جمعه 2 آذر 1403, Friday 22 November 2024, مصادف با 20 جمادی‌الاول 1446
از پنجره همراز به نصف جهان نگاه کنید...
کد خبر: 4085
منتشر شده در چهارشنبه, 17 آبان 1396 09:41
تعداد دیدگاه: 0
رامین ناصر نصیر:

چهره‌ای آرام دارد، صورتی سفید و موهای قهوه‌ای کم‌رنگ، با قیافه‌ای که بیشتر به اهالی شمال کشور می‌خورد. خودش هم می‌گوید پدرش شمالی است. بیشتر به حرفه هنرپیشگی آن را می‌شناسیم، اما مترجم کتاب هم هست وبه سه زبان خارجی تسلط دارد، بیشتر از هر چیزی به اشیا و مکان‌های بازمانده از گذشتگان اهمیت می‌دهد و...


از رامین ناصر نصیر بگویید، وقتی هنوز مشهور نشده بود
من در تهران به دنیا آمده‌ام اما پدر و مادرم هر دو گیلانی هستند. از زمان نوجوانی به‌صورت نیمه‌حرفه‌ای تئاتر کار می‌کردم وقتی دیپلم گرفتم، در دانشگاه، رشته سینما خواندم و بعدازاین هم آشنایی و همکاری با مهران مدیری باعث شد که به تلویزیون بیایم و آن تجربه‌ها، اولین فعالیت‌های من در تلویزیون بود و تا الآن هم ادامه داشته و آخرین همکاری من با آقای مدیری نیز در سری اول برنامه«دورهمی» بود.
از دنیای کتاب بگویید، به ترجمه چه کتاب‌هایی بیشتر علاقه دارید؟
بیشتر وقت آزادم را با ترجمه می‌گذرانم و تابه‌حال ۷ یا ۸ عنوان کتاب ترجمه و چاپ کرده‌ام. سه کتاب دیگر هم‌دست ناشر دارم که به‌زودی، دوتای آن‌ها چاپ می‌شود و یکی همچنان مشکل ممیزی دارد. کتاب‌هایی که ترجمه کرده‌ام، دو سه تا نمایشنامه هستند و دو تا مجموعه شعر و بقیه هم در حوزهٔ فرهنگ شفاهی امریکای لاتین است؛ ضرب‌المثل‌های مکزیک، کوبا و چیستان‌های کوبایی. به‌طورکلی به ادبیات و سینمای امریکای لاتین علاقه زیادی دارم.
تکرار نقش‌های کلیشه‌ای توسط یک بازیگر در فیلم‌های مختلف بسیار دیده می‌شود، به‌عنوان بازیگری که در دام این تکرار نیفتاده دراین‌باره چه نظری دارید؟
من به‌شخصه برای هر نقش سعی کرده‌ام فکر کنم و راهی برای بازی در آن نقش پیدا کنم و معتقدم که سختی کار ما نیز در همین است. شغل‌های دیگر هرچقدر هم سختی داشته باشد زمان مشخصی برای کسب تجربه و دانش آن مهارت طی می‌شود و از یکجایی به بعد، فرد یک‌عمر از تکرار آن مهارت استفاده می‌کند و بهره می‌برد اما در بازیگری نمی‌توانیم یک مهارت را تکرار کنیم، تجربه را بله اما تکرار را هرگز. منکر رخ دادن این کلیشه و تکرار در بازیگران نیستم اما همیشه هم به‌تنهایی خود بازیگر مقصر نیست، گاهی کارگردان‌هایی که مقوله بازیگری را نمی‌شناسند یا جسارت کافی ندارند تا ریسک کنند و از یک بازیگر چیز جدیدی بیرون بیاورند سراغ نقش‌های آماده می‌روند.
