با وجود توقف طرح «کودکهمسری» (برای افزایش حداقل سن ازدواج) در مجلس و بیکار ننشستن مخالفان این طرح، اما این طرح موافقان بسیاری دارد؛ از جمله در بین نویسندهها که اگر هم مستقیما در اینباره ننویسند اما درباره آن حرف و دغدغه دارند.
به گزارش پایگاه خبری همراز نیوز به نقل از ایسنا، طرح «کودکهمسری» توسط فراکسیون زنان در مجلس شورای اسلامی تدوین شد؛ طرحی که براساس آن حداقل سن ازدواج دختران به ۱۶ سال و برای پسران به ۱۸ سال افزایش مییابد و ازدواج دختران زیر ۱۳ سال مطلقاً ممنوع میشود. این طرح از سال ۱۳۹۵ در دست مطالعه و از آذر ۱۳۹۶ در نوبت رسیدگی مجلس قرار گرفت و درنهایت نمایندگان در جلسه علنی مهرماه سال ۹۷ مجلس با فوریت این طرح (اصلاح ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی) موافقت کردند. اما پس از کش و قوسها و حرف و حدیثهای فراوان، درنهایت این طرح توسط کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس رد شد.
این کمیسیون مسائلی چون «فوریت نداشتن طرح افزایش حداقل سن ازدواج، وجود فرهنگهای مختلف در کشور و تنوع در رسیدن به بلوغ جسمی - فکری، مغایرت طرح افزایش حداقل سن ازدواج با شرع اسلام، صحت قوانین فعلی و…» را در اینباره مطرح کرد.
در نهایت با رد این طرح، صدای گروههای موافق آن بلند شد و به تبع آن مخالفان تصویب و عملیاتی شدن این طرح هم بیکار ننشستند؛ از جمله ضمن اعلام علنی مخالفتهایشان در مجامع مختلف، به انتشار کلیپی در فضای مجازی پرداختند.
در پی طرح موضوع «کودکهمسری» و مسائل مربوط به آن، تعدادی از نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان از دغدغههایشان در این زمینه و موافقتشان با این طرح با ایسنا سخن گفتهاند.
عباس جهانگیریان که مدتهاست با این موضوع دست به قلم شده است، اعتقاد دارد کودکهمسری روی دیگر کودکآزاری است، چون حق انتخاب آگاهانه از کودک را میگیرد و روح و جسم او برای پذیرش روابط زناشویی مهیا نیست.
این نویسنده میگوید: کودکهمسری معضلی است که آن را جز جفا به کودک برای تحمل بچهداری و خانهداری نمیشود تفسیر کرد. آدمهای ۲۵ ساله امروز از عهده بسیاری از مسائل برنمیآیند، چه برسد به بچههای ۱۳ و ۱۴ ساله ما. به عنوان یک نویسنده به شدت با این عمل برخی از نمایندگان در رد این طرح مخالفام، چرا که به شخصه شاهد بودهام که چطور بخشی از زندگی عزیزترین کسانم به همین روال به فنا کشیده شده است. یکی از بستگانم که همین بلا سرش آمده بود میگفت زمانی که این مرد (اشاره به شوهرش) را دیدم، فکر کردم میخواهد مرا بکشد؛ بنابراین خود را در تنور تازه خاموششده پنهان کردم! نتیجه این عمل کودکانه آن بود که دختر بیچاره دو ماه اول زندگی خود را در بیمارستان طی کرده بود.
جهانگیریان یادآور میشود: هنرمندان ما پیشتر به این موضوع پرداختهاند؛ مثلاً فیلم «مادیان» اثر علی ژکان در سال ۶۴ به خوبی به این موضوع پرداخته است. ولی متأسفانه بسیاری از افراد جامعه ما اهل سینما و تئاتر نیستند.
به هر حال او با مطالعه چندین پرونده دادگستری به ماجرای زنی پرداخته که برای ازدواج مجدد با پسری جوان، دختر ۱۴ سالهاش را به عقد ناخواسته مردی ۴۰ ساله درمیآورد؛ عقدی که به تلاش چندباره دختر برای خودکشی میانجامد.این نویسنده معتقد است: تأثیر «کودکهمسری» بر روح و روان کودکان خیلی فراتر از آن است که یک هنرمند بخواهد آن را در قالب یک مقاله مطرح کند.
