به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، احمد شاکری از نویسندگان و منتدقان ادبی کشور طی...
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، احمد شاکری از نویسندگان و منتدقان ادبی کشور طی مقالهای مبسوط، مروری بر ادبیات داستانی سال ۱۳۹۷ به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب داشته است.
این یادداشت در ادامه میآید؛
ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در حالی وارد چهل و یکمین سال خود میشود که تاریخچهای پر فراز و نشیب را پشت سر گذاشته است و ثروتی عظیم را به بهایی گزاف برای حال و آینده ادبیات داستانی متعهد به ارمغان آورده است.
با آغاز فصل تابستان، جشنوارههای ادبی به عنوان یکی از فعالترین چرخههای تبلیغی- حمایتی کار خود را آغاز میکنند. اولین جشنواره ملی ادبیات را انجمن قلم ایران با عنوان جشنواره قلم زرین برگزار میکند و یکی از آخرین جشنوارههای مستمر سالیانه جایزه شهید حبیب غنی پور است.
جشنوارههای ادبی را به لحاظ تکثر و تنوع شان باید از جمله برنامههای ثابت جریانهای مختلف ادبی در کشور اعم از جریان شبه روشنفکر و جریان متعهد به حساب آورد. جشنوارهها که خود بستری برای رقابت آثار داستانیاند در رقابتی بزرگتر، تقابل جریانهای ادبی را در کشور آشکار میکنند و به مبانی، سلایق و رویکردهای مختلف ادبی نمود و ظهوری اشکار میبخشند.
نگارنده در این یادداشت پس از آسیب شناسی اجمالی جشنوارههای ادبی، در بُعدی کلانتر، مهمترین چالشها و فرصتهای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی را مرور کرده است.
فرآیندهای انتخاب و گزینش، که عموما در خلال داوری جشنوارهها و جوایز ادبی در طول سال انجام میپذیرد، در فضای ادبیات داستانی معاصر، جایگزین ساختارهای پژوهشی و نقد شده است.
جشنوارهها و جوایز ادبی با تنوع و تکثر چشمگیرشان در موضوعات، مبانی، روشهای داوری، ترکیب داوران، مخاطبان هدف، میزان و نوع تقدیر و بالاخره آثار برگزیده، جامعه را به موجودیت ادبیات داستانی کشور در طول بازه زمانی یک ساله توجه میدهند. آثار برگزیده جشنوارهها در مدارج مختلف و حتی برگزیده نشدن یا نامزد نشدن آثاری در این رخدادها، گویای وضعیت ادبیات داستانی در بازه زمانی مورد بررسی است. اما ساختارهای معیوب ادبیات داستانی معاصر و رشد و توسعه نامتوازن ارکان ادبیات داستانی در کشور، اهمیت وافر به رکن تولید و چشم پوشی و بی توجهی به ارکان دیگرِ تئوریک و انتقادی، موجب شده تا مقولهای به نام جشنوارهها، نوعا کارکردهای چندگانهای پیدا کرده و از هویت اصلی خود خلع شوند.
در نتیجه، جشنوارههای ادبی که نتیجه سیاست تبلیغی و جشنواره ساز مجموعههای دولتی و غیر دولتی بودهاند، نه تنها نوعا قادر به حل مسائل ادبیات داستانی نیستند، بلکه به معضلی برای جریان ادبیات داستانی تبدیل شده اند. برخی از علل این ناکارامدی در جشنوارهها بدین قرار است:
اول اینکه جشنوارههای ادبی در کشور، نوعا در اظهار، اعلام، بیان و تبیین فلسفه وجودی خود ناتواناند. جشنوارهها با داعیه انتخاب شایسته یا شایستهتر پا به میدان گزینش و انتخاب میگذارند. در حالی که نوعا منتَخَب جشنوارهها، بدون توضیح دقیقی در چرایی انتخاب، مبانی گزینش و نسبت اثر یا اثار منتَخَب با دیگر آثار، مورد تقدیر قرار میگیرند. واضح است علت انتخاب و معیارهای گزینش، از اصل معرفی اثرِ برگزیده، مهم تر است. زیرا فارغ از مجموعه، نهاد یا موسسه برگزار کننده جشنوارههای ادبی، این معیارهای اصیل و دقیق هستند که ارزش و اعتبار اثر برگزیده را مشخص میکنند.
جشنوارهها نوعا تافته جدا بافتهای از جریان تئوری پردازی، نقد و حتی تولید و آموزش هستند. به همین دلیل، با وجود هزینههای مادی و معنوی که برای برگزاری آنها صرف میشود، قادر نیستند اثر برگزیده یا اثری که صلاحیت برگزیده شدن را نداشته، در جای معین خود تثبیت کنند. این البته بیش از هر چیز، به سردرگمی مخاطبان جشنوارهها و بی اعتبار شدن نتیجه جشنوارهها منجر خواهد شد.
دوم اینکه ترکیب داوران جشنوارههای ادبی را نوعا نویسندگان و نه پژوهشگران و منتقدان شناخته شده تشکیل میدهند. این البته محصول نگاهی است که از مخاطب ادبیات داستانی آغاز شده و تا مدیران فرهنگی و سیاستهای کلی حوزه ادبیات داستانی نفوذ یافته است. همان نگاهی که در ورزش یا سینما به اصالت بازیکن و بازیگر تعبیر میشود و اینگونه تلقی میشود که ورزشکار یا بازیگر حرفهای لزوما تحلیلگر یا منتقد توانایی برای رشته خود نیز هست و میتواند در این باره تئوری پردازی کرده، دست به داوری و انتخاب بزند. این بدان معنی است که در چرخهای باطل که کمتر گسستی در ان مشاهده میشود، نویسندگان، پدید آورندگان ادبیات داستانیاند و خود نیز ناقد و تحلیلگر و تئوری پرداز آن محسوب میشوند. چرخهای بسته که هیچ گاه حقیقتِ نقد، به عنوان رشتهای تخصصی، بدان راه ندارد و قادر نیست با مجامع علمی و تئوری پرداز در حوزه ادبیات داستانی تعامل برقرار کند.
نوعا قشر نویسندهای که داوری جشنوارهها را بر عهده دارند از آن جهت که علماً و عملاً داستان نویس اند، قادر نیستند نتایج داوریها را در ضمن دیدگاهی تئوریک و انتقادی دسته بندی یا تبئین کنند. لذا حداکثر چیزی که جامعه ادبی در طول یک سال در نتیجه اعلام داوریها از ان مطلع میشود، آثاری است که به ادعای جشنوارهها، جزو بهترینهای سال گذشتهاند. اما صدها اثری که هیچ گاه برگزیده نشده و نخواهند شد، در محاق قرار خواهند گرفت. نتیجه این سرگردانی، إجمال علمی و إنتخاب مبهم، آن است که جامعه ادبی تلاش میکند تا به قدر مشترکی میان جشنوارههای ادبی برسد و این را حاکی از إجماع ادبی، بر یک یا چند اثر انتخابی قلمداد کند.
این قدر مشترک، که استقلال و اعتبار جوایز ادبی را مخدوش میسازد، معیاری کمّی است که تعداد جوایز کسب شده یک اثر را ملاک اطمینان بخشی در صحت انتخابها قلمداد میکند.
سوم اینکه، قرار گرفتن جشنوارههای ادبی بر مسندی که ذاتا به نقد و پژوهش ادبی اختصاص دارد، نوعا با حاشیه أمنی برای برگزار کنندگان همراه است. در برخی جشنوارههای ادبی اساسا نام داوران اعلام نمیشود و در دیگر موارد که داوران معرفی میشوند، موسسه یا مجموعه برگزار کننده جشنواره، خود و داوران را ملزم به پاسخ گویی و توضیح درباره فرایند داوری و گزینش نمیداند.
جدای از اعتراضهای جسته و گریخته نویسندگان آثاری که در گردونه داوری به کناری نهاده میشوند، داوری جشنوارهها نوعا بدون معارض و معترض برگزار میشود. بیش از همه بدان سبب که بیان و مبنایی برای انتخابها اعلام نمیشود و در صورت بیان نیز، فرآیند نسبی و مقایسهای آثار همه چیز را موکول به بررسی تمامیت اثار منتشره در طول یک سال میکند. این به معنای پنهان شدن سلایق در پس دعاوی است که هیچ گاه مورد پرسش قرار نمیگیرند.
چهارم انکه، جشنوارهها به واسطه ماهیت تبلیغی- حمایتی شان تحت فشارِ انتخاب و برگزیده کردن هستند. کمتر جشنوارهای در دورهای که کتاب مناسبی برای انتخاب و برگزیدن نمییابد، در مقابل فشارها مقاومت میکند. این تلقی چه در جشنوارهها، برگزار کنندگان و داوران آن و چه در مخاطبان چنین جشنوارههایی قوت گرفته که گویا جشنوارهای که به معرفی برگزیده اقدام نمیکند، جشنوارهای شکست خورده یا مغرض است.