تعریف نظم و بی‌نظمی در بین بازیگرها متفاوت است، برخی منظم بودن را حرفه‌ای گری می‌دانند و برخی بی‌نظم بودن را، نظر شما دراین‌باره چیست؟
روال کار ما بر نظم است و اگر غیرازاین باشد غلط است. متأسفانه خیلی از ماجراها در کشور این‌گونه تعریف‌شده‌اند که آدم‌ها قبل از این‌که سراغ اصل کار بروند به حاشیهٔ آن می‌پردازند، مخصوصاً در حرفه ما این نگاه دیده می‌شود که اصلاً خوب نیست. ما از علی نصیریان حرفه‌ای‌تر نداریم و نظم من که خودم را ملزم به رعایت آن می‌دانم در مقایسه بانظم آقای نصیریان هیچ است. درست آن‌هم همین است و اگر غیرازاین باشد جای تعجب دارد.
با توجه به حضورتان در سریال شهرزاد، علت موفقیت این سریال را در چه می‌بینید؟
«شهرزاد» در وهله اول یک قصه عاشقانه است و المان‌ها و نوع قصه آن طبیعتاً برای مردم جالب است، من علت اصلی آن را در این می‌بینم که در سریال شهرزاد کارگردانی مثل حسن فتحی حضور دارد، آقای فتحی باظرافتی در حد و اندازه یک مینیاتوریست کار می‌کند، نکته‌سنج است و به جزییاتی توجه می‌کند که شاید برای بقیه خیلی هم جزئی به نظر برسد، اما به نظرم فرق کار خوب، متوسط و بد در همین جزییات است که در کنار هم یک مجموعه کلی را تشکیل می‌دهند و تعیین‌کننده می‌شوند. در سریال‌های دیگر ممکن است کارگردان‌ها اصلاً این جزییات را نبینند یا ببینند و بی‌اهمیت از کنار آن بگذرند اما آقای فتحی هم خوب این چیزهای کوچک را می‌بیند و هم از آن نمی‌گذرد و برای آن‌وقت کافی می‌گذارد و شاید راز موفقیت سریال شهرزاد هم در همین باشد.
تأثیر شکسته شدن خطوط قرمز تلویزیون و درنتیجه نوآوری پدید آمده در این سریال را تا چه حد در موفقیت آن دخیل می‌دانید؟
باید به این توجه کرد که شهرزاد تنها سریالی نیست که این خط قرمزها را شکسته، سریال‌های دیگر هم‌چنین کاری را انجام داده‌اند اما استقبالی هم از آن‌ها نشده و اصلاً اگر خوب نگاه کنیم آقای فتحی خط قرمزی را نشکسته نه ازنظر پوشش و نه ازنظر داستان. به عقیده من یک عامل مهم در شهرزاد وجود دارد و آن این‌که سریال زمینه‌های مختلفی برای جذب طیف‌های مختلف تماشاگر دارد. تماشاگر عام‌تر دنبال داستان عشقی و سرانجام دعوای هووها و... است و تماشاگری که به زمینه تاریخی علاقه دارد هم جذب روایت ماجرای کودتای ۲۸ مرداد و فضای بعدازآن واقعه می‌شود و این چندوجهی بودن در موفقیت سریال بسیار اثر دارد.
نقش شما در سریال شهرزاد رگه‌هایی از طنز دارد، رامین ناصر نصیر آن را کمدی کرده یا از ابتدا طنز تعریف‌شده بود؟
یکی از اشکالات فیلم‌نامه حداقل در سری اول این بود که شخصیت‌پردازی کمی داشت. حتی در مورد نقش شهرزاد که اسم سریال هم از آن برخاسته شخصیت‌پردازی خاصی نشده بود؛ دختری که همیشه حرف‌های درست می‌زند و یک‌بعدی است شخصیت‌پردازی نشده البته قباد و آقابزرگ شخصیت‌پردازی سایه‌روشن داشتند. من هم مثل بقیه بازیگرهای فرعی سریال درواقع نقشی نداشتم و تعریف یک‌خطی «مردی که در هر موقعیت برای کسب منفعت مجیز می‌گوید» را داشتم، همین‌طور نسیم ادبی که تعریف یک‌خطی «یک خواهر حسود را داشت» و در همه قسمت‌ها با دیالوگ‌های مختلف همین حس را القا می‌کرد اما در مورد طنز بودن آن باید بگویم که چون قصه خیلی جدی و جاهایی تلخ بود آقای فتحی قصد داشتند که این زوج، کمی از تلخی ماجرا کم کنند.

