ایرانیان همواره انسانهای عاطفی و احساساتی بوده که تاب چشماندازی دشمن به خانه و کاشانه اشان را نداشته و در برابر این موضوع از همهچیزشان گذشتهاند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی همراز / به قلم رضا صالحی پژوه: موضوعی که در جنگهای پیش از اسلام نیز بهخوبی قابلمشاهده است، اما با توسعه اسلام در ایران و صدور این دین مترقی از مرزهای شبهجزیره به کشورهای همجوار، این رشادت هدفمند شد و علاوه بر میهنپرستی، بهنوعی ارزش معنوی نیز مزین گشت.
میرزای جنگلی، رئیسعلی دلواری، ستارخان و باقر خان تنها نمونههایی از تبلور روحیه رشادت در تاریخ معاصر این مرزوبوم هستند و این اسامی با آغاز نهضت اسلامی امام خمینی (ره) در ایران رشد چشمگیری پیدا کرد، انبوهی از اسامی که غالب آنها را جوانانی تشکیل میداد که به امید استقلال و آزادی برای رسیدن به عدالت پا در راهی مقدس ولی دشوار نهادند و عَلَم مبارزه را به دوش کشیدند.
در این میان عناصری هم بودند که خیلی با موضوع آزادگی همراهی نمیکردند، اما برای رسیدن به قدرت حاضر بودند دست به هر جنایتی بزنند، حتی اگر سریر قدرتشان عاری از رکن "عدالت" باشد.
ازاینرو با پیروزی انقلاب اسلامی، درحالیکه بسیاری از ایرانیان درد جانگداز از دست دادن عزیزانشان درراه رسیدن به این تحول بزرگ سیاسی، اجتماعی را با شیرینی به زیر کشیدن نظام سلطه التیام میبخشیدند، ناگهان ابرقدرتهای نظامی و سیاسی دنیا بر طبل جنگ کوفتند و به خیال تصرف تهران ظرف 48 ساعت!!! قلاده سگ هار منطقه را بهسوی ایران گشودند و درحالیکه از هیچ حمایتی دریغ نمیکردند، این حیوان درنده را بهسوی مرزهای کشورمان هی کردند.
ایران، کشوری ریشهدار با نظامی نو پا که نشئتگرفته از رهبری امام خمینی (ره) و حمایتهای مردمی بود، هنوز نتوانسته به مسائل داخلی خودسر و سامان بدهد و این تهاجم نظامی همزمان شد با استراتژی شائبه برانگیز یکی از مهرههای خودفروخته این نظام تحت عنوان "زمین میدهیم زمان میخریم". بنیصدر که آن روزها برخلاف نظر امام خمینی (ره) که معتقد بودند "هدف وسیله را توجیه نمیکند"، بهشدت سعی داشت تا باهم کاسه شدن با گروههای مبارز غیر اسلامی تحت عنوان "مارکسیست اسلامی" وانمود کند که هدف وسیله را توجیه کرده است. ازاینرو پس از خلع وی از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری به دست فرزندان انقلابی همین آبوخاک، ناگهان نقاب از رخ برانداخت و با همراهی مسعود رجوی، سرکرده گروهک مجاهدین خلق (منافقین) تیغ بر ملت ایران کشید.
ترورهای کور و بیهدف و انتخاب سوژههای انقلابی بر اساس چهره و ظاهر مذهبی، اخلال در نظام سیاسی واداری کشور و همصدایی با گروههای سلطنتطلب و اپوزیسیون خارج نشین باعث شد تا اعضای این گروهک بهصورت متفرق در کشورهای منطقه و فرانسه بگریزند، اما در سال 1986 فرانسه آنان را اخراج و منافقین که مهرههای ارزشمندی برای حزب بعث به شمار میآمدند، بهصورت متمرکز به بغداد رفته و چندی بعد به شهر جدید التاسیس "اشرف" منتقل شدند.
از ابتدای پیروزی انقلاب کمکهای علنی مالی و غیرمالی امپریالیسم به این گروهک، خشم مردم ایران را به دنبال داشت و این خشم زمانی به اوج خود رسید که این افراد در سودای رسیدن به قدرت بلامنازع در کشور، فتنه 30 خرداد سال 60 را راه انداختند و در این فتنه تنی چند از بهترین و پاکترین جوانان انقلابی ایران را به شهادت رساندند. در آن روز منافقین با استفاده از سلاح، پیچگوشتی و تیغ موکت بری صدها نفر از جوانان طرفدار مردم و انقلاب را تکهتکه کردند.