معمولا عدم معرفی اثری به عنوان برگزیده، نه شکست ادبیات داستانی در طول یک سال، که شکست جشنواره تلقی میشود. حتی در صورت مقاومت جشنوارهای در عدم معرفی اثری به عنوان برگزیده در طول یک سال، تکرار عدم معرفی برای چند سال پیاپی، قطعا به مرگ جشنواره و اُفت مخاطبان ان منجر خواهد شد. این فشار مضاعف بر گزینش، که بیش از هر چیز از مبنای مقایسهای بودن گزینش میان آثار ناشی میشود، نتیجه گیری واقعی از هویت ادبیات داستانی در بازه مورد داوری را مخدوش خواهد کرد. بر خلاف جشنوارهها، کتابها و مقالات پژوهش محور، ناگزیر به انتخاب نیستند.
پنجم اینکه جشنوارههای ادبی –بخصوص آن دسته که آثار چاپ شده را مورد داوری قرار میدهند- در مدعای خود تمام نیستند. چنین جشنوارههایی به دلایل متعدد قادر به رصد و ارزیابی و بررسی تمامی آثاری که در طول سال منتشر میشوند نیستند. حتی در صورت دسترسی به سامانههای اطلاع رسانیِ چاپ و نشر، تهیه تمامی کتابها و مرور –ولو اجمالی- آنها مقدور تمامی جشنوارهها نیست. اینجاست که ناگزیر، معیارهای دیگری برای ریزش آثار داستانی مطرح میشود. در صد خطای این معیارها این احتمال را تقویت خواهد کرد که نویسندهای ناشناس از انتشاراتی ناشناس یا نه چندان معتبر با احراز این قرائن اولیه از گردونه داوریها کنار رود.
اما همه یا برخی از این اشکالاتِ مرتبط به جشنوارههای ادبی، میتواند مورد اغماض قرار گیرد. مشکل اصلی انجاست که جشنوارهها در غیر جایی که باید باشند قرار میگیرند و بنا است خروجی را رقم بزنند که برای آن ساخته نشدهاند. واقعیت آن است که جشنوارهها با تمامی تنوع در دیدگاهها مخاطبانی دارند. از دیدگاههای مصرح یا غیر مصرحی دفاع میکنند. بر پایه مبانی فکر شده یا سلایق شخصی یا صنفی یا محفلی دست به قضاوت میزنند. اینها همه میتواند در ذیل تکثیر و تکثر ادبیات پذیرفته شود. تنها در زمانی که در حوزهای دیگر و کاملا متمایز از جشنوارههای ادبی و کارکردهایشان، حوزه نقد و پژوهش به درستی کارش را انجام دهد.
یکه تازی جشنوارهها در حوزههای غیر مرتبط ساختاری با آنها و دست اندازی به حوزههای دیگر توسط داورانی که سابقه و تجربه و دانشی در پژوهش و نقد ندارند به نوعی تحریف تدریجی در تاریخ ادبیات داستانی معاصر منجر خواهد شد. این تحریف زمانی قوت میگیرد که شاهد باشیم در طول چند دهه گذشته و بخصوص پس از رونق گرفتن جشنوارههای مختلف ادبی، مراکز دانشگاهی و پژوهشی نیز در شناخت واقعیت ادبیات داستانی معاصر زحمت پژوهش واقعی را تحمل نکرده و عملا در انتخاب موضوعات پژوهشی خود در حوزه ادبیات داستانی به نحو عام یا ادبیات داستانی گونهای عملا به یافتهها و گفتههای جشنوارههای ادبی اکتفا میکنند. واقعیت غیر قابل انکار در محافل دانشگاهی که باید رسمی ترین محافل تولید علم در کشور باشند، آن است که غالب دانشجویان تحصیلات عالی، به تبع اساتید دانشگاه، زحمت مرور تاریخی اثار داستانی را متحمل نمیشوند.
تصویری که این طیف از ادبیات داستانی دارند بیش از هر معیاری، متوجه آثار برگزیده جشنوارههای داستانی در کشور است. به بیانی دیگر، جشنوارهها که نوعا آثار سال گذشته را بررسی میکنند، ماده خامی را فراهم میآورند که در چرخهای تکرار شونده، موضوع پژوهشهای ادبی را میسازد و این چرخه به بازتولید شهرت و برند سازی از آثار منجر میشود. اما واقعیت چیز دیگری است. حتی اگر بپذیریم انتخابهای جشنوارهها نتیجه کاربست معیارهای اصیل، دقیق و فکر شده توسط داوران است، خیل آثار دیگری در کلیت ادبیات داستانی کشور نادیده گرفته میشوند و در ارزیابیها و تحقیقاتی که صورت کلی ادبیات داستانی را در یک یا چند دهه میسازند جایی نخواهند داشت.
بی راه نیست که به یاد آوریم، انتخاب چند اثر داستانی سیاه دفاع مقدس توسط برخی جشنوارههای متمایل به جریان روشنفکری چگونه محافل بی خبر و معمولا دنباله رو دانشگاهی را به تبئین و تشریح این شبه گونه وارداتی غیر اصیل متمایل ساخت و چگونه کرسی گفتمان رسمی ادبیات داستانی دفاع مقدس را به رویکرد سیاه نویس سپرد.
مروری بر چالشها و فرصتهای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی
اهمیت یافتگی و باور به ادبیات داستانی: رأس المال کار در حوزه ادبیات داستانی ایمان و باور به اهمیت و تاثیر گذاری این مقوله در حال و اینده فرهنگ و حتی مسائل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است. متاسفانه عقب ماندگی ادبیات داستانی در کشور و تولد آن در الگوی ترجمهای و و ابسته، عملا جدایی و بیگانگی بزرگ تاریخی را میان این حوزه و مردم بوجود آورد.
انقلاب اسلامی با جریان قوی فرهنگی خود توانست طیف گستردهای از مردم را با ادبیات داستانی و برخی هنرهای دیگر آشتی دهد. اما همچنان اهمیت و میزان قابلیت این حوزه درک نشده است. نشانه بارز این عقب ماندگی عدم توجه و عدم شناخت مسئولان فرهنگی و حتی ادبی کشور از واقعیت ادبیات داستانی متعهد است.
از جمله پیامهای آشکار تقریضهای مقام معظم رهبری بر آثار روایی و مستند نگار و سفارشهای مکرر ایشان در ملاقاتهای حضوری با نویسندگان و مدیران مبنی بر کار در حوزه داستان نویسی و بخصوص رمان اهمیت این حوزه در تاریخ سازی انقلاب اسلامی است. ادبیات داستانی در ایران و حتی در جمع اهالی فرهنگ انگونه که در دنیا شناخته شده و محل رجوع و مطالعه است، به درستی درک نشده است.
اقبال مدیران فرهنگی به آثار پر رنگ و لعاب و پر خرج سینمایی و کم توجهی به ادبیات داستانی حاکی از همین تصور غلط است. طبیعی است تا اهمیت داستان و رمان در کشور و بخصوص در نزد مدیران وسیاست گذاران درک نشود عزمی برای حمایت و هدایت این جریان وجود نخواهد داشت. و تا ادبیات داستانی اصلاح نشود، سینما نیز در تولید متن به بلوغ نخواهد رسید. تا ادبیات داستانی اصلاح نشود مقوله کتاب و کتابخوانی به سامان نخواهد شد.
موجودیت کنونی ادبیات داستانی معلول و مسبَّبِ علل و اسبابی در طول تاریخچه ادبیات داستانی معاصر است. خام اندیشی است اگر وضعیت ادبیات داستانی در یک سال را معلول علل قریب ان و شرایط ادبیات داستانی در آن سال یا حتی سالهای نزدیک به آن قلمداد کنیم. خطای بزرگتر ان است که به ذکر معلول بسنده کرده و از علل بروز آسیبها غفلت ورزیم. علل تهدید کننده و فرصت بخش در لایههای ادبیات داستانی وجود دارند. برخی از آنها فعلیت مییابند و برخی دیگر مستعد بروز و ظهور و تاثیر گذاری بر ادبیات در زمان مناسباند.
برخی تاثیری فوری و برخی دیگر اثاری بطئی و بلند مدت خواهند داشت. بنابر این ذکر وضعیت ادبیات داستانی در مانند بازه زمانی یک ساله، نیازمند پژوهشی دو سویه است. اینکه چه عواملی در شکل گیری شرایط موجود موثر بوده اند و دیگر آنکه وضعیت موجود، خود به عنوان علت، چه شرایطی را برای آینده نزدیک یا دور ادبیات رقم خواهد زد. رویارویی هویتی ادبیات متعهد و روشنفکر واقعیت مستمر و غیر قابل انکار ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. جریان روشنفکری در حوزه ادبیات داستانی با آثار، مبانی و تربیت یافتگان نسل اول آن، در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گیری ادبیات متعهد نیز امتداد یافته است.
