پنجشنبه 1 آذر 1403, Thursday 21 November 2024, مصادف با 19 جمادی‌الاول 1446
از پنجره همراز به نصف جهان نگاه کنید...
کد خبر: 2096
منتشر شده در دوشنبه, 12 مرداد 1394 01:35
تعداد دیدگاه: 0
روایتی از خانواده یکی از 175 شهید غواص؛

مادر لحظه‌های آخر زندگی‌اش را هم در انتظار دیدن پسری سپری کرد که لباس غواصی پوشیده و رفته بود. آن زمان که در احتضار به سر می‌برد به خانواده اصرار کرد او را به حیاط و نزدیک‌ترین نقطه به در ورودی منتقل کنند می خواست در آخرین لحظات نفس کشیدن هم چشمانش به چارچوب در خیره باشد شاید آخرین تصویری که در...

مادر لحظه‌های آخر زندگی‌اش را هم در انتظار دیدن پسری سپری کرد که لباس غواصی پوشیده و رفته بود.

آن زمان که در احتضار به سر می‌برد به خانواده اصرار کرد او را به حیاط و نزدیک‌ترین نقطه به در ورودی منتقل کنند می خواست در آخرین لحظات نفس کشیدن هم چشمانش به چارچوب در خیره باشد شاید آخرین تصویری که در قاب نگاهش نقش می‌بندد، چهره پسری باشد که به وجودش افتخار می‌کرد.

سید عبدالله مهدوی نیاکی، برادر شهید منصور مهدوی نیاکی ـ متولد 1346 در آمل ـ یکی از 175 شهید غواصی که با دستان بسته، در آسمان مردانگی به پرواز درآمدند،در گفت وگو با خبرنگار ما گفت: شش برادر و دو خواهر بودیم.

شهید سید ناصر مهدوی نیاکی که دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان در رشته شیمی معدن بود، برادر سوم و سید منصور برادر چهارم خانواده بودند. پدر و مادرمان با افتخار هر سه ما را راهی جبهه کرده بودند و لحظه‌ای از این احساس مسئولیت و میهن‌پرستی خویش پشیمان نشدند.

وی از خاطراتی که با برادرش شهید منصور در جبهه‌ها دارد چنین گفت: در عملیات والفجر 6 بود که مجروح شدم. در آن لحظات منصور بالای سرم بود و وقتی متوجه مجروحیتم شد، مرا از میدان مین عبور داد، با وجود این از ناحیه گلو مجروح و دچار پارگی نای، مری و قطعی تارهای صوتی سمت راست شدم.وی که با بیان این جملات، صدایش به لرزه افتاد، گفت: همرزمان منصور بازگشته بودند، اما از او خبری نشد.

هر کسی از راه می‌رسید اخباری ضد و نقیض به گوش‌مان می‌رساند که دل مادر هر بار از شنیدن آن اخبار پاره می‌شد اما هیچگاه امید بازگشت حتی قطعه‌ای از استخوان منصور را از دست نداد.

مهدوی نیاکی ادامه داد: از زمان مفقود شدن منصور 6 ماه و دو روز گذشت که برادرم ناصر در عملیات نصر4 در دوم تیرماه سال1366 به شهادت رسید.پدر و مادر، در کنار شادمانی از افتخارآفرینی فرزندشان، غم از دست رفتن منصور را به جان می‌خریدند اما لحظه‌ای از انتظار پیدا شدن خبری موثق از منصور دست نکشیدند. منصور رزمی کار بود و یکی می‌گفت او با نیروهای عراقی در یک جنگ تن به تن حضور پیدا کرده بود، دیگری می‌گفت نیروهای عراقی او را دوره کرده بودند و مورد اصابت سرنیزه آنها قرار گرفت، گاهی هم خبر تیر خوردن او را می‌شنیدم اما مادر هیچ‌کدام را باور نمی‌کرد.

هر روز عکس منصور را مقابل چشمانش می‌گذاشت و برایش صحبت می‌کرد.از چشمان منتظرش برای او می‌گفت و اشک می‌ریخت.