یک هفته از این موضوع نگذشته بود که ایادی ترور و نفاق در ایران سعی در ترور آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) در مسجد ابوذر تهران نمودند که هرچند این ترور ناموفق بود، اما موفقیت آنان در ترور شهید بهشتی و یارانش در هفتم تیر همان سال کام ایرانیان را تلخ کرد.
رهبری خردمندانه امام خمینی (ره) در این اتفاق ناگوار باعث شد تا مردمی که هنوز به شعارهای ایدئولوژیک این گروهک شک داشتند، به سالوس صفتی آنان اطمینان پیدا کنند و حضور میلیونی مردم آن زمان در تشییع پیکرشهید بهشتی و یاران انقلابیاش باعث شد تا تمام تلاشهای روسای این گروهک برای ترور شخصیتی ارکان نظام پنبه شود و جایگاه منافقین در نگاه مردم بیشتر از قبل نازل گردد.
منافقین بیاعتبارتر از همیشه
با بیاعتبار شدن منافقین در نگاه مردم، جنایات آنان رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و ترورها هم وسیعتر شد. در لیستهایی که از اعضای این گروهک در خانههای تیمی به دست میآمد، مشخص میشد که منافقین برای جوخههای ترور خود سوژههایشان را از روی ظاهر افراد انتخاب میکردند و معتقد بودند هرکسی که ریش دارد و ظاهری انقلابی به خود میگیرد باید ترور شود، حالا بسیاری از این طعمهها مردمی عادی در کوچه و خیابانها بودند که بزرگترین جرمشان ازنظر منافقین، اعتقاد قلبی به ایرانی آزاد و بهدوراز استکبار بود. موضوعی که تا آن روز کمتر گروهکهای تروریستی فعال در جهان به آن میپرداختند و حداقل برای توجیه اقدامات وحشیانه خود، توجیهی به نام دادگاههای داخلی برای آن میتراشیدند.
ترور آبمیوه فروش انقلابی
"حسین شیخ الحکماء"، فرمانده معدوم شاخه نظامی این سازمان در اعترافات خود که از سیمای جمهوری اسلامی نیز پخش شد، عنوان کرده بود: "بر اساس لیستی که به ما داده بودند آقایان.... و .... و ... به ترتیب ابزار یدکی فروش که بهصورت سیار فعالیت میکرد، بنگاهدار و آبمیوه فروش همگی به جرم انقلابی بودن و فعالیت در مسجد محله اشان باید ترور میشدند." و این جنایات جدای از ترورهای دستهجمعی در اثر انفجارهای شهری بود که حتی در کرج و دهلران به مهدهای کودک و اطفال هم رحم نکردند.
در همین اثنا، ایران در حوزه خارجی نیز درگیر جنگی تمامعیار با کشوری بود که تحت حمایت بسیاری از ابرقدرتهای جهان قرار داشت. ازاینرو فروش اطلاعات نظامی و اخلال در این رویه میتوانست به سرگرمی بعدی منافقین که حالا از ایران گریخته و در کشور متخاصم بعثی مخفیشده بودند تبدیل شود.
منافقین با همکاری ارتش عراق، اقدام به تشکیل بازویی نظامی به نام «ارتش آزادیبخش ملی ایران» کردند و در کنار ارتش عراق در جنگ علیه ایران مشارکت کرد. آنها در مدت 8 سال جنگ تحمیلی بیش از یکصد عملیات جنگی در کنار عراقیها علیه ایران انجام دادند.
علاوه بر این، تخلیه تلفنی مسئولان و فروش اطلاعات به حزب بعث، فروش اطلاعات نظامی ایران به دشمنان ازجمله لو رفتن عملیات کربلای 4 که باعث شهادت حدود 6 هزار نفر از جوانان ایران شد و بیش از 170 غواص در منطقه "ابوفلوس" توسط عوامل بعثی با اطلاعات منافقین زندهبهگور شدند، ترور وحشیانه سرنشینان یک اتوبوس در شیراز که از مردم عادی بودند بهمنظور ایجاد رعب، وحشت و هراس و القای این تفکر که بعثیها به مرکز ایران رسیدهاند و مشارکت در کشتار ددمنشانه حجاج ایرانی توسط رژیم سعودی در سال 66 از دیگر اقدامات ضد بشری اعضای این گروهک بود بهطوریکه پس از سرنگونی رژیم بعث اسنادی منتشر شد که صدام بابت این خوشخدمتیها ماهیانه به سازمان منافقین 30 میلیون دلار دستمزد پرداخت میکرد.