سیل ترجمه آثار داستانی، منابع نظری و کرسیهای نقد و نظریه ادبی در دانشگاهها که هیچ گاه در کلیت خود انقلابی نبوده اند همواره جریان ادبیات متعهد را به چالش کشیده است. نکته دیگر، تنوع چشمگیر عللی است که بر جریان ادبیات داستانی کشور تاثیر میگذارند. رویه متداولی که توسط رسانهها دنبال شده و ذهنیت ادبیات داستانی معاصر را از موجودیت خود سامان میدهد، به واسطه عدم تعمیق نظری، مسئله شناسی و روش شناسی علمی عموما بر برخی از این علل تمرکز کرده و برخی از مهمترین علل تاثیر گذار بر ادبیات داستانی معاصر را مسکوت میگذارد.
این ذهنیت نه تنها بر اشخاص دخیل در ادبیات داستانی تاثیر میگذارد و از ابشخور فکری آنها تغذیه میکند، بلکه ذهنیت برنامه ساز و سیاست گذار مدیران ادبیات داستانی را نیز تحت سیطره و کنترل خود قرار میدهد. چرخهای از تولید و مصرف مسائل با دیدی ژورنالیستی که به درجا زدن ادبیات یا انحطاط آن خواهد انجامید.
ادبیات داستانی مقولهای چند بعدی و پیچیده و نه بسیط و ساده است. از جمله مقدمات هر سیاست گذاری و برنامهریزی یا هدایت و برنامهریزی در این زمینه برخورداری از افقی فرانگر، ملی و موسع است. تاثیر گذاری در حوزه استراتژیک ادبیات داستانی به عنوان مولِد و زادگاه هنرهای روایی دیگر نیازمند شناخت ارکانی است که این حوزه را در کلیت خود شکل میدهند. در طول دهههای گذشته، عدم تحلیل و درک درست درباره چیستی و چگونگی و سهم هر یک از این ارکان در ادبیات داستانی معاصر موجب شده تا چند رکن بیش از دیگر ارکان مورد توجه قرار گیرد. در نتیجه عدم توازن رشد و بلوغ ارکان مختلف عملا برنامه ریزیها را ناکام گذاشته یا تاثیر انها را حداقلی قرار داده است. زمانی که از ادبیات داستانی سخن به میان میاید منظور تنها تولید داستان و رمان و معضلات نشر و توزیع نیست. ارکانی چون: نقد، پژوهش، مدیریت، اموزش، تبلیغ، توزیع، تولید، نشر، ترجمه، اقتباس همگی در ساخت ادبیات داستانی معاصر نقش داشته و دارند.
تصور و اذعان به چنین تنوع و پراکندگی در ارکان ادبیات داستانی معاصر مقدمهای برای تامل در بنیان نهادن تئوری متوازنی در رشد هماهنگ تمامی این ارکان است. کافی است بدانیم سرمایه گذاری مادی و معنوی بسیار در طول چهل سال گذشته در حوزه رمان نویسی بر پایه این تصور که زمان و زمینه برای تولید رمان از موضوعاتی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس اماده است و جهان تشنه شنیدن از این دو واقعه است بدون توجه به ارکانی چون نقد و پژوهش، عملا روند رو به رشد و امیدوارکننده جریان ادبی انقلاب اسلامی را که شعار احیای ارزشهای اسلامی و آرمانهای انقلابی را فریاد میزد در مقاطعی دچار تحجر و کندی ساخت.
ادبیات داستانی خلاقه بدون جریان نقد ادبی متعهد دچار انحراف میشود و بدون پژوهشهای بنیادین و مسئله محور به بلوغ نخواهد رسید. ضعف این دو رکن مهم زمینهها را برای حضور پر رنگ جریان شبه روشنفکر و تاثیر گذاری ان بر جریان نوظهور ادبیات داستانی متعهد فراهم اورد. در این رویارویی، جریان نقد روشنفکری وابسته و ترجمهای ادبیات متعهد را از زایش روز افزون ارزشهای انقلابی بازداشت.
مطالعات استراتژیک ادبیات داستانی ملی: ادبیات داستانی در طی چهار دهه تجربههای متعدد مدیریتی و تولید در حوزههای موضوعی را پشت سر گذارده است. وضعیت آموزش داستان در زمان حاضر با انچه در چهار دهه گذشته وجود داشت تفاوتهای اشکاری دارد. تعداد داستان نویسان و علاقمندان به داستان به نحو روز افزونی قابل شناسایی است. فرصتها و تهدیدهای مختلفی در ارکان ادبیات داستانی در تاریخ انقلاب قابل شناسایی است.
هرگونه برنامهریزی و تصمیم برای حال و آینده نیازمند شناخت دقیق و تحلیل گذشته ادبیات داستانی و تصور دقیقی درباره جبهه بندی جریان شبه روشنفکر و متعهد در حوزه ادبیات داستانی و ارکان متعدد آن است. در این صورت است که میتوان برنامهریزی دقیقی به معنای ملی برای آینده داشت. انگونه که نگارنده به تجربه و مطالعه دریافته تا کنون هیچ مرکز مطالعات استراتژیکی در این باره شکل نگرفته است. مرکز یا دفتری که فارغ از کارهای اجرایی و برنامههای روزمره زمین و زمینه ادبیات داستانی در کشور را با تمامی پراکندگی و البته استعدادها و تهدیدها شناسایی کند.
معضل بزرگ مدیریتی در ادبیات داستانی کشور اندیشه و اطلاع محفلی و برنامهریزی و هدف گذاری ملی است. مدیران نا آشنا بیش از انکه دغدغهای برای شناخت وضعیت موجود ادبیات داستانی داشته باشند اشتهای سیری ناپذیری به دیده شدن و اجرای برنامههایی دارند که قادر نیست ظرفیتهای ملی را فعال سازد. این در حالی است که واقعیت ادبیات داستانی موجود و آینده کشور نه توسط مدیریتها در مراکز شناخته شده دولتی که در شهرستانهای کوچک و بزرگ و در شبکهای پیچیده و پنهان از آموزش، تولید، نقد و تبلیغ ساخته میشود.
سند چشم انداز ادبیات داستانی متعهد: حوزه ادبیات داستانی به تبع دیگر حوزههای فرهنگی و هنری در فرایندی بطئی و دیربازده آثار و ثمرات برجسته خود را اشکار میسازند. داستان مقولهای است که از سویی به فراز و فرود شرایط اجتماعی و سیاسی وابسته است، از سویی با انسان سروکار دارد و از سوی دیگر پیچیدهترین تکنیکهای روایی را برای نمایش انسان به کار میگیرد.
به همین سبب نتیجه بخشی برنامهها امری نسبی و مقطعی و متناسب با شرایط موجود و آینده ادبیات داستانی کشور خواهد بود. از جمله خلاهای جدی در سطح سیاست گذاری و برنامهریزی داستان، فقدان چشم انداز فکر شده و برنامهریزی شده برای این مقوله است.
انگاره مبهمی در این باره وجود دارد که ادبیات داستانی انقلاب اسلامی قادر است ارزشها و آرمانهای ان را منعکس سازد. اما نه تنها این هدف به صورت دقیق مشخص نیست بلکه برنامه مشخص زمان بندی شدهای برای نیل به ان نیز در مجموعههای متولی ادبیات داستانی دیده نمیشود.
گویا تولید و تنقیح و توسعه مکتب ادبی انقلاب اسلامی برای برخی مدیران تبدیل به آرزویی شده است که تنها باید منتظر فرا رسیدن ثمر دهی آن در زمان نا مشخص باشند. این آسیب جدی خود معلول عللی متعدد است. چرا که سند نگاری در سطح ملی برای مقولهای چون ادبیات داستانی که در کشاکش تبدیل و تحول از مقولهای ترجمهای و کاملا اومانیستی به مقولهای دینی و انقلابی است نیازمند مطالعات و تحقیقات پسینی درباره تاریخ ادبیات انقلاب اسلامی و مطالعات پیشینی و اینده پژوهانه درباره آینده آن است. عدم تعیین، نقطه گذاری و هدف گذاری دقیق اینده ادبیات داستانی مجالی برای برخی مدیران فراهم آورده تا در نوع هرج و مرج مدیریتی از ادبیات داستانی متعهد ظرفیت سوزی کنند و هر از گاهی با ریل گذاری غلط آن را از مسیر اصلی و درست منحرف سازند.
همگرایی جریان ادبیات داستانی متعهد: در طول چهار دهه از عمر ادبیات داستانی انقلاب اسلامی حداقل سه نسل از نویسندگان به ادبیات معاصر معرفی شدهاند. نسل اول در گسست ادبیات پیش و پس از انقلاب اسلامی و با ظرفیتی که انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به لحاظ تجربی و اجتماعی فراهم اورد وارد میدان داستان و رمان شدند. این نسل رشد خود را از جهتی مرهون بایکوت انقلاب اسلامی توسط نویسندگان شبه روشنفکر بودند. اما همواره تقابل دو جریان اصلی ادبیات شبه روشنفکر و ادبیات متعهد به میدان تولید داستان و رمان ختم نمیشده است. بلکه در لایهای پنهانتر نویسندگانی از هر دو جریان به اردوگاه جریان دیگر متمایل شده یا کاملا کوچ کردهاند.
