ایران روزهای زیادی را به خود دیده که مردم شادمانه در اثر پیروزیهای کوچک و بزرگ به خیابانها ریخته و پایکوبان و مسرور بر طبل خوشحالی کوبیدهاند. روزهایی که خاطره ساز یک حماسه تاریخی و یا منشأ یک خیر عمومی بوده و گاهوبیگاه نیز در دل تقویم جاودانه شدهاند، اما تا میانههای دهه هفتاد کمتر واقعه...
ایران روزهای زیادی را به خود دیده که مردم شادمانه در اثر پیروزیهای کوچک و بزرگ به خیابانها ریخته و پایکوبان و مسرور بر طبل خوشحالی کوبیدهاند.
روزهایی که خاطره ساز یک حماسه تاریخی و یا منشأ یک خیر عمومی بوده و گاهوبیگاه نیز در دل تقویم جاودانه شدهاند، اما تا میانههای دهه هفتاد کمتر واقعه ورزشی بود که زمینهساز حضور میلیونی مردم در خیابانها شود. مناسبتی که میتواند نقطه تلاقی نسلها، جنسیتها، تفکرها، فرهنگها و ... باشد، به دلایل متعددی ازجمله درگیری ایران در جنگ تحمیلی مغفول مانده بود، اما هشتم آذرماه سال 76 با راهیابی ایران به جام جهانی آنهم پس از 20 سال بهیکباره بعد دیگری از این ماجرا هویدا شد و آنهم نقش تأثیرگذار ورزش در اذهان و افکار عمومی بود.
همان روزها بود که در شور و هیجان عمومی بازی معروف ایران و استرالیا، برخی از جامعه شناسان، ورزش را محوریترین نقطه اتحاد و تلاقی تودهها دانستند و گفتند از این طریق میتوان تغییر رفتار و عادت جامعه را رقم زد.
از آن روز به بعد ورزش بهویژه ورزشهای تیمی که تا پیش از آن تنها بهعنوان یک بازی به آن نگاه میشد، رنگ و بوی دیگری در ایران گرفت و بیش از آنکه جنبه سرگرمی داشته باشد، جنبه صنعت پیدا کرد.
امروز باگذشت حدود دو دهه از آن بازی سرنوشتساز و هویتبخش، نهتنها کارشناسان که عمده مردم جامعه نیز بر این عقیدهاند که دیگر نمیتوان به دویدن 22 بازیکن دنبال یک توپ در زمین مستطیل شکل و سبزرنگ تنها به نقش یک بازی نگاه کرد، بلکه باید به آن بهعنوان مقدمهای از یک صنعت بزرگ نگریست.
ازاینرو میتوان رفتار اخیر محسن مهرعلیزاده، استاندار اصفهان در برخورد با نتایج نهچندان شایسته تیم سپاهان را در این زمینه دید.
مهرعلیزاده که بیشتر ازآنچه بهعنوان استاندار اصفهان شناخته شود، بهعنوان رئیس سابق سازمان تربیتبدنی و معاون رئیسجمهور شناخته میشود، جمعه گذشته طی نامهای به مدیرعامل مجموعه فولاد مبارکه خواستار تغییر در مدیریت این تیم شد تا دوباره تیم سپاهان که پرافتخارترین تیم ایران اسلامی است بتواند رنگ و بوی صدر جدول را حس کند. به دنبال این نامه بود که محسن طاهری ، مدیرعامل سابق تیم سپاهان نیز با تصور اینکه واگذار کردن صندلی مدیریت باشگاه به فردی مجربتر، خوشسابقهتر و فعالتر میتواند به نفع باشگاه سپاهان باشد، داوطلبانه استعفای خود را تقدیم هیئتمدیره کرد و تا اینجا نهتنها دخالتی در این نوع از رفتار ورزشی طاهری صورت نگرفت، که اتفاقاً موضوع از نگاه عمیق استاندار موارد و مسائلی داشت که بخش زیادی از افکار عمومی جوانان جامعه با آن گرهخورده بود.
اصفهانیها هنوز به ذهن دارند که بعد از 8 آذر 76 در سالهای ابتدایی دهه 80 با قهرمانی تیم سپاهان و ورود این تیم شهرستانی به باشگاه قهرمانان کشور، مردم شهر بهویژه جوانها با چه شوق و شوری به خیابانها ریخته و خوشحالی و پایکوبی کردند.
روزهایی که تکتک شهروندان بهخوبی خود را دوشادوش قهرمانان طلایی پوش روی سکوهای قهرمانی حس میکردند، روزها و شب های طلایی اصفهان را رقم زد و حالا به نظر میرسد محسن مهرعلیزاده این روزها را و این نگاه تودههای دلنگران برای سپاهان را بهخوبی درک کرده که دستبهقلم شده و بهواقع خود را نهتنها استاندار حدود 120 مدیر استانی دیده، که خود را در قامت استاندار آن نوجوان پرهیجان طرفدار تیم سپاهان نیز دیده که اینچنین وارد عمل شده و این وارد عمل شدن وی نهتنها سپاهان را تهدید نمیکند، که چتر حمایتی یک بزرگتر، حامی، پشتیبان و ناظر بالادستی را بر روی این تیم ریشهدار ایرانی میگستراند تا شاید برخی حواشی از این تیم دور شده و دوباره بهروزهای اوج خود بازگردد.
اما یک وجه دیگر موضوع برخی رسانههای پایتختنشینی هستند که طی تمام سالهای قهرمانی سپاهان نمیخواستند یک تیم شهرستانی در چنین جایگاهی قرار گیرد تا مبادا بخشی از درآمدشان که حاصل زد و بند با بازیکنان نام آوازه تیم های تهرانی بود درخطر بیفتد. همانهایی که با ضعیف شدن تیم سپاهان در اتاقهای پشتی برخی باشگاههای تهرانی جشن قهرمانی گرفتند و چوب حراج به تیترهایشان که از مقدسترین بخش یک رسانه است، زدند.
آنها حالا نقش دایه دلسوزتر از مادر را ایفا کرده و نامه مهرعلیزاده به مسئولان شرکت فولاد مبارکه را دلالت و دخالت مستقیم سیاسیون در امر ورزش قلمداد میکنند و سعی دارند آن را یک فاجعه بزرگ ملی! جلوه دهند، درحالیکه محسن طاهری و زلاتکو کرانچار با فشار صندلی سپاهان را خالی نکردند، بلکه برای بهبود اوضاع تیم سپاهان دست به یک ایثار زدند.
در پایان باید به برخی دایههای بهظاهر دلسوزتر از مادر گفت: چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید...
یادداشت از سعید اولیایی