این جنایات جدا از فساد گسترده اخلاقی اعضای شبکه نفاق بود که بهاجبار سازمان همه اعضا همسرانشان را طلاق داده و زنان سازمان به عقد اجباری مسعود رجوی درآمده تا پایه ثابت شبنشینیها و عیاشیهای این عنصر خودفروخته شوند.
فرار از دست شیطان
با شروع زمزمههای پایان یافتن جنگ تحمیلی علیه ایران، جایگاه منافقین که حالا به بدترین وضع ممکن در کمپ اشرف روزگار میگذراندند، تزلزل یافت.
برخی از عناصر اغفالشده این سازمان که خود را برابر انبوهی از وعدههای پوشالی مسئولان این گروهک میدیدند و آرمانهایشان را به فنا رفته یافتند، قصد فرار از این کمپ را داشتند که با بدترین شیوههای شکنجه به قتل رسیدند.
تلویزیون دولتی عراق، تصاویر سه نفر از اعضای گروهک منافقین را که موفق به فرار از این اردوگاه مخوف شدند، به همراه اعترافات تکاندهنده آنها پخش کرد.
این سه عضو فرقه رجوی، در اعترافات خود مطالبی را فاش کردند که به گفته مقامات وزارت دفاع عراق، این افراد اطلاعات ارزشمندی را در اختیار دولت عراق قرار دادهاند و با این اطلاعات، دولت نوری المالکی مدارک و اسناد لازم برای بستن همیشگی این اردوگاه و بیرون راندن منافقین از خاک عراق را به دست آورده است. اخراجی که باعث شد تا منافقین راهی کشور آلبانی شوند.
یکی از اعضای گروهک رجوی که موفق به فرار از اردوگاه مخوف اشرف شده است، اظهار داشت: از زمان حمله آمریکا به عراق در سال 2003، رهبران گروه استراتژی خود را تغییر دادهاند و اردوگاه اشرف به زندانی تبدیلشده است که ساکنان آن امکان ارتباط با دنیای خارج از این اردوگاه را ندارند. به گفته وی، از آن زمان تاکنون، رهبران منافقین با صرف میلیونها دلار، اعضای این گروهک را برای مقابله با نیروهای عراقی و شدت بخشیدن به انجام حملات تروریستی آموزش میدهند.
کشته شدن دهها نفر به دستور رجوی
این افراد در ادامه اعترافات خود از کشته شدن دهها نفر از اعضای گروهک منافقین بهفرمان سرکردگان آنها پرده برداشتند. سرکردگان منافقین به ساکنان اشرف گفتهاند، درصورتیکه این اردوگاه را ترک کنند، به دست نیروهای عراقی کشته میشوند اما برخلاف آنچه رهبران مجاهدین میگفتند، نیروهای عراقی با آنان با احترام برخورد کردند. همچنین این افراد اظهار داشتند: کسانی که در اردوگاه اشرف هستند، بههیچعنوان اجازه تماس با خارج از اردوگاه را نداشته و در صورت اقدام به فرار یا هدف گلوله نگهبانان قرارگرفته و یا دستگیر و اعدام میشوند.
"عبداللطیف چهاردری" یکی از اعضای جداشده از سازمان نفاق در نشست خبری خود در بغداد گفت: من به مدت 25 سال در فرقه رجوی بودم. از 15 سالگی در این سازمان بودم و الان 40 سال دارم. وی گفت: بعد از جنگ آمریکا و عراق، مریم و مسعود رجوی در مجامع بینالمللی اعلام کردند که ما جنگ و مبارزه مسلحانه را رد میکنیم. آنها گفتند که ما خواستار برگزاری انتخابات آزاد هستیم، اما در موضوع داخلی این سازمان، به دنبال هیچچیزی جز جنگ مسلحانه نیستند. شعار درونی این سازمان جنگ و مبارزه مسلحانه است و همواره به نیروها اینگونه وانمود میکنند که یک روزی با دولت عراق کنار میآییم، سلاحهایمان را پس میگیریم و به جنگ و مبارزه مسلحانه ادامه میدهیم.
نبرد نابرابر
از سوی دیگر یکی از جنایات بزرگ و فراموش نشدنی منافقین، طراحی عملیاتی موسوم به "فروغ جاویدان" است، عملیاتی که ایرانیان آن را با پاتک "مرصاد" پاسخ دادند و دشمن را زمینگیر کردند.