این تغییر و تبدیل و استحاله و توبه یکی از واقعیتهای قطعی ادبیات داستانی پس از انقلاب است که خود ظرفیتها و تهدیدهای جدی را برای ادبیات متعهد پدید آورده است. فرایندی که هیچ گاه در طول چهل سال قطع نشده است و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. از جمله تبعات پیدا و پنهان این رفت و آمدها میان دو جبهه فرهنگی و ضد فرهنگی جابه جایی خطوط و مرزهای تقابل فرهنگی بوده است.
دغدغه جریان ادبیات انقلاب اسلامی از آغاز این بوده است که تا حد مقدور از نویسندگان شبه روشنفکر سلیم القلب یا همسو با اندیشههای ملی و میهنی در تقویت جریان خود کمک گیرد. در دهه شصت سفارش تولید رمان به برخی از این نویسندگان یکی از برنامههای رایج دفاتر و مجموعههای متولی ادبیات داستانی بود. این سیاست بر بن مایه فکری بنا نهاده شده بود که معتقد بود میتواند نویسندگان شبه روشنفکر را کنترل و مدیریت کند و تولید داستان بیش از انکه مرهون فاعل هنرمند آن باشد معلول موضوع ارزشمند یا ضد ارزشی آن است.
توفیقات در جذب نویسندگان شبه روشنفکر کمتر از انتظار بود. بخصوص انکه این جذب تنها محدود به حوزه تولید داستان و رمان نبود و مقولاتی چون پژوهش و آموزش داستان نویسی ساحتهای نوپدید و جدیدی بودند که حساسیت کمتری درباره آنها وجود داشت و برخی نهادها با شعار بی جهت بودن تکنیک عملا امکانات خود را به پای این اساتید ریختند و نهادهایی جولانگاه مدرسان شبه روشنفکر و تئوریسینهای ترجمهای آمده از غرب شدند. تجربه نشان داده است کوچ نویسندگان متعلق به جریان انقلاب اسلامی یا برآمده از آن یا منسوب به آن به جریانهای شبه روشنفکری بیش از میزان جذب نویسندگان شبه روشنفکر به این جریان بوده است.
بده بستانها، تاثیر و تاثرات و تعاملات که امری غیر قابل انکار در فضای داستانی کشور بوده است زمینه اصلی این ریزشها را فراهم آورده است. امری که مسبب اصلی ان را میتوان غفلت جریان فرهنگی و ادبی کشور نسبت به موضع دشمن فرهنگی و مداهنه و مسامحه درباره آن دانست.
جریان ادبیات داستانی متعهد با نگرشها و سلایق و سیاستهای متنوع حاکم بر ان روشهای مختلفی را در مواجهه با جریان شبه روشنفکر برگزیده است.اما میتوان گفت مهمترین مسئله تمامی این روشها عدم برخورداری از تئوری فکر شده انقلابی در این مواجهه است.
این ضعف اندکی بعد دامن گیر جریان متعهد نیز شد. زیرا مسئله مواجهه با نویسندگان جریان روشنفکر اکنون به مسئلهای درونی و خانوادگی در این جریان بدل شده بود. جایی که تمایل علمی و عملی برخی نویسندگان منسوب به انقلاب اسلامی به جریانهای شبه روشنفکری به صورت پیدا و پنهان پر رنگ میشد. مسئله جدی ادبیات داستانی متعهد که باید آن را یکی از پیچیدهترین و مهمترین مسائل این چند دهه دانست حفظ هویت جریان متعهد به انقلاب اسلامی و ترسیم خطوط قرمز آن و در عین حال نحوه مواجهه با نیروها و نویسندگان زاویه دار و بریده است. مسئله زمانی شکل حادتری به خود گرفت که بی موضعی و انفعال و محافظه کاری از یک سو و سیاستهای متناقض از سوی دیگر هویت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و جریان ان را تهدید میکرد. جریان ادبیات داستانی انقلاب بخصوص با ظهور جریان سیاه نویس که بخشی از پیشازان ان را نویسندگان متعهد گذشته تشکیل میدادند با این چالش به نحو جدی مواجه شد که با این طیف پشیمان از ارزشها و آرمانها چه باید کرد.
سیاست شناخته شده غالب نهادهای انقلابی تلاش برای جذب این نویسندگان به امید تحول و بازگشت انها از مسیر انحرافی و کوچ کامل آنها به جریان روشنفکری و جلوگیری از تضییع هزینههای مادی و معنوی صرف شده برای این نویسندگان بود. ایده مکمل مسامحیِ دیگر، آن بود که نگه داشتن این افراد نه به غرض و امید بازگشت آنها به اردوگاه ادبیات انقلاب اسلامی که به بهانه بدتر نشدن وضعیت آنها یک ضرورت استراتژیک است.
جریان ادبیات انقلاب طبعا برای نگاه داشتن این افراد زاویه دار و حفظ هویت و نام انقلابی خود ناگزیر شد مرحله به مرحله خطوط قرمز خود را کمرنگ کرده یا آنها را اشکار نکند. این در مدت زمانی نه چندان طولانی انقدر این خطوط قرمز را موسع ساخت که هویت اصلی جریان داستان انقلاب را تهدید میکرد و پارادوکسی اشکار را شکل میداد.
این بلاتکلیفی و فقدان تئوری منطبق بر حرکت انقلابی و متناسب با مبانی انقلاب اسلامی وضعیت ادبیات داستانی پس از انقلاب را به سمت فتنههای ادبی سوق داد. نفوذ جریانهای مسموم و زاویه دار در نهادهای انقلابی نتیجه چنین مسامحهای بود که بر اساس آن جریان انقلاب اراده کافی را برای اخراج برخی نویسندگان از بدنه خود نداشت بنابر این تخم نفاق را در بدنه خود اشراب کرد. آنچه در پی این تصمیم رخ داد حضور چهرههای نفوذی در ادبیات داستانی انقلاب بود که با استفاده از کم دانشی و بی ارادگی مدیران و برخی منتقدان و چهرههای ادبی انقلاب اسلامی عملا رطب و یابس را به هم امیختند. در نتیجه این فتنه ادبی، جریان جدیدی آغاز شد که به اندازه جریان شبه روشنفکریِ شناسنامه دارِ ضد دین و ضد انقلاب، شناخته شده و واضح و اشکار نبود و نسبتی هم به جریان ادبیات داستانی متعهد انقلابی نداشت.
حضور و تقویت این شبه جریان که به مثابه کاتالیزوری برای استحاله ادبیات داستانی انقلاب اسلامی عمل میکرد عملا وضعیت را برای جریان انقلابی بغرنج تر ساخت. جریانی که به ظاهر متعلق به برخی نهادهای دولتی و انقلابی است و با مجموعههای ظاهر الصلاح کار میکند و در عین حال رفیق گرمابه و گلستان جریان شبه روشنفکری نیز هست. کتابهایش را در شناخته شده ترین ناشران روشنفکری چاپ میکند. حضور مستمری در جشنوارههای این جریان دارد و ابایی از همنوایی و همسویی سیاسی و ادبی با شبه روشنفکران ندارد.
آموزش: در پیش از چهار دهه گذشته، اعتقاد راسخ و سنت رایجی درباره اموزش داستان در کشور وجود نداشت و تاثیر و تجربه آموزشهای کارگاهی و روشهای عملی اموزش بر اندک نویسندگان کشور معلوم نبود. اما کثرت مراکز و محافل اموزش داستان نویسی و تنوع خیره کننده روشها و مبانی در دهههای اخیر غیر قابل انکار است.
این بدان معنی است که یکی از علل موثر در شکل گیری ادبیات داستانی معاصر و دخیل در نواقص و کاستیهای آن در حال و آینده، امر آموزش داستان است. تا جایی که نگارنده تفحص کرده است هیچ پژوهش دقیق و جامعی از گستردگی مراکز آموزش داستان در کشور، مبانی نظری، روشهای عملی، مدرسان و مخاطبان و نتایج آموزشهای کارگاهی و نظری انجام نشده است. مجموعههایی چون بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان که در بُعد ملی وظیفهای جز تحقیق و پژوهش و گردآوری اطلاعات در این زمینه ندارند عملا با خرده کاری خود به مجموعهای آموزشی تبدیل شده و عملا فرصت سیاست گذاری را در این زمینه از دست دادهاند.
سیل کتابهای ترجمه آموزش داستان نویسی و روشهای بعضا عجیب و قریب پیشنهادی آنها، به انضمام ورود بی حساب و کتاب و قاعده و قانون افراد به حوزه آموزش داستان، بدون وجود و ورود مرجع مشخصی در تایید صلاحیت علمی، عملی و اخلاقی، در کنار اشتیاق وافر هنرجویان داستان نویسی و بی اطلاعی آنها از فضای ادبی کشور، وضعیت بغرنجی را رقم زده است. تردیدی نیست که مدرسان داستان و مراکز آموزشی باید در قبال سهم خود در ساخت ادبیات داستانی معاصر پاسخگو و مسئول باشند.
پیروی بی چون و چرا و غرب ستایانه برخی کارگاههای آموزش داستان از روشهای ترجمهای که موفقیت عملی و بازده قطعی آنها هیچ گاه مورد ارزیابی قرار نگرفته، خسارتهای زیادی را اولا بر ادبیات داستانی کشور تحمیل کرده است و ثانیا خسارتهای مالی و معنوی را بر گرده هنرجویان غالبا جوان این مراکز که امیدهای خود را در نویسندگی از دست میدهند، قرار داده است.
