتد.
کمی درباره وضعیت اکران فیلم با توجه به استقبال مردم بگویید!
روز سه شنبه (دیروز) به پردیس تماشا در یافتآباد به همراه عوامل برای تماشای مردمی فیلم رفتیم. پسران و دختران جوان ۱۶، ۱۷ ساله آمده بودند. پایان فیلم که آمدیم باورتان نمیشود یک نفر از سالن بیرون نرفت و سوالهایی از ما پرسیدند که در مراکز دانشگاهی این سوالها از ما پرسیده نشد و همان جاگفتم این بهترین نمایش مردمی ما بود. ما همیشه دنبال بهانه هستیم که پنج، شش دسته شویم و باهم سر هرموضوعی دعوا کنیم و روبروی هم قراربگیریم. ما به آدمهایی نیاز داریم که وقتی درسالن سینما کنارهم نشستیم احساس کنیم که یکدیگر را دوست داریم. بهترین لحظات برای من درسالن سینما زمانی است که آدمها با پوشش و سلیقههای متفاوت واکنش یکسان به قهرمان خودشان نشان میدهند وحتی از در که بیرون میآیند درپلهها به هم راه میدهند. من تئاتری هستم و وقتی کاری انجام میدهم واکنش تماشاچی را میبینم، الان میبینم که ما هم میتوانیم درست حرف بزنیم وکاردرست انجام دهیم و امیدوارم این اجازه داده شود. البته یک دقیقه از فیلم کوتاه شدکه درنسخه جشنواره فجرکامل نمایش داده شد. برای حوزه هنری و تلویزیون متاسفم که هیچ شرایط ویژهای برای این فیلم درنظر نگرفتند. گفته شد که درشهرستان سالن داده شده، بله دراهوازساعت ۲ و ۴ سانس دادند که چه کسی آن موقع فیلم را میبیند؟!! بعد گفته میشود دو هفته فیلم را گذاشتیم وفروش نکرد و برداشتیم. یا میگویند فیلم ارزشی است و نظام عرضه وتقاضا. پس چرا فیلم سینمایی لانتوری را نشان نمیدهند؟ تلویزیون میگوید به اندازه همه فیلمها تیزر رایگان پخش کردیم و از این به بعد باید پول دهید این خنده دارنیست؟! مردم بایدبرای دیدن این فیلمها تشویق شوند چون این فیلم سینماست. فیلم بعد از مدتی به تلویزیون و سینمای خانگی میآید اما اتفاقی که درپرده میافتد درتلویزیون نمیبینیم.
موضوع وشخصیت انتخاب شده در فیلم طبعا نگاهها و عکس العملهای متفاوتی را متوجه خود میکند. حرف دلتان درباره این اکران ناعادلانه و حاشیههایی که درباره فیلم زده میشود چیست؟
دوستان عزیز اجازه دهیم حرفها گفته شود و شجاعانه برخوردکنیم و امیدوارم کمی سعه صدرداشته باشیم. احمد در زندگی داستانهایی داشته که اگر در فیلم میگذاشتیم مردم باورشان نمیشد، اما الان اعتماد میکنند چون او هم اشتباه میکند و عذرخواهی میکند. این بهتر از آن است که بگویم این آدم آسمانی بوده است. متاسفانه برداشت اشتباه دارند تاحرف جدیدی بزنیم میگویند ضدجنگ هستی؟ چه ضد جنگی؟ همه خانواده من در جنگ بودند. دو عمویم شهید شدند و پدرم مدتها در جنگ بود. اجازه بدهید حرف بزنیم مگر من میتوانم خود را انکارکنم؟ مگرکسی میتواند بگوید اینان قهرمان نیستند؟ من آدمهایی را سراغ دارم که به هیچ چیز باور ندارند اما همان واکنشی که هم رزمانش دردیدن فیلم نشان دادند نشان میدهند. خدا میداند که آیا من دوباره گذرم به سازمان رسانهای اوج بیفتد یا نه و برای خوشامد کسی نمیگویم، اما باید از مدیران اوج تشکرکنم که این نگاه را داشتند و از فیلم ما حمایت کردند. فیلم برای مملکت است باید کمک شودتافیلم دیده شود. من و حسین از دلسوزی مجبور میشویم اینها را بگوییم. به نظرم اتفاق اصلی درسینما فیلمسازی، کارگردانی، بازیگری نیست، بلکه بعد از آن میافتد. میگویند اثر خوب تولید نشده، الان که تولید شده چرا تلویزیون میگوید باید از این به بعد پول پرداخت کنید؟ در تئاتر نیز تئاتر دفاع مقدس را با دبیری که درسال۸۳، ۸۴ به ما دادند پوکاندند درحالی که ما تئاتر دفاع مقدسی داشتیم که مردم صف میکشیدند تابلیت بخرند وآن راببینند.