او میگوید: ای کاش دولتمردان ما تلاش میکردند تا آثار هنرمندان را با دقت بیشتری ببینند. آنان که به کودکهمسری تن دادهاند در واقع قربانی تصمیمهای بزرگترهایشان هستند. متأسفانه اکثر دخترهایی که در ایلام دست به خودکشی میزنند، ریشه اقدام نابخردانهشان به همین موضوع برمیگردد.
البته آمار رسمی در این زمینه در اختیار من نیست و آنچه میگویم بر اساس یافتههایی است که از میان پایاننامه دانشجویان به دست آوردهام ولی قطعاً مراکزی مثل بهزیستی و اداره کل بهداشت استان ایلام و امثال آن میتوانند آمار دقیقتری درباره این موضوع ارائه کنند. البته من برای پرداختن به این موضوع نیازی به کار موافقان طرح کودکهمسری ندارم، چون به چشم خودم دیدهام که چگونه زندگی بخشی از بستگان نزدیکم با تن دادن به این مساله تباه شد.
جهانگیریان اظهار میکند: برخی فکر میکنند بلوغ یعنی ظاهر شدن علائم ابتدایی رشد بدنی کودک و نوجوان یا به تعبیر برخی مدافعان کودکهمسری، تشخیص سیاه از سفید. در حالی که بلوغ، چه جسمی، چه روحی و چه اجتماعی، از منظر روانشناسی، جامعهشناسی و پزشکی، تعاریف متفاوتی با دیدگاه مدافعان کودکهمسری دارد.
بلوغ یعنی سن انتخاب آگاهانه، سن تشخیص و ادراک حداقلی محاسبات اقتصادی و مهارتهای اجتماعی، سن ثبات عاطفی و فکری. نوجوان در مقابل جنس مخالف، ثبات عاطفی ندارد و به دلیل کمتجربگی، خاماندیشی، انعطاف عاطفی و فقدان ذهن محاسبهگر و دوراندیش، انتخابهای متغیر دارد و عمدتاً در این سن اگر هم باشد، رابطههای کوتاهمدت صرفاً احساسی را تجربه میکند. به همین دلیل بخش قابل توجهی از خودکشیها در سنین نوجوانی اتفاق میافتد. من به نظر مراجع احترام میگذارم ولی باید این موضوع بازنگری فقهی شود و با توجه به ضرورتها و شرایط زمانه تصمیمگیری شود.
نویسنده کتاب «توران تور» میگوید: فکر میکنم نهادهای تصمیمگیرنده در مورد این موضوع نباید عجله کنند. آنها باید با روانشناسان و جامعهشناسان وارد مذاکره شوند. نمایندگان همهچیزدان نیستند. این بحثها باید خیلی زودتر در جامعه مطرح میشد ولی نشده است. متأسفانه قیاس دختر ۱۲ ساله عرب با دختر ۱۲ ساله ایرانی عقلانی نیست.
نمیتوان دختر عرب بادیهنشین را با دختر شهرنشین یا حتی بسیاری از مناطق روستایی ایران قیاس کرد. مرزبندیها برای ازدواج باید عقلانی و قابل قبول باشد. دختری که در ۱۳ سالگی ازدواج میکند هیچ آگاهیای نسبت به مسئولیتهایی که متوجه اوست ندارد.
زهرا عبدی نویسنده عمدتاً مذهبینویس که میگوید از موضوع کودکهمسری آسیب دیده است اظهار میکند: واقعاً متأسفم که هنوز با این همه شعار، ایران اندر خم یک کوچه مانده است. من هم در ۱۵ سالگی ازدواج کردم و از تهران به قم آمدم. در قم کسی را نداشتم و سختیهای زیادی کشیدم تا با دو تا بچه بروم مدرسه و دانشگاه و سر کار.
در ایران زنان زیادی در شرایط اسفباری هستند. معتقدم هر کسی که باعث این شرایط شود، مستحق سختترین مجازاتهاست. من سماجت کردم و اجازه ندادم اسم همسرم را در شناسنامهام بنویسند و فقط اسم من در شناسنامه ایشان رفت. برای همین توانستم به مدرسه دخترانه بروم و ادامه تحصیل بدهم.
اما چند نفر از مردها چنین اجازهای را به همسرانشان میدهند؟ بسیاری از دوستان همسن من با هوش بالا، که در آن سن ازدواج کرده بودند، نتوانستند درس بخوانند و کلی هم آسیب و آفت را در زندگیشان تحمل کردند. خود من هم مشکلات روحی و جسمی بسیاری را دچار شدم. یک بار از مجلهای زنگ زدند و گفتند از نوجوانیتان بگویید. گفتم نوجوانی نداشتم، چون آن موقع مامان شده بودم.