حلقه مفقودی که غالب این کارگاهها را درگیر خود ساخته عدم تناسب مبانی، روشها و راهکارها با اهداف ادبیات داستانی انقلاب اسلامی است. بکارگیری روشها و مبانی سکولار در تربیت داستان نویس متعهد انقلابی از جمله پارادوکسهای رایج در این فرایند است.
پارادوکسی که جریان ادبیات متعهد به ارزشهای انقلاب همچنان و پس از گذشت چهار دهه تدبیری برای آن نیندیشیده است. نسل اول مدرسان داستان جریان ادبیات متعهد اکنون به دوره کهنسالی رسیده یا از جهان رخت بر بستهاند. در مقابل جریان شبه روشنفکر که با زاد و ولد موسسههای رنگارنگ و استفاده از امکانات دولتی و غیر دولتی در حال تکثیر و معرفی نسلی از مدرسان جوان هستند، برخی نهادهای انقلابی همچنان بر استفاده از مدرسان شناخته شده شبه روشنفکر اصرار میورزند. اینده ادبیات داستانی در کارگاههای آموزش داستان ساخته میشود و کارگاهها بازتاب دهنده و تکثیر کننده نگاه مدرسانشان هستند.
شرایط کنونی ادبیات داستانی به نحوی است که کثرت بی سابقه دورههای آموزشی و کارگاهی داستان و روشهای متنوع مطرح در این زمینه، به انضمام کتب ترجمه و تالیفی که تعداد آنها بالغ بر دویست عنوان است همه شرایط جدیدی را برای ادبیات داستانی رقم زده است به نحوی که به نظر میرسد آینده ادبیات داستانی، بخصوص ادبیات داستانی متعهد، مرهون تلاشهای کنونی در زمینه آموزش داستان باشد.
طبیعی است در این شرایط بهترین شیوه برای تربیت نسل جدید نویسندگان داستان بخصوص نویسندگان متعهد، برگزاری دورهها و کارگاههای داستان نویسی باشد. مروری بر تجربههای گذشته موفق و ناموفق آموزشی نشان میدهد. تربیت داستان نویس متعهد جدای از وضعیت هنرجو و میزان قوت و استحکام اعتقادات و باورهای دینی و سبک و سلوک زندگی، تا حد زیادی به مبانی آموزشی باز میگردد. این روشهای آموزش و مبانی ادبی هستند که به ذهن و قلم هنرجو جهت میدهند و قادرند او را در یکی از جریانهای ادبی وارد سازند. در این زمینه همانطور که شخصیت و اعتقادات هنرجو به تنهایی کافی نیست، به نظر میرسد اموزش مبانی داستان بر اساس ارزشهای دینی نیز کافی نباشد بلکه این دو به صورت توامان کارگر خواهد افتاد.
جریان ادبیات داستانی متعهد، پیرو سیاست رایج خود مبنی بر تولید ادبیات خلاقه، توجه لازم را به مبانی شکل گیری داستان صورت نداد. گرچه تجربه آموزش داستان در برخی مجموعههای انقلابی همواره در طول دهههای گذشته ادامه داشته است و طول برخی کارگاههای آموزشی در این نهادها به قریب به سه دهه میرسد، با این وجود همچنان خلاهای متعددی در حوزه اموزش وجود دارد که اهم ان از این قرار است: گم بود اطلاعات کافی درباره مجموعهها و مراکز اموزش داستان در سراسر کشور، عدم نظارت بر حوزه اموزش و رهاشدگی کامل ان توسط نهادهای دولتی، تمرکز بر کتابهای ترجمهای اموزشی داستان و غفلت از تالیف کتابهای بومی مبتنی بر داشتههای ادبیات بومی و تجربه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و مبادی حکمی و فلسفی ان، بکارگیری مدرسان غرب زده و زاویه دار با ارزشهای انقلاب اسلامی در مجموعههای متعلق به جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، غفلت از پرورش مدرسان جوان و توانای داستان نویسی، کم کاری علمی درباره تئوری بومی اموزش داستان و بایستهها و مولفههای ان، حضور متنوع مدرسان بی صلاحیت و ترویج روشهای ناکارامد در اموزش داستان، بلاتکلیفی هنرجویان دورههای داستان نویسی در ورود به فضای حرفه ای.
نقد ادبی: مقوله دیگری که آشکارا بر ادبیات داستانی و بخصوص رمان نویسی تاثیر گذاشته، نقد ادبی است. این مقوله در دو بُعد سلبی و اثباتی قابل بررسی است. در دوره کنونی و پس از دوره نسبتا درخشانی که با نقدهای آقای محمد رضا سرشار همراه بود، اساسا جریانی با عنوان نقد ادبی متعهد قابل شناسایی نیست. وقتی از جریان نقد ادبی سخن به میان میاید دقیقا ابعاد گسترده و تاثیر گذاری، پویایی و استمرار ان مد نظر است. اندک چیزی که بعضا رسانهها بدان میپردازند از جنس یادداشت نویسیهایی در توصیف، معرفی و تحلیل اثار داستانی است.
یادداشتهایی که از کشف و فهم مسائل ادبی نوعا ناتوان بوده و ساختار مناسب و لازم را جهت بررسی دقیق و کامل اثر در اختیار ندارند. در بخشی دیگر محافل دانشگاهی و مجلات علمی پژوهشی ادبی انباشته از نقد و بررسی رمانها و داستانهای ایرانی اند. با این توضیح که این تولیدات اولا نوعا برای اهالی دانشگاه تولید شده و توسط همان قشر مصرف میشود و اساسا مخاطبی فراگیر یا جدی در میان نویسندگان داستان ندارد. ثانیا مبانی استفاده شده در این نقدها عموما ترجمهای بوده در ذیل نقد سکولار جای میگیرند.
در فقدان جریان نقد متعهد و حضور منتقدانی که به صورت تخصصی به این حوزه ورود پیدا کنند، فضای ادبیات از پراکنده گوییها و اظهار نظرهای شخصی و بعضا سلیقگی انباشته شده است. نقدهایی که نوعا یا مبتلا به مبانی نظری غربی اند، یا در پیدا و پنهان خود با تعهد در ادبیات به مخالفت میپردازند و مطالبه گر ارزشهای حاکم بر ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نیستند. در این خلا ناشران و موسسهها و برخی نهادها به تولید نقدهای جانبدارانه، سفارشی، تبلیغی، کم مایه و محفلی میپردازند.
نقدهایی که وظیفه نخست شان رونق فروش آثار این یا ان موسسه و انتشاراتی است. در این شرایط نقد مستقل، انقلابی و مطالبه گر که وامدار هیچ مجموعهای نیست جایی در معادلات ادبیات داستانی معاصر نخواهد داشت. نتیجه نخست ضعف در جریان نقد، عدم مواجهه نویسنده با واقعیت متنی خواهد بود که تولید کرده است. آسیبهایی که بعضا در تاریخ ادبیات داستانی تکرار میشوند چون هیچ گاه جزو مطالبات جریان نقد نبودهاند. نتیجه دیگر ضعف نقد، عدم تعامل درست و دقیق ساحت پژوهش با ساحت آفرینش است.
جریان نقد، کاتالیزور اندیشه و عمل در حوزه ادبیات داستانی است. این منتقد است که باید یافتههای پژوهشی را در قالب نظریه و تئوری و قواعد به نویسنده عرضه کند و همو است که باید یافتههای خود از آخرین اثار داستانی را به عنوان موضوعات و مسائل پژوهشی به محافل علمی معرفی نماید. کم کاری یا انحراف جریان نقد ادبی ان خط ارتباطی را مختل و منسد خواهد کرد.
همه اینها به انضمام مسئله پیش گفته ورود غیر متخصصین نقد رد حوزههای اظهار نظر و نقد ادبی و طرح مطالبات کم اهمیت یا بی اهمیت، استنباط غیر دقیق و غلط از آثار داستانی، مجامله و مداهنه درباره آثار داستانی، عدم دانش کافی در حوزههای معارفی و حکمی اسلامی، ترس و تردید در اظهار عقیده و مخف ی کردن حقیقت اثر، بده بستانهای محفلی در تصویری که از ادبیات داستانی به نویسنده و مخاطبان ارائه میشود موثر بوده است.
پژوهش: جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی در گسستی با ادبیات داستانی پیش از انقلاب پا گرفت. اما باید این گسست را فرصتی مقطعی ارزیابی کرد که با اغاز دفاع مقدس تقویت شد. ادبیات انقلاب اسلامی که ریشه در تجربه دینی عمیق و ارمان خواهانه داشت با دستمایه قرار دادن عالم جدید و انسان جدید انقلابی حرکت جدیدی را پایه گذاری کرد. اما تولید داستان به تنهایی قادر نبود ادبیات انقلاب اسلامی را استحکام بخشد و اینده رو به رشد ان را تضمین نماید. ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نیازمند بستری بود که در ان فهم شده، نقد شود و پیوست معنی دار و عمیقی با بن مایههای فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی برقرار نماید. اما فرایند پر شتاب تولید ادبیات –بخصوص ادبیات گونه ای- در طول دوران دفاع مقدس در دهههای پس از ان نیز دنبال شد.