پس ازایفای متوسلیان حستان به او چیست و اگرروزی به کشور برگرددبه او چه میگویید؟
از زمانی که خانوادش را دیدم احساس خاصی پیداکردم ومثل آنها فکر میکنم. هراتفاق کوچکی مرا امیدوارمی کند و نمیتوانم مثل یک آدم عادی باموضوع برخوردکنم. امیدوارم حاج احمد برگردد و یک حال اساسی به کشورمان دهد. والا من پیشش نمیروم چون جذبه دارد و میترسم (خنده). یادم است زمانی که پیش مادرش که بسیار مهربان است رفتم و مرامعرفی کردند گفت: احمد من به کسی لگد نمیزند. گفتم: حسین گفت من بیتقصیر(خنده). دولحظه را در ورودش به کشور دوست دارم ببینم. اولین لحظه وقتی که در فرودگاه با مادر و خانوادهاش روبرو میشود و دیگر این که دوست دارم دوربینی به ماشینی که قرار است سوار شود ببندم و مسیری که درشهر طی میکند تابه خانه برسد و عکس العملش را در تغییر شهر و در و دیوار ببینم. درست مثل اصحاب کهف میماند.
اگرنقشی مشابه احمد متوسلیان و یا شهید ورزمندهای دیگری پیشنهاد شود میپذیرید؟
اگر از حسین پیشنهاد کارشود بله، چون به کارش اعتماد دارم. دوست دارم تجربههای دیگرداشته باشم و جهانی برای نقشم بسازم و با آن زندگی کنم. پس از فیلم «ایستاده درغبار» دوست دارم نقش کاملا متفاوت تربازی کنم. از خودخواهی این را بگویم که بادیالوگ هم میتوانم خوب باشم (خنده)
پس مقوله بازیگری برایتان جدی است!!
اگرنقش خوب باشدوبدانم که میتوانم کمکی کنم قبول میکنم. پیشنهاد کاری شدکه با وجود متن خوب، حس کردم به درد این نقش نمیخورم. بازیگری دغدغهام است نه شغلم.
از کار با محمد حسین مهدویان و عوامل فیلم که به آن اشاره کردید بگویید!
حسین انرژی فوق العاده وقلب بزرگی دارد وگروه بزرگی راجمع کرد. من ۵ صبح گریم میرفتم و ساعت ۸:۳۰ سرصحنه بودیم که تا۲ شب کار میکردیم. انرژی خوب اوکار راجمع کرد. باهادی بهروز (مدیرفیلمبرداری) قبلا کارکرده بودم و اگرکارم خوب بوده به جز مهدویان مدیونهادی بهروز هستم که در فیلمبرداری بهم تذکر میداد وکمک میکرد. در تدوین سجادپهلوان زاده نیز به درآمدن شخصیت خیلی کمک کرد و به او هم مدیونم. وقتی باکسانی که دوستشان داری کارکنید و زبان هم را بفهمید بسیار لذت بخش است و به بازیگر کمک میکند. لذت این که دوستان ازکاری دریغ نمیکنند تا کارت بهتر دیده شود.
برنامهتان برای آینده کاردرتئاتر است یا سینما؟
اگرخدا بخواهد قراراست درتئاتر اجرای عمومی بروم به قول بچههای سینما اجرای بیگ پروداکشن که کارگردانی و بازیگری میکنم. برنامه بلند مدت و تا دوسال آینده هم ان شالله اگر بتوانم در سینما کارگردانی نمایم والبته اگر نقشهایی که میتوانم خوب باشم پیشنهاد شود بازی کنم.
هادی حجازی فرپس ازاین پروژه حس میکند که دچارتحول به لحاظ شخصیتی شده است؟
من خودم را در موقعیت قراردادم وبخش اعظم احمدمتوسیان که میبینید زاییده تخیل من است. خیلی از لحظات شبیه پدرم هستم جایی که برای اولین بار باریش میبینیدکپی پدرم هستم و لحظه تلویزیون نگاه کردن شبیه عمویم هستم. همه آدمهایی که به نوعی دردوره جنگ بودند و دوستشان داشتم و تمام لحظات را درذهنم ثبت کردم. الان احمد متوسلیان مهمترین آدم زندگیم است و این بزرگترین تفاوت تا قبل از این برایم است.
فکر میکردید کار آن قدر دیده شود ومورد استقبال قرار گیرد؟
از اول گفتم فیلم دیده میشود چون تماشاگر را در طول این سالها درتئاتر میشناسم میدانم از چه چیزی خوشش میآید و چه نگاهی دارد. اما راستش به این شدت فکر نمیکردم مورد توجه قرارگیرد.