این نویسنده میگوید: این روزها گویا جامعه ما شبیه گلولهای خمیریشکل است که مدام در حال تغییر است و هر بار شکلی نو به خود میگیرد؛ چه در زمینه اقتصاد، چه در زمینه فرهنگ. تا مدتی قبل، با برخی شعارها، اجبارها و تهدیدها میشد جلو بعضی مخالفتها و اعتراضها را گرفت، اما بالا رفتن سوادی چندجانبه در بین مردم، باعث شده روحی هوشیارتر و آگاهتر زیر پوست جامعه دمیده شود. رد شدن طرح کودکهمسری برای بسیاری از جوامع دستمایه خنده است.
گاه میشنویم در جامعهای زنان حق رأی نداشتند یا در کشورهایی زنان حق رانندگی نداشتند. اینها موجب تعجب و خنده ما بود و حالا امروز هم رد شدن این طرح تلختر از همه آنهاست. هر جایی که خرد، شعور و انسانیت یک فرد نادیده گرفته شود، ظلم است. در دین اسلام بارها میگویند «حتی در پذیرفتن دین اجباری نیست» حالا چه رسد به ازدواج! حتی پیامبر وقتی برای حضرت زهرا خواستگاری میآمد نظر ایشان را میپرسید. ما که داعیهدار اسلام هستیم در امر ازدواج هم بخشهایی را برش زدهایم که دلمان خواسته.
زهرا عبدی میافزاید: اگر شخصی آمادگی و علاقهای برای ازدواج ندارد و سرشار از ترس و نگرانی و سوال و تهدید است، چگونه میتواند برای این مهمترین اتفاق زندگیاش آماده باشد؟ چطور میتواند خودش را، احساساتش را، وجودش را با دیگری شریک شود؟ همین نداشتن آمادگی به شکلهای مختلفی از جمله خودکشی، افسردگی یا خشونتی سرکوبشده که بعدها آفت زندگیاش خواهد شد، بروز پیدا میکند. ضرب و شتم فرزندان یک نمونه از آن است.
آمار خیانت، طلاقها و بیماریهای روحی در این قشر بیشتر خواهد بود. البته گاهی خانواده بسیار فقیر است و وقتی دخترش را زود شوهر میدهد دختر در خانواده همسر از نظر مادی تأمین میشود. این از نظر خانواده خوب است اما از هر دختری که بپرسی میگوید در خانواده خودم میماندم و یک لقمه نان میخوردم بهتر بود.
بعضی از دختران ۱۵ ساله به ازدواج علاقه دارند، چون ناآگاهاند و از سختیهای این راه بیخبر و اطرافیانشان خانه شوهر را افتخار و جایگاهی برای رسیدن به آرزوها توصیف میکنند. اما بعضیها مثل من با تمام وجود مقاومت میکنند ولی سودی ندارد. من چند ماه اعتصاب غذا کردم، شبانهروز کنج اتاق گریه میکردم اما هیچ سودی نداشت و بالاخره با اجبار من را سر سفره عقد نشاندند. همسرم هم از همه این مخالفتها بیخبر بود.
نویسنده «مجموعه قصههای پیامبر و کودکان» تاکید میکند: من به لطف خدا بسیار توانستم خودم را مدیریت کنم. همسرم من را آزاد گذاشت. چون از کودکی زمینه ادبی داشتم، با درس و مطالعه کتاب و ادبیات، خودم را تسکین دادم و خلأهایم را پر کردم. اما چند نفر مثل من میتوانند اینگونه باشند؟ یکی از دوستانم خودش را در دستشویی خانهشان سوزاند.
دیگری تمام موها و مژههای خودش را قیچی کرد که سر سفره عقد ننشیند اما نشاندنش! دوستانم که در درس و اخلاق در مدرسه برگزیده بودند، مجبور شدند مدام بچه بزایند. بدترین نوع رفتار این است که دختری بگوید من نمیخواهم ازدواج کنم اما او را به اجبار شوهر دهند، چون او را مثل حیوانی فاقد عقل دانستهاند.
اما دخترانی که در سن کم فریب میخورند و با پسری وارد رابطه میشوند، وضعشان بهتر است چون اولاً این رنج روحی "اجباری بودن" را تا آخر عمر تحمل نمیکنند و اگر خوشبخت نشوند، خودشان را مقصر میدانند نه خانواده را.