محال بود در مورد موضوعی غم‌انگیز یا شادی‌آور صحبت کند اما انتهایش به منصور ختم نشود.به هیچ عنوان قانع نمی‌شد، حتی زمانی که پلاکی به نام منصور آوردند و آن را در قطعه مجاور برادرم شهید ناصر مهدوی نیاکی دفن کردند، باز هم نمی‌پذیرفت که صاحب پلاک منصور است.

هر بار برای زیارت مزار برادرم ناصر می‌رفت برای صاحب آن پلاک هم فاتحه می‌خواند اما همیشه می‌گفت من مادر هستم و قلبم به من دروغ نمی‌گوید. می‌دانم خبر شهادت یا اسارت منصور من در راه است.

عبدالله مهدوی نیاکی با مرور روزهایی که مادر مقابل تلویزیون می‌نشست تا نام یا تصویری از منصور را در میان اسرا ببیند، گفت: تمام لحظه‌های زندگی مادر خلاصه شده در خبری از منصور بود. همین بی‌تابی‌ها باعث شد او دچار دیابت شود و شدت بیماری به حدی برسد که در سه مرحله، بخشی از پای سمت چپ او قطع شود و در چهار سال آخر عمر، میهمان تخت‌های بستری بیمارستان بقیه‌الله و خاتم‌الانبیا باشد.

بی‌تابی‌های پدر جنسی متفاوت از تشویش مادر داشت. او مرد خانه بود و می‌خواست شیرازه آن از هم نپاشد، برای همین هیچگاه در مقابل دیدگان مادر و فرزندان اشک نمی‌ریخت و زانوی غم بغل نمی‌گرفت. عبدالله مهدوی افزود: پدر هربار که می‌خواست به مزار شهدا برود تا غوغای درونش آرام بگیرد، بهانه انجام کاری در بیرون از منزل را می‌گرفت درحالی که می‌خواست، خود را به مکانی برساند که آشوب درونش را التیام بخشد.

وی به روز سی‌ام اردیبهشت ماه و خبر پیدا شدن 175 شهید غواص اشاره کرد و گفت: 6 سال قبل پدر و 5 سال قبل مادر به رحمت خدا رفتند اما همه ما خواهر و برادرها به نوعی یقین پیدا کرده بودیم، انتظار مادر بی‌حکمت نبود و بالاخره روزی از راه می‌رسد که نشانی از برادرمان پیدا کنیم تا اینکه خبر ورود 175 شهید غواص اعلام شد.

انگار به من الهام شده بود منصور بعد از این همه سال بازگشته است، حتی این موضوع را با چند نفر از آشنایان مطرح کردم تا اینکه 10 روز قبل انتظار به سررسید و مسئولان اعلام کردند یکی از آن ماهی‌های خاکی برادرمان، شهید سید منصور مهدوی نیاکی است.

غم همه خواهر و برادرهایم از این است که مادر شاهد این لحظه باشکوه نیست. اما یقین داریم روح او و پدر از افتخارآفرینی پسرشان که در مقطع سوم متوسطه تحصیل می‌کرد اما مردانه ایستادگی کرد، مسرور است.این روزها جای مادر خالی است تا به پسر غیرتمندش خوشامد بگوید.

این روزها خواهران شهید منصور مهدوی نیاکی به جای پدر و مادر استخوان‌های بدن برادر را تبرک می‌کنند و می‌گویند، برادرمان اگر سرش می‌رفت، قولش نمی‌رفت.

آنها که نتوانسته بودند مراسم دامادی برادر را نظاره‌گر باشند، حالا از داغ شیرینی می‌گویند که تمام وجودشان را گرفته است. لباس خاکی برادر غواصی که خط‌شکن رودخانه اروند بود این روزها دلخراش‌ترین صحنه‌ها را به یاد خانواده مهدوی نیاکی می‌آورد اما با همه اینها افتخار می‌کنند به برادری که در رفتن و بازگشت‌اش تاریخ‌ساز شد.

 

منبع:ایران

نوشتن دیدگاه