شما ازجمله بازیگران فعال فضای مجازی در روزهای انتخابات ریاست جمهوری بودید، دراین‌باره صحبتی دارید؟
بله در فضای مجازی فعالیت داشتم اما متأسفانه چون سر فیلمبردای بودم نتوانستم به‌موقع به تهران برسم و شناسنامه‌ام را بردارم و رأی بدهم! اما خوشبختانه نتیجه مطابق میل بود.
تابه‌حال در اصفهان، در چه‌کارهایی ایفای نقش کرده‌اید؟
سریالی به نام «غریبه آشنا» را سال‌ها پیش بازی کردم، همچنین کاری به نام «همیشه راهی هست» و یکی دو کار هم در پشت‌صحنه فعالیت داشتم مثل فیلم «عقرب» که منشی صحنه آقای افخمی بودم، بازهم در اصفهان کارکرده‌ام اما فعلاً همین‌ها را به خاطر می‌آورم.
فضای اصفهان را به جهت ساخت فیلم چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اصفهان برای ساخت فیلم مکانی جذاب است. هم فضای مدرن دارد، هم سنتی، هم معماری قدیم دارد هم جدید، از همه مهم‌تر رودخانه دارد و همه این‌ها مجموعه جذابی را برای ساخت فیلم فراهم می‌کند. ضمن این‌که مردم اصفهان هم به فضای فیلم و سینما علاقه‌مند هستند و با عوامل همکاری می‌کنند.
از علاقه شما به مکان‌های تاریخی فرهنگی باخبریم، کدام بخش‌های تاریخی اصفهان را تاکنون دیده‌اید؟
اصفهان یک شهر موزه هنری است. قبل و بعد از دوران صفویه چنین بوده و آن‌قدر شناخته‌شده هست که لزومی ندارد من توضیحی درباره آن بدهم از میدان نقش‌جهان گرفته تا هزاران اثر تاریخی کوچک در گوشه و کنار شهر. یک‌بار در جاده‌ای به سمت فلاورجان می‌رفتم که «استراخاتون» را دیدم تا قبل از آن در مورد آن چیزی نمی‌دانستم، اما آن را دیدم و چه جای جذابی بود. متأسفانه اجازه بازدید از این مکان داده نمی‌شود و درهای آن به روی مردم بسته است. گورستانی تاریخی در استراخاتون وجود دارد که هر سنگ‌قبر آن‌یک اثر هنری است. یک‌بار هم اتفاقی از جایی دیگر رد می‌شدم و چیزی سکو مانند، شبیه سنگ‌قبر دیدم که ۸ متر طول داشت. درباره آن پرسیدم و یک نفر گفت: «این مقبره یکی از یاران علمدار امام حسین (ع) است که قدی بسیار بلند داشته» گفتم ۸ متر؟ با لهجه اصفهانی پاسخ داد: «نه، ایشان بلندتر بودن، انقده بلند بودن که دولاشون کردن و خاک کردن!» البته احتمالاً با علم دفنشان کرده بودند! معتقدم همین چیزهاست که اصفهان را به موزه هنری و مردم‌شناسی بدل کرده و هرچقدر هم بیاییم و ببینیم آثار دیدنی آن و خرده‌فرهنگ‌های ریز آن تمام نمی‌شود.
از کارهای جدیدتان چه خبر؟
یک مینی سریال ۴ قسمتی دارم که راجع به فعالیت‌های بنیاد برکت در مناطق محروم خوزستان است و بااینکه اقدامات خوبی هم برای آن‌ها شده اما هنوز با دیگر مکان‌های کشور فاصله بسیار دارند.
بخشی از درآمد شما وقف کودکان کار و بی‌سرپرست شده، دوست دارید در مورد شرکت در این امور خیر نیز صحبت کنید؟
گفتن این حرف‌ها بیشتر دافعه ایجاد می‌کند تا جاذبه و درواقع نمایشی به نظر می‌رسد. به نظرم اگر کسی بخواهد کاری انجام دهد، انجام می‌دهد و گفتن این حرف‌ها از جانب ما تأثیری بر روی او ندارد.
ممنون که ما را همراهی کردید
خواهش می‌کنم

نوشتن دیدگاه