در ثانی چون آن پسر با ترفندهایی توانسته دل او را به دست بیاورد، دختر از با او بودن متنفر نیست و دچار خودآزاری و… نمیشود. حتی حیوانات هم وقتی بخواهند جفتیابی کنند خودشان را مرتب و آراسته میکنند و آنقدر دلبری میکنند تا نظر جنس ماده را جلب کنند و او با کمال میل به طرفشان بیاید.
عبدی با اشاره به اینکه پسرهای زیادی هم هستند که زود ازدواج میکنند معتقد است: آسیبشناسی ازدواج دخترها از چند بعد قابل بررسی است: اول اینکه دختر از لحاظ عاطفی بسیار حساس است و این نه که نقص بلکه یک نعمت و هدیه الهی درون اوست. ولی همین روحیه لطیف وقتی آزرده شود باعث شود هم خودش و هم بعدها خانوادهاش آسیب ببینند.
از سوی دیگر، پسر هر قدر هم زود ازدواج کند به واسطه فرهنگ ما، چون با بیرون از خانه و جامعه بسیار در ارتباط است به مرور، هم مهارتهای مختلف و هم ارتباطات بهتری را به دست میآورد و هم کمتر دچار افسردگی میشود. اما دخترها چون در این سن شناخت خوبی از خود و سبک زندگی درست ندارند، به سرعت و پشت سر هم فرزند به دنیا میآورند.
این مادر در چه سطحی از دانش و مهارت است؟ چه چیزهایی را میتواند به نسل بعد از خود منتقل کند؟ چقدر میتواند مدیریت اقتصادی داشته باشد؟ و به همین سادگی سیکل معیوب فقر فرهنگی ادامه پیدا خواهد کرد. دختری که هنوز از نظر جسمی رشدش کامل نشده، چطور میتواند دوران بارداری و شیردهی را پشت سر بگذارد؟ به نظر من این یک نوع جنایت است؛ بعضیها میگویند در زمان پیامبر دخترها زود ازدواج میکردند.
خب آیا الان وضعیت جسمی، روحی و عاطفی فرزندان ما با دختران آن موقع قابل مقایسه است؟ آیا تمام دختران ما آرزو دارند فقط خانهدار باشند و نه درسی، نه هنری، نه تفریحی؟ خب، باشد قبول، همه زنها باید بنشینند و خانهداری کنند. خب حالا دختر خود من میخواهد برود مدرسه، آیا حاضرم معلمش مرد باشد؟ میخواهد برود بیمارستان، آیا حاضرم پرستارش مرد باشد؟ میخواهد برود مهد، آیا حاضرم مربیاش مرد باشد. کمی بنشینیم و بررسی کنیم تمام ایران را پر از تضادهایی میبینیم که رنجمان میدهند، اما جسارت تغییر را هم نداریم.
این نویسنده یادآور میشود: این روزها مدام میخوانم و مینویسم و سعی میکنم تا از خاطرات تلخ آن روزها بگذرم اما به محض کوچکترین خلوتی، هجوم خاطرات گذشته اذیتم میکند. الان روزگار خوشی دارم اما حتی آنان که میگوید گذشتهها گذشته هم میدانند که گذشته و غمهایش سایهوار دنبال تو میآیند و هر لحظه خلوت کنی به تو حمله میکنند. من دچار بیماریهای عجیبی شدم. تمام آزمایشهایم سالم بود اما میگفتند منشأ روحی دارد چون واقعاً از لحاظ روحی آسیب دیده بودم.
شما اگر تمام مکاتب روانشناسی دنیا را بخوانید خواهید فهمید، اجبار همیشه تنفر میزاید. حالا این اجبار در هر زمینهای از زندگی که باشد. حتی اگر قانونی تصویب شود. باز هم تعدادی از مردم مخفیانه و غیر قانونی دخترشان را عقد میکنند. اما حداقل آن موقع این خود تخریبی وجهه عرفی و قانونی نخواهد داشت. درست مثل زمانی که میگویند سیگار سرطانزاست و عکس ریه خراب را هم روی پاکت میگذارند، بعد مشتری آزاد است آن را بخرد یا نه.
محسن هجری از دیگر نویسندگان عرصه ادبیات کودک و نوجوان با اشاره به پیچیدگیهای حقوقی و اجتماعی پدیده کودکهمسری باور دارد: ارزیابی حقوقی و قانونی پدیده کودکهمسری به طور طبیعی به عهده کسانی است که در این عرصه تخصص حقوقی و به قوانین اشراف دارند. اما اگر بخواهیم از زاویه نگاه یک نویسنده به این ماجرا نگاه کنیم، کودکان و نوجوانان به عنوان مخاطب در جایگاهی متفاوت قرار میگیرند و حرمت خاصی پیدا میکنند.