منافقین در این عملیات، تنها شش روز پس از آتشبس میان عراق و ایران در تیرماه سال 67 با حمایت همه جانبه عراق به مرزهای ایران یورش بردند و مسعود رجوی، در شب عملیات گفت: "بر اساس تقسیمات انجامشده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند... از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد... علاوه بر آن، ضد هوایی و موشک سام ۷ هم داریم... هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستونها خواهد بود. ازنظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشینها بهصورت ستون حرکت میکنند."
در آن تاریخ نیروهای نظامی موسوم به سازمان مجاهدین خلق فاصله تنگه "پاتاق" تا منطقه "چهارزبر" در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه را با سرعت خیلی زیاد طی کردند. به دلیل هجوم همزمان ارتش عراق به جبهه جنوب، بخش عمدهای از توان نظامی ایران در جبهههای جنوب غربی مشغول دفع تهاجم عراق بودند. به همین دلیل در برابر حرکت ستونهای مجاهدین مقاومت کلاسیکی وجود نداشت و با پشتیبانی نیروهای عراقی مجاهدین با سرعت زیاد در این جبهه پیشروی کردند. غیر از مقاومت محدودی که توسط ساکنان کرد منطقه وجود داشت نیروهای مجاهدین بدون مانعی جدی تا عمق ۹۰ مایلی خاک ایران پیش رفتند. مجاهدین پیشبینی نموده بودند با اشغال منطقه، مردم به حمایت از آنها میآیند، ولی برخلاف انتظار آنها، کردهای منطقه به مقاومت پرداختند که همین مقاومت محدود محلی سرعت پیشرفت ستون نظامی مجاهدین را محدود نمود. آنها توانستند شهرهای قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب و اسلامآباد غرب را اشغال و تخریب کرده و بهسرعت از طریق بزرگراه به سمت کرمانشاه پیش روی کنند.
همزمان با عملیات فروغ جاویدان از سوی سازمان مجاهدین خلق، ارتش عراق نیز در روز ۳۱ تیرماه ۱۳۶۷ چندین روستای ایران در اطراف کرمانشاه شامل روستاهای "زرده"، روستاهای "نساردیره" و "شاه مار دیره" از توابع شهرستان گیلانغرب، "شیخ صله" از توابع شهرستان ثلاث باباجانی، "دودان" از توابع شهرستان پاوه و روستای "باباجانی" از توابع شهرستان دالاهو را با بمبهای گاز خردل و گاز اعصاب بمباران کرد. این بمبارانها به مرگ صدها غیرنظامی و مجروحیت چندین هزار نفر از افراد غیرنظامی انجامید. با وقوع این اتفاقات، هرچند در آن زمان سازمانهای حقوق بشری سکوتی مرگبار را اختیار کرده بودند، اما فرماندهاهن ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران با بهکارگیری تاکتیک محاصره، توانستند نیروهای تکاوری ارتش را پشت سرلشگر منافقین پیاده کنند و از زمین و هوا بر آنان بتازند، بهطوریکه منافقین که تصور نمیکردند به این سهولت در دام نیروهای ایرانی بیفتند، در مبارزه با رزمندگان اسلام شکست سختی را متحمل و تلفاتی سنگین داده و از مرزهای غربی ایران گریختند.
اما جنایات آنان همواره مانند داغی بر پیشانی ایرانیان ماند و هرگز این جنایات از حافظه تاریخی مردم آزاداندیش و میهنپرست ایران پاک نخواهد شد، بهطوریکه نیرویهای این سازمان به نوشته منابع ایرانی، مجروحان مستقر در بیمارستان را قتلعام کرده و اجساد آنان را در محوطه بیمارستان به آتش کشیدند. اتفاقاتی که منابع محلی زیادی مشابه آن را در برخورد با محلیهای مرزنشین تأیید کردند.
یکی از رزمندگان زن ایرانی حاضر در منطقه (ایران ترابی) مدعی است: "آنها (منافقین) در اسلامآباد غرب روی زن حامله شرطبندی میکردند سپس شکم آن زن را پاره میکردند، نوزادش را بیرون میآوردند تا ببینند پسر است یا دختر. آنها با حاج آقا طباطبایی همین کار را کردند. شکم زنش را بریدند بچهاش را بیرون آوردند سر آن جنین را بریدند. پس از دو ساعت آن زن داغدار را اعدام کردند."
حالا هرچند برخی برای دستیابی به قدرت، حاضرند از عناصر این گروهک دفاع کنند، اما درواقع از این گروهک خودفروخته وطنفروش یاد و خاطره 12 هزار شهید ترور بهجامانده که هرکدام از آنها میتوانستند سرمایههایی باشند برای ایرانی آباد و ایرانی آزاد.