در نتیجه آثار داستانی تولید شده در فضای سکولار دانشگاهی و با مبانی ادبیات داستانی غربی مورد مطالعه و تحلیل قرار گرفتند و ان چه موجب تمایز ادبیات داستانی انقلاب از ادبیات ترجمهای قبل از انقلاب تلقی میشد به نحو واژگونی موجبات سرخوردگی ادبیات انقلاب را فراهم اورد. تقسیم بندیهای رایج محافل دانشگاهی درباره ادبیات داستانی دفاع مقدس که بر پایه ان ادبیات داستانی دهه ۶۰ متهم به شعاری گرایی و ایدئولوژی زدگی میشوند و تعهد در ادبیات به ادبیات تبلیغی و دولتی تقلیل داده میشود از ثمرات تقابل دانشگاه غرب زده با ادبیات داستانی انقلاب اسلامی بوده است.
نتیجه ورود محافل علمی و دانشگاهی به آثار تولید شده در حوزه ادبیات انقلاب اسلامی تایید و تحریک شبه گونهای از ادبیات داستانی جنگ است که باید آن را ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس دانست. تلاش محافل دانشگاهی در اقبال و تمجید از آثار داستانی سیاه دفاع مقدس که با رویکردی اومانیستی، ارزشهای اصیل انقلاب را از جهان داستان حذف کرده و ایدئولوژی انقلابی را مسبب ایجاد جنگ میدانند به تثبیت جایگاه دانشگاهی و تئوریک ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس بلکه تبدیل ان به گفتمان رسمی جمهوری اسلامی بدل شد! این در حالی است که پژوهش در مبانی حکمی و فلسفی ادبیات داستانی انقلاب اسلامی میتوانست ضمن معرفی الگوی بومی در تحلیل و نقد و ارزشگذاری و فهم ادبیات داستانی، ظرفیتهای بی پایانی را برای روایت از معارف دینی مهیا نماید.
به قطع میتوان گفت سنگر فتح نشده ادبیات داستانی متعهد، در دوران معاصر دانشگاهها هستند و حضور معدود چهرههای فاضل و علاقمند به انقلاب اسلامی و ادبیات تحول خواه آن نتوانسته است این جریان غالب را تغییر دهد.ادبیات گونهای: از جمله مسائلی که ادبیات داستانی معاصر را تحت تاثیر قرار داده و فرصتها و البته تهدیدهایی را موجب شده، نگاه گونه محور موضوعی به ادبیات است. نگاهی که از ادبیات در گونههای موضوعی حمایت کرده و به تولید، تبلیغ، حمایت و توزیع آن همت میگمارد. تجربه تاریخی ادبیات داستانی چهار دهه گذشته نشان میدهد ادبیات معاصر ایران اسلامی نیز همانند تجربه جهانی ادبیات، متاثر از رخدادهای عظیم ملی بوده است.
رخدادهایی چون پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هشت ساله. تاثیر پذیری ادبیات از وقایع مهم اجتماعی و سیاسی فرصتی برای ادبیات داستانی و زایایی ان ایجاد میکند. بخصوص که موضوعاتی از این دست دریچهای به سوی مضامین و درونمایههای بلند و متعالی و حیات معقول ارزیابی میشوند. تجربه چهل ساله ادبیات انقلاب اسلامی، بیشترین همت و توان خود را مصروف ادبیات دفاع مقدس کرد. نتیجه این تلاش و برنامه ریزی، رشد و توسعه این گونه از ادبیات در کشور در ابعاد کمی و کیفی بود.
اما تجربه گونه موضوعی ادبیات، محدود به حدود موضوع بوده، باید به عنوان سکویی برای جهش و حرکت ادبیات به گونههای دیگر ارزیابی شوند. به نظر میرسد نه تنها ادبیات داستانی دفاع مقدس در طول چند دهه گذشته بر این گونه در سالهای اخیر تاثر گذاشته، بلکه بر شکل گیری گونههای دیگر نیز تاثیر گذار بوده است.
ادبیات داستانی دفاع مقدس در تجربه ابتدایی خود تلاشی برای دست یابی به داستان نویسی متعالی بر پایه ارزشهای دینی و آرمانهای انقلاب اسلامی بود. تولید چنین آثاری با این نگره قدسی مهمترین نشانههای شکل گیری دورهای جدید در ادبیات داستانی معاصر تلقی شد. اما این تجربه موضوعی همسو با تعالیم و ارزشهای دینی بخصوص از دهه هفتاد شمسی و در تعامل با جریان روشنفکری و تحت تاثیر کلیت تجربه ادبیات جنگ در جهان با رویکردی به نام ادبیات داستانی سیاه دفاع مقدس مواجه شد.
بروز این رویکرد، ثمرات علمی و عملی مهمترین گونه موضوعی برآمده از انقلاب اسلامی را که باید به سمت فرا موضوع و استنباط و استخراج قواعد کلی مکتب ادبیات انقلاب اسلامی حرکت میکرد مخدوش یا معطل ساخت. تجربه دینی نویسی، که با حضور شخصیتهای داستانی دیندار، پرداخت به امر قدسی، ظهور ایدئولوژی در لایههای ادبیات داستانی، و همسخنی با مبانی حکمی و فلسفی اسلامی شکل گرفته بود در ارتجاع نویسندگان ادبیات سیاه دفاع مقدس، تسامح مدیران وقت مجموعهها و نهادها در جهت عدم خط کشی میان نویسندگان دفاع مقدس، ضعف جریان نقد متعهد و وادادگی محافل دانشگاهی سکولار، عملا به عنوان تجربهای شکست خورده، شعاری، تاریخ مصرف دار، تبلیغی و تهییجی معرفی شد.
چنین تلقی از تجربه گونه موضوعی دفاع مقدس تنها بر آثار داستانی دفاع مقدس در سالهای اخیر تاثیر نگذاشته، کلیت تجربه ادبیات دینی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. در نتیجه، فرایند شکل گرفته در سالهای اخیر در پرداخت به انقلاب اسلامی و تولید رمانها و داستانهایی با محوریت و موضوعیت این تجربه تاریخی نیز متاثر از کلیت ادبیات داستانی چهل ساله دفاع مقدس بوده است.
تئوری فرایند حرکت بیناگونهای و فراگونهای ادبیات داستانی و حرکت بیناقالبی و فراقالبی ادبیات که به طرح چگونگی و چیستی تعامل میان خاطره و داستان میپردازد از جمله گم بودهای نظری در شرایط کنونی است که قطعا تاثیرات خود را در حوزه برنامهریزی و عمل و تولید نیز خواهد گذارد.
دیگر عامل پنهان تاثیر گذار بر شرایط کنونی ادبیات داستانی کشور، ارتباط و نسبت دو قالب «داستان کوتاه» و «داستان بلند» است. در نگاهی کلی، تعداد جشنوارههای ملی و غیر ملی، موضوعی و غیر موضوعیِ با محوریت داستان کوتاه بسیار بیشتر از جشنوارههای رمان و داستان بلند است. جشنوارههای داستان کوتاه نوعا با آثار خلاقه نوقلمها و نویسندگان غیر حرفهای ادبیات داستانی رونق میگیرد.
آثاری که پیش از چاپ مورد ارزیابی و داوری قرار میگیرند و پلهای برای ترقی، شهرت، دیده شدن و رزومه سازی قلمداد میشوند. لحاظ اینکه داستانهای کوتاه در سنت رایج کارگاههای نقد و داستان نویسی از اقبال بیشتری برای طرح برخوردارند و بدنه آموزشی ادبیات داستانی بر پایه کار و مهارت اندوزی بر محور داستان کوتاه بنا شده است، اهمیت بیشتر این قالب و دلیل احتمالی قوت نسبی آن نسبت به داستان کوتاه را اشکار میکند.
این در حالی است که جوایز ادبی که به مجموعه داستانهای مستقل از یک نویسنده پرداخته و در شاخهای مستقل به آن جایزه دهند بسیار کم شماراند. آنچه واقعیت ادبیات داستانی را بخصوص در جشنوارهها میسازد، رقابت داستانهای کوتاه و داستانهای بلند در برخی جشنوارههای رسمی در بخش مشترک است که دیده نشدن داستان کوتاه را در رقابت با داستانهای بلند در پی خواهد داشت.
تجربه کوتاه نویسی که با سنت و سابقه شاعرانگی در ادبیات فارسی قرابت بیشتری دارد، موجب رشد کیفی این قالب در کشور شده است. بر این اساس، ارزیابی و تحلیل وضعیت ادبیات داستانی بخصوص در بخش داستان بلند و رمان و بررسی معضلات و کاستیهای ان بدون لحاظ پیشینه و موجودیت داستان کوتاه نویسی به عنوان تجربه معمول هنرجویان داستان نویسی و برنامه مستمر کارگاههای نویسندگی عملا مقدور نخواهد بود.