به عبارت دیگر زمانی که یک نویسنده قلم به دست میگیرد تا برای کودکان و نوجوانان متننگاری کند، ابتدا جهان او را به رسمیت میشناسد و سپس با احترام گذاشتن به این جهان، با او حرفهایش را در قالب داستان یا شعر و گونههای دیگر ادبی در میان میگذارد. به همین خاطر یک نویسنده نمیتواند مخاطب کودک و نوجوان را به مثابه یک شیء یا ابزار ببیند.»
او میگوید: کودک و نوجوان نمونهای از یک انسان ناقص نیستند، بلکه انسانهای خردسالی هستند که مستحق تمامی حقوق انسانی هستند، با این تفاوت که از جنبههای کمیتی از تجربههای کمتری برخوردارند و دایره واژگانی و مفهومی آنها محدودتر است. اما این کاستیهای طبیعی موجب نمیشود که حقوق انسانی آنها نادیده گرفته شود، بلکه برعکس ایجاب میکند که بزرگترها چتر حمایتی خود را بر سرشان بگسترانند و از هر آنچه مصداق ستم و تعدی است، نسبت به آنها جلوگیری کنند.
نویسنده رمان «اقلیم هشتم» با اشاره به ویژگیهای مخاطبان امروز بیان میکند: به عنوان نویسندهای که در شهرها و مناطق مختلف ایران با مخاطبان کودک و نوجوان گفتوگو داشته و دارم، میتوانم گواهی دهم که امروز با مخاطبانی مواجه هستیم که حتی با مخاطبان دو دهه پیش قابل قیاس نیستند.
گسترش مناسبات شهرنشینی که با به رسمیت شناختن هویت فردی گره خورده و همینطور گسترش رسانهها که دسترسی مستقیم به اطلاعات را ممکن کرده، موجب شده مخاطبان ما مطالب و نکاتی را درک کنند که دهههای پیش برای همسالان آنها مقدور نبود. بنابراین بزرگترها نباید تصور کنند که پیامد تصمیمگیریها و برنامههای آنها از چشم این مخاطب هوشمند دور میماند.
آنها نظارهگران خاموشی هستند که بعدها پاسخ هر عمل و گفته ما را با واکنشهای خود خواهند داد؛ واکنشهایی که شاید برای ما دردآور و ناراحتکننده باشد.
هجری در پاسخ به این سوال که پذیرش کودکهمسری چه پیامدهایی میتواند در میان مخاطبان داشته باشد، میگوید: برای من شنیدن خاطرات بزرگترها و به اصطلاح قدیمیتر ها همیشه جذاب و آموزنده بوده است. خاطرم هست چندین سال پیش یکی از مادربزرگها وقتی به خاطرات دور خود اشاره میکرد، با لحن غمباری میگفت وقتی به عقد شوهرم درآمد، ۱۲ سال بیشتر نداشتم، تا آنجا که وقتی روی صندلی نشسته بودم، پایم به زمین نمیرسید.
در آن موقع شوهرم حدود ۲۵ سال داشت. من هیچ چیزی از همسرداری و خانهداری و مسائل زناشویی نمیفهمیدم و به واقع همسرم نقش پدر و مادرم را به عهده گرفت؛ با این تفاوت که مثل آنها اهل گذشت نبود و از من توقع داشت که خانه و زندگی را اداره کنم و خواستههایش را برآورده کنم. در همان سالهایی که خودم نیاز به مراقبت داشتم، باید فرزندانم را تر و خشک میکردم.
او میگفت من از آن دوران چیزی به غیر از زجر و ناراحتی به یاد ندارم و با اینکه شوهر خدابیامرزم سعی میکرد مراعات مرا بکند، اما سختیها و فشارهای آن سالها طوری بود که با هیچ محبتی قابل جبران نبود. این ماجرا را کمابیش از زبان دیگر بزرگترها هم شنیدهام یعنی کسانی که متعلق به عصر رسانه و اینترنت نبوده و در فضای سنتی بزرگ شدهاند و چه بسا الان که با شما سخن میگویم، برخی از آنها دیگر در این دنیا نباشند.