بخصوص زمانی که بدانیم مولفههایی چون جامعیت نگاه و جنبه معقول رمان (طرح) در شرایط کنونی ادبیات ایران با چالشهای جدی مواجه شده است. قالب رمان مهمترین رکن ادبیات داستانی هر کشوری را میسازد. تجربه برگزاری کارگاههای رمان نویسی و تاثیر ان بر وضعیت موجود رمان و داستان بلند در کشور، میتواند از جهاتی نوید بخش و هشدار دهنده باشد. تردیدی در این نیست که داستان نویسان برای نوشتن رمانی موفق، مشکلات متعددی خواهند داشت. رمان، قالبی پر زحمت، زمان بر و فرسایشی است که نوشتن آن نیازمند ذهنی دقیق، ساختار مند و متمرکز است. شرایط اقتصادی و اجتماعی موجب شده تا کمتر نویسندهای به صورت حرفهای بتواند وقت خود را صرف نوشتن داستان بلند یا رمان کند. ضمن انکه شرایط نشر و اقتصاد حاکم بر آن، عملا پاسخگوی وضعیت اقتصادی اندک نویسندگان حرفهای نیست. در نتیجه میتوان تصور کرد چنین نویسندگانی ناگزیر به انتشار یک کتاب در طول یک سال خواهند بود.
طیف دیگری از این نویسندگان برای جبران این نقیصه تن به سفارش نویسی میدهند که شرایط تولید اثری خلاقه را به مراتب برای انها سخت تر میکند. این ضیق زمان و فشار اقتصادی عملا دقتها در خلاقیت و بردباریها در بازنویسیهای مکرر را از میان خواهد برد.
رمان نویسان غالبا در خلوت خود و بدون مشارکت ذهن دیگری به خلق داستان میپردازند و بسیاری از آنها تا مرحله پیش از چاپ اساسا منتقد یا مشاوری غیر از خود برای کارشان نخواهند داشت. این همه، اصل ضروری و غیر قابل تردید بازنویسی و اصلاح را تحت تاثیر قرار خواهد داد. بدتر از آن اینکه طیف وسیعی از رمان نویسان حتی پس از انتشار آثارشان نیز از فرصت نقد دقیق و همه جانبه و منصفانه اثرشان نیز محروم خواهند ماند و در مواردی به جهل مرکب دچار شده و اشتباهات خود را در آثار بعدی نیز تکرار خواهند کرد. در این شرایط، طرح تاسیس کارگاههای تولید رمان، چند سالی است به صورتی جدی تر در دستور کار برخی موسسات و نهادها و مجموعهها قرار گرفته است.
گرچه برگزاری چنین کارگاههای نوعا پرخرجی که تضمین قطعی برای تولید آثار ارزنده در اختیار متولیان قرار نمیدهند مقدور تمامی مراکز نیست. میتوان به روشنی دریافت، برگزاری چنین کارگاههایی از نظر اقتصادی برای ناشرانی که حق التالیف نویسندگان را نیز به سختی میپردازند رویایی دست نایافتنی است.
از سوی دیگر، جز نویسندگان نوقلم که هنوز خود را در مرحله شاگردی داستان نویسی میدانند دیگر نویسندگان نیمه حرفهای و حرفهای اساسا مخاطب چنین کارگاههایی نیستند. در نتیجه حتی با برگزاری چنین کارگاههایی نوعا طیف نوقلم از ان متاثر خواهند شد و چنین کارگاههایی قادر نخواهد بود حداقل در مدت زمان اندکی تاثیری بسزا در حوزه ادبیات داستانی و بخصوص رمان نویسی بر جای گذارد.
تجربه اندوزی برای داستان نویسی: عامل دیگر تاثیر گذار بر وضعیت رمان نویسی در کشور مقوله "ضعف تجربه" است. رمان روایتگر زندگی است و تجربه غنی و اصیل و دقیق از زندگی است که میتواند ماده خام و حتی فرم و ساختار داستان را تامین کند. مهمترین عامل در شکل گیری و تقویت و ماندگاری جریان ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تغییر شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه بود به نحوی که به صورت جبری غالب مردم و بخصوص نویسندگان را در معرض و در کانون اتفاقات و تغییرات بزرگ قرار داد.
در بُعدی کلان تر، اتفاقاتی چون انقلابها و جنگها، فارغ از جنبههای ارزشی شان به همین دلیل پدید آورنده ادبیاتی غنی و در نتیجه رمانهای ماندگار بودهاند. ادبیات داستانی دفاع مقدس در تعریفی گونهای میان ادبیات داستانی موضوعی انقلاب و برهه زمانی وقوع آن فاصله انداخت. پس از قبول قطعنامه و با آغاز سالهای دهه هفتاد مهمترین تغییری که در شرایط اجتماعی به وقوع پیوت فاصله گرفتن از شرایط جنگی و اغاز شرایط عادی زندگی بود. شرایط جنگی به عنوان شرایط ویژه، به ادبیات داستانی دفاع مقدس بارور بود و شرایط دوران آتش بس، عملا ان تجربیات غنی را از دسترس جویندگان دور ساخت. لذا در این دوره، روایت از دفاع مقدس به عنوان موضوعی ماضی و متعلق به زمان گذشته جای، تجربه مستقیم دفاع مقدس را گرفت.
درباره ادبیات داستانی موضوعی انقلاب اسلامی نیز شروع رمان نویسی به صورت یک جریان به دهه هشتاد باز میگردد که با توجه به فاصله زمانی طولانی تا دوره وقوع انقلاب اسلامی، تجربههای مستقیم بیش از پیش از دسترس خارج شد.
در دوره حاضر و دهههای پس از دفاع مقدس انگاره زندگی عادی در ذهنیت نویسندگان رسوب کرد. گویا تجربه نابی برای نوشتن وجود ندارد انگونه که ذهن و ضمیر و احساسات نویسندگان را درگیر خود کند. توجه به امور تاریخی و ماضی در رمان نویسی در سالهای اخیر نتیجه این انگاره است. اما باید میان این انگاره و واقعیت تمایز قائل شد. واقعیت ان است که اندیشه عادی بودن زندگی و خالی بودن ان از دستمایههایی برای تولید رمان بیش از انکه حاکی از واقعیت باشد نتیجه نوع نگاهی است که در سطح باقی میماند. به تعبیری بیش از انکه بعد زمانی وقایعی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بر اثار نویسندگان نسل حاضر تاثیر بگذارد بعد معرفتی و زیبایی شناسانه انها را اسیر خود ساخته است.
اینکه در اکنون چیزی برای نوشتن وجود ندارد. این انگاره به انضمام زیست تکرار پذیر و عادتهای زیستی نویسندگان همه موجب شد تا نویسندگی به جای انکه از سرچشمه تجربهای غنی بجوشد، بتراود و جاری شود، دست به دامان فرم و زبان شود. از جمله مهمترین دلایل اثبات کننده عقب ماندگی رمان نویسی معاصر به سبب ضعف و کم مایگی تجربه، توجه مخاطبان به خاطراتی است که نویسندگان و راویان انها اندک تجربهای در داستان نویسی ندارند. این روایتهای مستند نگار تمامی موفقیت یا بخش بزرگی از موفقیت خود را مرهون غنای تجربی خود هستند. پیشتازی خاطرات از داستانها هم از جهتی علاقه مخاطبان ادبیات را اشکار میکند و هم بر ضعف بنیادین تجربی ادبیات داستانی تاکید میورزد. حتی رونق و موفقیت نسبی زندگینامههای داستانی بیش از انکه به بعد داستانی انها مربوط باشد به اتکای انها بر تجربیات غنی بر میگردد.
رمان تاریخی: مسئله دیگری که ادبیات داستانی معاصر را تحت تاثیر خود قرار داده، ورود نویسندگان به موضوعات تاریخی و رونق گرفتن "رمان تاریخی" است. برخی از شاخص ترین رمانهای منتشره در سال گذشته در این گروه تقسیم بندی میشوند.
تجربه ادبیات داستانی دفاع مقدس و پس از ان رونق گرفتن ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و فاصله گیری زمانی ادبیات داستانی دهه اخیر با برخی وقایع مهم ایران معاصر به انضمام بن مایههای فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی بخصوص الهام گیری از تاریخ انبیاء و امامان علیهم السلام همگی موجبات رونق رمان تاریخی را فراهم آورده و به نظر میرسد این روند سیر رو به رشدی در آینده داشته باشد. نکتهای که در توجه به این گونه نوعا از سوی نویسندگان و برنامه ریزان و مدیران فرهنگی مورد غفلت قرار میگیرد حوزه تخصصی رمان تاریخی و مسائلی است که به صورت مضاعف در این حوزه وجود دارد. بخصوص پرداخت به برخی موضوعات پیش گفته از جمله ورود به تاریخچه و زندگی و سلوک شخصیتهای قدسی و امامان از دشواریهای نظری و مشکلات عملی بیشتری برخوردار است. با این وجود، کم اهمیت انگاشتن این مسائل موجب شده تا تاریخی نویسی به عنوان گزینهای مناسب برای هنرجویان و نویسندگان غیر حرفهای معرفی شود.