نویسنده رمان «چشم عقاب» ادامه میدهد: وقتی اهالی روزگاران گذشته اینچنین با تلخکامی از ازدواجهای زودرس خود یاد میکنند، خیلی طبیعی است که کودکان و نوجوانان امروز چنین مناسباتی را نپذیرند و آن را یک نوع ستم و تعدی به خود ببینند. البته این به معنای نفی تفاوتهای فرهنگی نیست.
به طور مثال در روستاها، ازدواج در نوجوانی رواج داشته و حتی امروز هم میانگین سنی ازدواج در روستاها نسبت به شهرها پایینتر است. اما وقتی پای حقوق انسانی به میان میآید، قید شهری و روستایی این مشکل را تخفیف نمیدهد. کیست که نداند بسیاری از موارد کودکهمسری ناشی از فقر مالی والدین یا طمعورزی آنهاست.
کودکان کار و خیابان نمونه بارزی از این ستم هستند، آنجا که به عنوان ابزار تولید ثروت به کار گرفته میشوند و در سنین پایین وادار به ازدواج یا رابطه جنسی میشوند. شاید امروز آنها به اجبار تن به خواسته بزرگترها بدهند، اما نباید تردید کرد که اینان با کینه و تنفر بزرگ خواهند شد و چه بسا که هزینههای سنگینی متوجه جامعه کنند.
محسن هجری معتقد است که مخاطبان کودک و نوجوان به عنوان یکی از باارزشترین سرمایههای اجتماعی آینده این مرز و بوم را رقم میزنند و نمیتوان بدون توجه به حقوق و نیازهای آنها برای آینده برنامهریزی کرد. این حقوق و نیازها در ارتباط مستقیم با شرایط زمانه است و چنانچه مقتضیات زمانه را نادیده بیانگاریم، هزینههای سنگینی متوجه ما خواهد شد.
حمیدرضا شاهآبادی هم در اینباره میگوید: ازدواج را نباید صرفاً به عنوان قراردادی نگاه کرد که به نزدیکی جسمی دو نفر منتهی میشود بلکه ازدواج پیمانی است که هدفش تعالی طرفین از طریق ایجاد ارتباط منطقی و مسئولانه است.
بنابراین شرط لازم برای شکل دادن به این منظور صرفاً داشتن فیزیولوژی مناسب نیست بلکه آگاهی، تدبیر و هوشمندی برای شکل دادن به یک زندگی موفق اصلیترین شرط ازدواج است. ازدواج باید در شرایطی باشد که طرفین توانایی شناخت و رسیدگی به مسائل حاکم بر زندگی خود را داشته باشند.
نویسنده کتاب «لالایی برای دختر مرده» میافزاید: در دوره ماقبل مدرن، با توجه به شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن روزگار، ورود کودکان به عرصه تکلیف اجتماعی و خانوادگی قابل انتظار بود، اما در دوران مدرن، شرایط اقتصادی جوامع به گونهای رقم خورد که دیگر لزومی نداشت کودکان به سرعت وارد حوزه تکلیف اجتماعی و خانوادگی شوند.
به این ترتیب طی چندین نسل موقعیت اجتماعی کودکان آرام آرام تغییر کرد تا جایی که امروز حتی فیزیولوژی کودکان هم با آنچه در گذشته بوده خیلی فرق کرده است.
شاهآبادی اظهار میکند: اینکه در قوانین اسلامی ازدواج در سنین پایین پیشبینی شده، با توجه به شرایط دوران گذشته طبیعی است، اما امروز با توجه به روبهرو شدن با شرایطی جدید و متفاوت گمان میکنم زمان آن فرارسیده تا از ظرفیتهای بالای فقه شیعه در مواجهه با مسائل و شرایط جدید استفاده کنیم.
فقه شیعه فقه پویایی است و توانایی آن را دارد که با درک شرایط اجتماعی جدید و موقعیت متفاوتی که کودکان نسبت به گذشته دارند، قوانین مربوط به ازدواج در سنین پایین را مورد بازنگری قرار دهد. تدوین قوانین پیشگیری از کودکهمسری در واقع ارج گذاشتن به مفهوم خانواده و تقدیس ازدواج است.
اینکه ازدواج را صرفاً قراردادی برای برقراری رابطه جنسی ندانیم و برای ورود به آن، شرایطی از جمله عقل، فهم، تدبیر و نیت پاک قائل باشیم یعنی آنکه برای نهاد خانواده و جایگاه آن ارزشی بیش از ارزشهای صرفاً مادی قائل هستیم.