مروری بر آثار داستانی سال گذشته گویای ان است که ضعف تحقیقات تاریخی یا بسنده کردن به تحقیقات تاریخی و کم توجهی به بن مایههای اعتقادی و اجتهاد در تاریخ مرزهایی را در نمایش و روایت معصومین علیهم السلام در نوردیده است. عرفی سازی از شخصیتهای قدسی معصومین و عدم شناخت ابعاد وجودی این شخصیتها از جمله آسیبهای این گونه ادبی ارزیابی میشود.
جابه جایی نسلها: اکنون، ادبیات داستانی شاهد جابه جایی نسلها است. ظهور ادبیات داستانی پس از انقلاب اسلامی به عنوان جریانی نوپدید مرهون معرفی نسل جدیدی از نویسندگان انقلاب بوده است. نویسندگانی که به مدد تجربه بی واسطه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و گشایش فضای جدید برای هنر انقلاب اسلامی حداقل دو دهه پر کار را رقم زدند. برخی از بهترین آثار چهل ساله در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس در دو دهه نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی تولید شدند.
اما این روند چالاک و پر شتاب در این نسل در دو دهه بعد رو به کندی و رخوت نهاد. نشانهها و دلایل متعددی بر این افول پس از رونق ادبی قابل شناسایی است. عمده نویسندگان این نسل با انتشار اثاری در حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس کار خود را آغاز کرده یا به شهرت رسیدند.
نویسندگانی چون: نرگس آبیار، منیژه آرمین، یعقوب آژند، حبیب احمد زاده، امیر حسین فردی، محمد رضا سرشار، راضیه تجار، محسن مومنی، احمد دهقان، نادر ابراهیمی، ناصر ایرانی، سید محمود گلابدرهای، قاسمعلی فراست، حسین فتاحی، سمیرا اصلان پور، محمد رضا بایرامی، احمد دهقان، جواد جزینی، مصطفی جمشیدی، زهرا زواریان، کامران پارسی نژاد، ابراهیم حسن بیگی، عبدالمجید نجفی، مجتبی رحماندوست، مجید قیصری، جمشید خانیان، مصطفی خرامان، جهانگیر خسروشاهی، اکبر خلیلی، حسین خورشیدی، محسن مخملباف، سید مهدی شجاعی، غلامعلی رنجبر گلمحمدی، رضا رئیسی، مصطفی زمانی نیا، زهرا زواریان، کامران سحر خیز، رضا شیرازی، حمید رضا شاه ابادی، علی اصغر شیرزادی، اکبر صحرایی، داریوش عابدی، سعید عاکف، سهیلا عبدالحسینی، محمد علی علومی، غلامرضا عیدان، داوود غفارزادگان، مهرداد غفار زاده، حسن فرهنگی، محمد رضا کاتب، صادق کرمیار، حمید گروگان، محمد علی گودینی، رحیم مخدومی، محمد کاظم مزینانی، علی موذنی، علی اکبر والایی، داوود امیریان، کاوه بهمن، محمود اکبر زاده، حسن خادم، طاهره ایبد، حسن بنی عامری و ... . عوامل متعددی در به حاشیه رفتن این نسل از داستان نویسان متعهد بخصوص در تولید آثار داستانی خلاقه و رمان موثر بوده است.
عواملی چون: چرخش فکری و ادبی برخی از این نویسندگان و کوچ آنها به قافله نویسندگان شبه روشنفکر، اشتغال به فعالیتهای دیگر غیر ادبی و ادبی از جمله نقد، پژوهش و مدیریت ادبی-فرهنگی، سترونی ادبی و ناتوانی از زایش و نواوری داستانی، ابتلای به تکرار شدگی در آثار ادبی، ورود به حوزههای غیر خلاقه یا کمتر خلاقه از جمله زندگی نامههای داستانی سفارشی یا رمان نویسی سفارشی، عدم توفیق در جذب مخاطب و باقی ماندن در چرخه اقتصادی نشر به عنوان نویسنده پر مخاطب، عدم توفیق در جلب نگاه مجامع ادبی و جشنوارهها، روی اوری به فرم نویسی و ساختار شکنی، خلوت گزینی و شهرت گریزی، در پیاده شدن برخی از این نویسندگان از قطار پر شتاب تولید رمان متعهد موثر بوده است.
مروری بر نامهای تاثیر گذار از میان نویسندگان رمانهای قابل توجه در حداقل یک دهه گذشته نشان میدهد نام بسیاری از این نویسندگان جایی در فهرست چند ده تایی نویسندگان موفق ده ساله اخیر جایی ندارد. بخشی از این اسامی به صورت خود خواسته یا قهری از گردونه جدی پیشتازی در تولید رمان انقلاب اسلامی دور افتاده اند.
برخی از جهان رخت بر بسته اند و از تعدادی از زندگان این فهرست طولانی تنها نام چند اثر باقی مانده است. این جابه جایی نسلها که با فراموشی برخی نویسندگان و اثار در تاریخ ادبیات داستانی معاصر همراه است به خودی خود امری طبیعی است. تاریخ و حافظه عمومی مخاطبان ادبیات نام اندک نویسندگان و اندک آثاری را در خود جای میدهد. این البته نافی تاثیر گذاری نسلی از نویسندگان در تاریخ ادبیات داستانی انقلاب و پیشتازی آنها در برههای خاص نیست. زمانی جابه جایی نسلها به مسئله ادبیات داستانی معاصر تبدیل میشود که تجربه ادبیات دینی و انقلابی و دفاع مقدس همزمان با فراموشی نام نویسندگان ان از یادها زدوده شود.
تبدیل و تبدل نسلها نباید به فراموشی تجربه جریانهای ادبی در گذشتهای نه چندان دور منجر شود. نسل جدید نویسندگان و چهرههایی که در صف نخست نواوری و خلاقیت قرار دارند را عموما کسانی تشکیل میدهند که دفاع مقدس را به چشم ندیده اند و از انقلاب جز تصاویر ارشیوی و خاطرات شفاهی ندیده و نشنیده اند. تجربه ادبیات داستانی دهه شصت که میتوان ان را مواجهه نسل انقلاب با ادبیات انقلابی نامید، در دهههای بعد توسط طیف شبه روشنفکر مورد بازنگری، باز بینی و نقد قرار گرفت. اکنون به نظر میرسد طیفی از نویسندگان جدی نسل کنونی داستان نویس، با گسست معرفتی- تجربی نسبت به ادبیات انقلاب و دفاع مقدس مواجه شدهاند.
گسستی که مسئولیت آن نه بر دوش نویسندگان پر تلاش دهه شصت و هفتاد که بر ذمه کسانی است که با بی توجهی نسبت به مطالعات راهبری ادبیات داستانی دو دهه آغازین پس از انقلاب اسلامی و کم توجهی نسبت به تبئین و تفسیر و تحلیل دقیق این اثار و بی اعتنایی به تئوری پردازی درباره ادبیات داستانی نوپدید در ایران اسلامی زمینههای عبور غیر منصفانه از تجربه ادبیات داستانی دهه شصت و هفتاد را فراهم اوردند.
تفاوت نسل اخیر با نسل گذشته ان است که نسل حاضر با نفس دفاع مقدس مواجه نبوده و از آن تجربه مستقیمی ندارند بلکه از سویی با روایتهای مستند دفاع مقدس و انقلاب اسلامی مواجه هستند و از سوی دیگر میان دو واقعه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و روایتهای داستانی خود از این موقعیتها تجربه روایتهای متعددی را شاهد بودهاند.
این نسل اخیر نه محصول بی واسطه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس که محصول توأمان این دو واقعه و روایتهای داستانی از آنها هستند. رویکردهای زاویه داری چون ادبیات سیاه دفاع مقدس تبدیل به حجابی زیبایی شناسانه و معرفت شناسانه برای نسل جدید در نوشتن از دفاع مقدس و انقلاب اسلامی شده است. این نسل برای عبور از روایتهای کلیشهای و نو اوری درباره گنجینه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی مطابق با دیدگاه مشهور از ادبیات دهه شصت گذر کرده و راه خروجی برای نواوری جز در غلتیدن به ادبیات شبه روشنفکرانه نمییابند.
در این برهه تاریخی که باید از آن به پیچ تاریخی مهم برای ادبیات داستانی نوپای انقلاب اسلامی یاد کرد احیای تراث غنی ادبیات داستانی ناب انقلاب اسلامی و دفاع مقدس از اهمیت ویژهای برخوردار است. بدون تردید یکی از اهرمهای مهم و مجاری تنفس ادبیات متعهد مقوله مستند نگاریها و کتب خاطرات است. میدان دادن به خاطره نویسی انقلاب و دفاع مقدس که کمتر از داستان دچار انحرافات فکری و روایی شده است و برنامهریزی برای الحاق ان به روایت داستانی میتواند گره گشای آینده ادبیات داستانی متعهد ایران اسلامی باشد.
انتهای پیام/